ادعای چندی پیش مقامات بلندپایه امریکا، تا اوباما، دایر بر این که جمهوری اسلامی ایران، توسط نیروی قدس سپاه پاسداران، قصد ترور سفیر عربستان سعودی در آن کشور را داشته، به درستی نگرانیهای بسیاری را در مورد بالا گرفتن مجدد تنش میان ایران و امریکا برانگیخته است؛ نگرانیهائی که هنوز باقی اند و رویدادهای پیش و پس از ادعای امریکا هم عمدتاً قراینی برای بامورد دانستن این نگرانیهایند. نگرانیهائی که تا پیش بینی جنگ امریکا و “جامعه بین الملل” علیه ایران و برپائی یک لیبی دیگر، این بار در ایران و در همین فردای تقویمی ایران، پیش می روند. برای پرهیز از هول افکنی بلافاصله باید افزود که “درست” خواندن این نگرانیها نه به اعتبار دامنه آنها، که به اعتبار جوهرشان است: نگرانی سوزاندن بازهم بیشتر فرصتها، نگرانی تداوم تلاطمها، نگرانی تشدید تحریمها و البته نگرانی منتفی نماندن جنگ. واقعیت این است که سناریوی رسمی ای که مقامات امریکا با ارائه آن مدعی توضیح نقشه جمهوری اسلامی برای دست زدن به ترور در خاک امریکا شده اند، حاوی طرحی بسیار ناشیانه است؛ چندان ناشیانه که بسیاری از همان سیاستمداران امریکائی، که برخی شان طرفدار تنش زدائی از مناسبات با ایران هم نیستند، نسبت به واقعی بودن آن ابراز تردید کرده اند. به دشواری می توان مفسر وتحلیلگری را یافت که مبتنی بر کوششی تحلیلی، و نه از سر حب و بغض با یکی ار طرفین، پذیرفته باشد که توطئه ادعائی، اگرهم در کار بوده باشد، با دستور و اطلاع مقامات بلندپایه جمهوری اسلامی چیده شده است. تقریباً عموم این ناباوریها هم بر طراحی بسیار ناشیانه نقشه، به عنوان مهمترین دلیل برای این که این کار نمی تواند کار جمهوری اسلامی باشد، و بی پاسخ گذاشتن سؤالات بی شمار انگشت گذاشته اند. بوده اند البته کسانی هم که توطئه از جانب جمهوری اسلامی را واقعی اعلام کرده و آکندگی طرح از “ناپختگی” را عمدی برای رد گم کردن دانسته اند. با این حال و ای بسا درست به همین دلیل، موضوع را باید جدی گرفت. چنان که اشاره شد، رویدادهای پیش و پس از اعلام ادعای امریکا هم عموماً حاکی از تشدید تنش در مناسبات ایران و امریکا در ماه های آتی دارند و جنگ، باز می رود که نه چون احتمالی ناچیز، نامتصور و منحوس، بلکه به عنوان “گزینه” ای عادی و ملموس همچون دیگر گزینه ها، در تحول مناسبات میان دو کشور در آینده جا گیرد. در این ارتباط و به عنوان یکی از مهمترین رویدادهای مورد نظر، وضع پرونده اتمی جمهوری اسلامی در آژانس بین المللی انرژی هسته ای و موضع گزارشهای اخیر این آژانس هشداردهنده و دارای اهمیت فوق العاده اند. دو هفته پیش از این روزنامه فرانسوی فیگارو اعلام کرد اطلاعاتی در اختیار این روزنامه قرار گرفته حاکی از آن که “گزارش جدید آژانس بینالمللی انرژی اتمی از برنامه هستهای ایران که قرار است به اجلاس نوامبر شورای حکام آژانس ارائه شود،حاوی مدارکی است که صراحتاً ماهیت نظامی برنامه هستهای ایران را برای دستیابی به بمب هستهای ثابت میکنند.” ولو در صحت خبر فیگارو، دایر بر وجود و یا ارائه چنین گزارشی به اجلاس نوامبر شورای حکام هم که تردید کنیم، واقعیت آن است که آخرین گزارش انتشار یافته توسط آژانس نیز ادعائی – البته نه چندین سنگین، اما همچنین نه چندان سبکتر را، به جمهوری اسلامی وارد کرده و ضمن برشمردن موارد تخطی جهموری اسلامی از تعهدات خود، از “افرایش نگرانیهای آژانس نسبت به ابعاد نظامی ممکنه در برنامه هسته ای جمهوری اسلامی” سخن گفته بود. متعاقب این گزارش بود که برخی از اعضای شورای حکام از آمانو، مدیرکل آژانس، خواستند که در گزارش آتی خود ماهیت برنامه هسته ای جمهوری اسلامی را تصریح کند. در نگاه به رویدادهائی که قراین وجود سناریوهای سیاه در مناسبات ایران و امریکایند، از اظهارات هیلاری کلینتون در مصاحبه اخیرش با بی.بی.سی. فارسی، و خاصه “شاه بیت” آن، نیز نمی توان بی التفات گذشت. اگرچه این مصاحبه از نکات مثبتی نیز برخوردار است که می توانستند دستمایه یک دیپلماسی فعال و سازنده برای جمهوری اسلامی باشند، اما “شاه بیت” آن آمادگی امریکا برای تکرار سناریوی لیبی در ایران مشروط به خواست “رهبران جنبش اعتراضی” است.( ) باری، صدای فوقِ مسلطی که به عنوان واکنش مقامات ایران نسبت به ادعای امریکا در مورد طرح ترور پیشگفته به گوش رسید، “توطئه امریکا و صهیونیسم” و “تهمت مهمل” نامیدن ادعای مذکور از زبان خامنه ای و مضامین مشابهی توسط دیگران بود. در این هیاهو سخن صالحی، وزیر امور خارجه، که از آمادگی ایران برای بررسی ادعای آمریکا گفت، انعکاس بسیار مهجوری یافت. صالحی در واکنشی نسبت به این ادعا، اگرچه با تأخیری ۶ روزه، اظهار کرد: “آمادگی داریم تا هر مسئله ای را حتی اگر به صورت تصنعی ایجاد شده باشد، با صبر و حوصله مورد بررسی قرار دهیم و از آمریکا نیز خواسته ایم تا اطلاعات مربوط به این سناریو را در اختیار ما قرار دهد.” متأسفانه این اظهارات مسئولانه تنها ساعاتی بعد توسط احمدی نژاد از اعتبار ساقط شدند. احمدی نژاد در همان روز، آن هم در مصاحبه ای با شبکه الجزیره، ضمن تکذیب ادعای امریکا و دست زدن به پرخاشهای مرسوم، گفت که “دلیلی برای تحقیق وجود ندارد”. به این ترتیب او یک بار دیگر، هم یک وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی را “سکه یک پول” کرد، هم عدم تجانس در دستگاه سیاست سازی جمهوری اسلامی را عیان کرد و هم قفل دیگری بر درب بسته مناسبات دو کشور افزود. موضع صالحی، البته اگر در کادر سیاستی فعال، اثباتی، متجانس و ناترسالوده اتخاذ می شد، می توانست: – ای بسا از کشیدن کار به شورای امنیت مانع شود، – اگر به واقع توطئه ای در کار بوده باشد به افشای آن کمک کند و – مقدمه ای بر مناسباتی عادی، و نه الزاماً دوستانه، با امریکا بشود. با توجه به علامتهای متعددی که احمدی نژاد خاصه در ماه های اخیر برای معرفی خود به امریکا به عنوان کسی که اهل گفتگو و راهیابی نیز هست، از خود بروز داده، شاید این واکنش اش جز این توضیحی نداشته باشد که او اعلام آمادگی برای تحقیق در ادعای امریکا را مستتراً تأئیدی بر امکان واقعیت ادعا دانسته و این را حرکتی از موضع ضعف تلقی کرده باشد. جدا از این که این تنها تلقی ممکن نیست واعلام آمادگی برای تحقیق می تواند حرکتی از موضع قدرت نیز تلقی شود، اما آنچه یادآوری اش به مسئولان جمهوری اسلامی مقدم است این است که اقدامات خودسرانه پدیده ناشناخته ای در جمهوری اسلامی نیستند و حداقل این که “توطئه” قتلهای زنجیره ای را خود آنان به عنوان اقدامی خودسرانه به افکار عمومی معرفی کردند. خودسرانه بودن قتلهای زنجیره ای را کسی باور نکرد، اما اگر اطلاع و مشارکت مقامات بلندپایه جمهوری اسلامی در طرح ترور سفیر عربستان را منتفی بدانیم، که تقریباً همه چنین کرده اند، نه دلیلی وجود دارد مشارکت مقامات بلندپایه امریکا در داستان پردازی ای تا به این پایه ناپخته را بپذیریم، نه دلیلی وجود دارد تئوری “اقدام خودسرانه” را رد کنیم و نه این که منتفی بدانیم دستهای ثالثی در کار بوده اند. واقعیت هر چه باشد، اعلام آمادگی ایران برای تحقیق در این باره می توانست، و هنوز نیز می تواند، راهگشاتر باشد تا انکار محض.