همه به شرایط عادت میکنند. کمی که بگذرد آلودگی هوا نیز همانند شلوغی، ترافیک، آمار بالای جرم و جنایت و آلودگی صدا عادی میشود. تعدادی سرطان میگیرند و گلوها همیشه گرفته است و چشمها میخوارند. بیماری آسم مثل سرماخوردگی شایع میشود. مباحث علمی زیادی مطرح است که چرا تهران به این وضع گرفتار شده است. چرا دیدن خورشید و داشتن هوای تازه، آرامش و آسایش در این شهر کمیاب شده است. وقتی که تهران را نگاه میکنم بیشتر آن را شبیه یک معدن و یا اردگاه کار اجباری میبینیم. معلم، پرستار، کارگر، روزنامهنگار، نویسنده، تاجر… همه در حال دویدن هستند. تعداد بسیار اندکی از طبقات قدیمی ثروتمند و طبقات تازه به دوران رسیده به علل گوناگون توانستهاند حاشیه امنی با سرمایههای میلیاردی فراهم کنند. اما تهران تبدیل به اردوگاه کار اجباری دسته جمعی شده است که همه برای بقا و داشتن حداقل زندگی چند جا کار میکنند. در هیچ جا نیز کارشان را به درستی انجام نمیدهند. همه در حال دویدن، دروغ گفتن، چاپلوسیکردن برای به دست آوردن چند متر زمین و سر پناه و حداقلی از امکانات هستند. مردم خسته، مصرفی و بیتفاوتی که برایشان همه چیز عادی شده است. مردمان ذرهای و فردگرایی که به دنبال یافتن جای امن چند متری هستند که سعادت را در کنج خانههای کوچک معنادار کردهاند. اما چرا این اردوگاه کار دسته جمعی اکنون حتی از دادن اکسیژن و هوای پاک به شهروندان دریغ دارد. بسیاری میگویند در تهران همه چیز وجود دارد. حتی میگویند شلوغی، ترافیک، سروصدا، هوای ناپاکش را نیز دوست دارند و پایتخت را با هیچ کجا عوض نمیکنند. به علت سیاستگذاریهای تمرکزگرا و جمع شدن بیشاز اندازه قدرت، ثروت و فرصت در پایتخت مهاجرتها بسیار تشدید شده است. تهران هر چه امکانات داشته باشد و حتی اگر چند طبقه شود یعنی در زیرزمین و رویزمین و هوایش نیز ساختمان بسازند، مهاجرتها ادامه پیدا خواهد کرد. استدلال این است که در تهران فرصت شغلی وجود دارد، پول فراوان ریخته شده است، مردم در تهران قدرت دارند، مدرنیته و مظاهر شهرنشینی شکل گرفته است، امکانات و فرصت پیشرفت فراهم است و… این استدلالها همه را جذب کرده است حتی اگر اکسیژن کافی وجود نداشته باشد. به نظر نویسنده علل اینکه اکنون تهران به لحاظ همه آمارها به بنبست رسیده است و حتی هوای کافی جهت تنفس شهروندان را ندارد مربوط به بیعدالتی و تمرکزگرایی شدید میباشد. آنچه به صورت غبار سیاه و تاریک و کثیف نفس کشیدن را از شهروندان تهرانی سلب کرده است آه و ناله مردمی است که به صورت آشکار به آنها ظلم روا داشته شده است تهران نماد ظلم و بیعدالتی در کشور است. این آلودگی آه دل مظلومان مریضی است که شهرستان و استانشان امکانات پزشکی ندارد و مجبورند به پایتخت بیایند. این آلودگی آه شهروندان خوزستان و بوشهر است که پول نفت و گازشان صرف مترو، پل، پارک و امکانات در پایتخت شده است. آه شهروندان مناطق محروم و مرزی است که با هزار امید کودکان و نخبگانشان از مدرسه به دانشگاه میآیند و بعد در پایتخت ماندگار میشوند. تمام نیروی انسانی نخبه، ثروت و سرمایه، امکانات و تجهیزات، دانشگاه و نهادهای اصلی قدرت و سیاستگذاری در تهران جمع شده اند. تمام توان بهداشتی و آموزشی، بیمه و بانک و گردشگری کشور در تهران تجمیع شده است. تهران تبدیل به شهر مصرفی با شهروندان ذرهای شده است که حتی از نخبگان و سرمایه به علت تراکم بیش از اندازه نمیتواند استفاده کند.
تهران به بنبست رسیده است و آنچه در فضای شهری به صورت دود و گردوغبار و ریزگردها مشاهده میشود آه دل و ناله شهروندان بم، زاهدان، مازندران، بابلسر، آذربایجان، خرمآباد، گناوه،… است که فرصتهایشان در طرحهای کشاورزی، گردشگری، صنعت و معدن و… به بهای آبادانی کاذب پایتخت از دست رفته است. راهحل برون رفت از این بیعدالتی و ظلم تمرکززدایی و خرجکردن درآمد هر استان برای خودش میباشد. امکانات در قالب بیمارستان و وزارتخانهها و سفارتخانهها و… باید در تمام کشور پخش شوند. اگر همین شرایط بدون یک طرح کلی ادامه پیدا کند بحرانهای بزرگ امنیتی که سرمایه و نیروی انسانی کشور را از بین میبرد به دنبال خواهد داشت باور کنید این غبار و ابر سیاه و کثیف بالای شهر تهران آلودگی هوا و گازهای گلخانهای نیست بلکه آه دل مردم و نتیجه بیعدالتی و ظلم بر سایر نواحی گهر بار ایران زمین است به قول سعدی:
آتش سوزان نکند با سپند
آنچه کند آه دل دردمند