بسیاری از ناظران و تحلیلگران سیاسی که تحولات ایران را پیگیری می کنند بر این عقیده اند که تصویب چهارمین قطعنامه الزام آور شورای امنیت سازمان ملل در مورد پروژه اتمی رژیم ایران یک نقطه عطف در مناسبات بین جامعه جهانی با جمهوری اسلامی است. اما در مورد چرایی صدور چنین قطعنامه ای در این زمان مشخص نگرشهای گوناگونی وجود دارد. بعضی بر این اعتقادند که جنبش اجتماعی مردم ایران و خیزشها و قیامهای یک ساله اخیر علت اصلی صدور چنین قطعنامه ای بوده و در حقیت از نگاه این دسته از تحلیگران برآمد توده ای و ضعف حکومت، برای کشورهای بزرگ این فرصت را ایجاد کرده که فشار به رژیم ایران برای تن دادن به خواسته های آژانس بین المللی انرژی اتمی و شورای امنیت را افزایش دهند. گروه دیگر بر این نظر تاکید می کنند که علت اصلی صدور چنین قطعنامه ای سیاستهای رژیم ایران برای دستیابی به سلاح اتمی به منظور تضمین امنیت و بقای نظام است. گروه سومی هم وجود دارند که در اساس صدور قطعنامه را به علت زیاده خواهی غرب به منظور عدم دستیابی ایران به انرژی اتمی ارزیابی می کنند. به باور من نگاه و تحلیل گروه دوم منطبق بر واقعیت و تائیدی است بر آن چه طی سالهای گذشته و به ویژه طی پنج سال گذشته بر مناسبات بین جامعه جهانی و رژیم ایران حاکم بوده است.
تحلیل گروه اول نگاهی خوشبینانه به سیاستهای جامعه جهانی و کشورهای بزرگ است. فراموش نکیم که در سال گذشته در اوج قیامهای مردم ایران کشورهای بزرگ و در راس آن ایالات متحده آمریکا با جدیت به سیاست مماشات و دادن امتیاز به رژیم ایران تاکید می کردند و تصور می کردند با دادن امتیاز به مستبدان حاکم در تهران انان را سر عقل خواهند آورد. رئیس جمهور آمریکا روز چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۹ (۹ ژوئن ۲۰۱۰) هنگام امضا و تائید لایحه مصوبه مجلسین آمریکا برای تحریمهای جداگانه در مورد رژیم ایران گفت:«از هنگام آغاز ریاست جمهوری خود، تصریح کردم که ایالات متحده، آماده شروع فصل جدیدی از گفت و گوها با جمهوری اسلامی ایران است. در این زمینه ما گزینه روشنی در برابر دولت ایران قرار دادیم، براین اساس که یا می تواند به تعهدات بین المللی اش عمل کند و با تحقق امنیتی گسترده تر و با پیوستن عمیق تر اقتصادی و سیاسی با جامعه جهانی، آینده ای بهتر برای ایرانیان فراهم آورد و یا با ادامه به نادیده گرفتن مسئولیتهای خود با فشارها و انزوای بیشتر روبرو شود.» آقای اوباما ماهها پیگیر «شروع فصل جدیدی از گفت و گوها با جمهوری اسلامی» بود و این در حالی بود که ایران در جوش و خروش مبارزه برای آزادی بود.
نگاه سوم همان نگاه و تحلیل بیت ولی فقیه و عمله و اکره اوست که طی ده سال گذشته با موش و گربه بازی و وقت خریدن به تکمیل پروژه ساخت بمب اتمی پرداخته اند. تحلیل آقای میر حسین موسوی در حاشیه نگاه سوم با اندکی عنایت به نظر و دیدگاه گروه دوم است.
موسوی در مورد قطعنامه ۱۹۲۹ شورای امنیت ملل متحد بیانیه ای صادر کرده و با «تاکید بر محکومیت این قطعنامه ظالمانه» معتقد است که با «تدبیر و عقلانیت» امکان جلوگیری از صدور چنین قطعنامه و قطعنامه های فبلی وجود داشته است.
میرحسین موسوی در توصیف سیاستهای دولت احمدی نژاد که به صدور چنین قطعنامه ای کمک کرده، از کلمات و جملاتی همچون «تجاهل»، «سیاستهای پر هیاهو و عوامفریبانه»، «سخنرانیهای عوامانه»، «دشمن تراشیها و تصفیه های جناحی»، «ندانم کاری و گزافه گوئیهای بی مورد»، «بذله گوئی و رجزخوانی»، «خرابکاریهای تصمیم گیران»، «سوء مدیریتها و فساد و دروغ و آشفتگی سیاستهای اقتصادی و فرهنگی»، «تصمیمات مستبدانه و ماجراجویانه» و وجود «یک عده عربده کش چماقدار» و……استفاده کرده و در یکی از فرازهای بیانیه نتیجه گرفته که «یک دولت نامشروع و سرکوبگر و در حال جنگ با ملت خود نمی تواند در مقابل تهدیدات بیگانه مقاومت نماید.» آقای موسوی در ادامه بیانیه می نویسد:«آن چه در شرایط کنونی مهم است، اندیشیدن به راه حلهائی است که بتواند احتمالات خطر را برای استقلال، تمامیت ارضی و حقوق مشروع کشور به حداقل برساند و در عین حال پاسدار آزادی و حقوق شهروندان باشد که حفظ امنیت ملی بدون پشتوانه شهروندانی آزاد و آگاه ممکن نیست.» میرحسین موسوی «اولین و ضروری ترین راه حل و حتی فوری ترین آن اطلاع رسانی صادقانه به ملت است. این حق مردم است که ماهیت قطعنامه و تحریمهای دیگری که در حال افزوده شدن به آن است بشناسند.»
همین نکته یعنی «اطلاع رسانی صادقانه» است که آقای موسوی آگاهانه و یا ناآگاهانه آن جا که می گوید:«حق استفاده صلح آمیز از تکنولوژی هسته ای از ما دریغ می گردد»، نادیده می گیرد. موسوی به همان حریه پوسیده ای متوسل می شود که سالها دروغ بودن آن به اثبات رسیده است. صرفنظر از این که انرژی اتمی به سود مردم ایران است و یا به زیان آنان، تا جایی که به کشورهای غربی و شورای امنیت بر می گردد، هیچگاه با «حق استفاده صلح آمیز از تکنولوژی هسته ای» مخالفت نکرده و در سه قطعنامه قبلی و ابتدای قطعنامه چهارم هم بر «حق کشورهای عضو به تحفیق، تولید و کاربرد انرژی هسته ای صلح آمیز»تاکید کرده اند. در ماده ۳۴ قطعنامه چهارم گفته شده که «از پیشنهاد مدیر کل آژانس بین المللی انرژی اتمی در ۲۱ اکنبر ۲۰۰۹ دایر بر تهیه پیش نویس توافقنامه ای میان آژانس و دولتهای فرانسه، روسیه و ایران برای کمک به تامین سوخت هسته ای راکتور تحقیقاتی تهران قدردانی می کند و نسبت به پاسخ غیر سازنده ایران به این پیشنهاد ایراز تاسف می کند.»
ملاحظه می شود که نه آژانس بین المللی انرژی اتمی و نه شورای امنیت ملل متحد و نه کشورهای بزرگ با استفاده صلح آمیز از انرژی اتمی مخالف نیستند و تاکنون هم تا آن جایی که توانستند حاضر به تعامل بوده اند. آقای موسوی این حقایق را به خوبی می داند، اما دلیستگی او به نظام و میراث خمینی به حدیست که حاضر نبست اقدام به «اطلاع رسانی صادقانه» کند و برعکس آب را گل آلود می کند.
نکته دومی که از نکته اول مهمتر است مساله مسئولیت خامنه ای در راس نظام در مورد پروژه اتمی و موضوع قطعنامه است. میرحسین موسوی به درستی در توصیف احمدی نژاد از کلمات «تجاهل»، «هیاهو»، «عوامفریب»، «گزافه گو»، «رجزخوان»، «خرابکار»، «مستبد و ماجراجو» و «عربده کش چماقدار» استفاده می کند. اما کیست که نداند این کلمات و صفات یسیار بیشتر از آن که در مورد گماشته ولی فقیه صادق باشد، برای خامنه ای صادق است. خامنه ای برای حفظ و امنیت ولایت استبدادی اش و برای توسعه بنیادگرایی اسلامی به ایزار سلاح اتمی نیاز دارد. این را آقای موسوی به خوبی می داند و اگر از گذشته نیاموخته باشد شاید خود نیز در همین رویا به مثابه یکی از راهبردهای خمینی باشد. اما موسوی باید بداند که دوران عوامفریبی تحت عنوان «خودش خوبه، اطرافیانش بد هستند» به سر آمده و هرکس با کوچکترین اطلاع از ساخت و بافت قدرت در ایران می داند که قدرت اصلی در بیت رهبر و مرجع خود خوانده «شیعیان خارج از کشور» متمرکز است و بنابرین آیت الله خامنه ای در مقام ولی مطقه فقیه مسئول اول همه فجایعی است که کشور ما با آن درگیر است. این مسئولیت را به طور دقیق و بدون هرگونه شرط و اما و اگر قانون اساسی جمهوری اسلامی به وی واگذار کرده است. بر اساس حکم حکومتی است که خامنه ای در کلیه امور کشور دخالت می کند و به خود اجازه می دهد دستورات خود را همچون دستورات آسمانی بداند.
همین چند روز پیش آقای خامنه ای در پاسخ به سوالی درباره مفهوم «التزام به ولایت فقیه» چنین پاسخ می دهد:«ولایت فقیه به معناى حاکمیت مجتهد جامعالشرائط در عصر غیبت است و شعبهاى است از ولایت ائمه اطهار (علیهم السلام) که همان ولایت رسول الله (صلى الله علیه وآله) مىباشد و همین که از دستورات حکومتى ولى امر مسلمین اطاعت کنید نشانگر التزام کامل به آن است.»
خامنه ای پیش از این، در پیامی خطاب به نمایندگان مجلس تحت امرش گفته بود که:«خدشه در التزام به ولایت فقیه و تبعیت از رهبری، خدشه در کلیه نظام اسلامی است و اینجانب این را از هیچ کس و هیچ دسته و گروهی تحمل نخواهم کرد.»
بدون تردید میرحسین موسوی به خوبی به نتایج و عواقب این ادعای خامنه ای که ولایتش را «شعبه ای از ولایت ائمه اطهار که همان ولایت رسول الله» می داند اشراف دارد و می داند این ادعا که در عمل هم اجرا می شود ناشی از اختیاراتی است که قانون اساسی جمهوری اسلامی به ولی فقیه واگذار کرده است. بر اساس همین دستآورد قانون اساسی جمهوری اسلامی و به خاطر تکامل منطقی استبداد مذهبی است که گماشته ولی فقیه در مسند ریاست جمهوری اعلام می کند که:«نظام ما تنها یک حزب دارد و آن ولایت است.»
سوال من این است که چرا آقای موسوی در این مورد «اطلاع رسانی صادقانه» نمی کند؟
از جنبه دیگر چهار قطعنامه الزام آور شورای امنیت که طی پنج سال گذشته به تصویب رسیده وارد حوزه تحریم نفتی نشده است. طی همین مدت درآمد نفت به بیش از ۳۴۰ میلیارد دلار رسید. به نوشته سایت آفتاب دولت نهم پر درآمدترین دولت ایران به لحاظ درآمد نفتی بوده است به طوری که میزان درآمد نفتی حاصل شده در ۴ سال اول دولت نهم که برابر با ۲۷۸ میلیارد دلار و ۷۹۰ میلیون دلار بوده است از کل درآمد حاصله ۱۶سال پیش از آن بیشتر بوده است.»
کسانی که تحولات اقتصادی ایران را با آمار و ارقام دولتی تحلیل می کنند بارها به درستی گفته اند که همه ی پارامترها در اقتصاد کلان ایران طی ۵ سال گذشته نشان از بحرانی تر شدن شرایط اقتصادی و سقوط اقتصاد بوده است. در عرصه زندگی مردم این اتفاق نظر وجود دارد که زندگی مردم ایران طی پنج سال گذشته روز به روز بدتر و فاجعه بارتر شده است. افزایش بیکاری، افزایش نرخ تورم و پائین آمدن قدرت خرید مردم به اضافه تعطیل شدن مداوم کارخانجات دولتی و… دستآوردهای رژیم طی ۵ سال گذشته برای مردم ایران بوده است. میزان تلفات انسانی از آلودگی هوا و تصادفات در جاده ها بسیار بیشتر از تلفات غیرنظامیان در دو کشور جنگ زده عراق و افغانستان است. اینها حقایقی است که باید در مورد آن «اطلاع رسانی صادقانه» صورت گیرد. همه ی ظلم و ستمی که کشورهای بزرگ در حق مردم جهان می کنند به جای خود باید بررسی شود. اما تاجایی که به کشور ما بر می گردد این رژیم حاکم بر ایران است که مسئول اصلی فجایع دامنگیر مردم و کشور ما است. البته تحریمهای جهانی برای مردم ایران دمکراسی و ازادی به ارمغان نمی آورد. این موضوع تنها و تنها به عهده مردم ایران است که برای رهایی خود از استبداد مذهبی تلاش کنند. اما تحریمهای جهانی قادر است به رژیم ایران فشار قابل توجهی وارد کند و در شرایطی که تضاد و آشفتگی در هرم قدرت هر روز تشدید می شود می تواند تعادل ناپایداری که بین حاکمیت و مردم به وجود آمده است را به زیان سلطنت مطلقه خامنه ای و به سود جنیش اجتماعی مردم ایران تغییر دهد.