آن گاه که موهبت بزرگ آزادی از پی درد و رنج های بسیار در زندگی مردم میهنمان فراز آید، با آن چه خواهیم کرد؟
نخست باید این واقعیت را دریابیم که آیا آزادی در شرایط کنونی میهنمان و جهان دست یافتنی است؟
هرکس در این زمانه ی بحران زا که زنجیرهای گران بر دست وپای مردم میهنمان و سراسر جهان سنگینی می کند از واژه ی فرخنده ی آزادی دم می زند. برخی آزادی بی اقید و شرط در همه ی عرصهها را می خواهند و برخی دیگر آزادی دینی و مشروع را. ما نخست باید در مفهوم آزادی دقیق شویم و ببینیم که آیا آزادی را می توان در بن بست خود محوری یا آرمانخواهی از هر نوع محبوس کرد و، با دادن تعریفهای خود ازآن، آن را به انحصار خویش در آورد و بدین سان از دادن آن به دیگر همنوعان که به اقضای هویت انسانی واندیشه ورزانه ی خود به عنوان حقی مسلم ازآن برخوردارند دریغ ورزید؟
در تعریف آزادی گفته اند: آزادی برای همه، یعنی اینکه آزادی فرد نباید مانع آزادی دیگران شود. موهبت آزادی باید به یکسان در اختیار همه ی شهروندان، بدون توجه به آیین وعقیده، مشی اندیشگی و میزان امکانات مادیشان، قرار گیرد و تنها زمانی محدود شود که مانع آزادی شهروندان دیگرباشد. اگر میگوییم آزادی اندیشه و بیان بدون حصر و استثنا به همین دلیل است که در این تعریف جایی برای محدودکردن و مانع تراشیدن برای آزادی دیگرهموطنان و در مقیاس وسیعتر همنوعان انسانیمان وجودندارد. درجریان تبادل آزادانه ی اندیشه است که می توان زمینه های تفکرمشترک و منافع مشترک مردمی را یافت و مانع گسترش اندیشه و منافع از پیش تعیین شده ی افراد و جرگه های معیّن نظری و عملی شد که سرانجام این گرایشهای تکروانه نفی آزادیهای شهروندی و همه بشری است. با هم اندیشی و همگرایی برسر مشترکات می توان بهترینها را برپایه ی هم اندیشی درهرپهنه ی اجتماعی با مشارکت دیگران برگزید و مانع خودکامگی و خودمحوری عناصرو گروههای معیّن در جامعه شد که بی تردید آزادیها و منافع آنان با آزادیها و منافع همه ی مردم سازگارنیست و نمی تواند باشد. آیا آزادی اکثریت می تواند مانع آزادی اقلیت شود؟ براساس تعریف آزادی، چون جامعه از افراد تشکیل می شود، خواست و آزادی اکثریت مردم هرجامعه برخواست وآزادی اقلیت آن برتری دارد؛ اما این برتری به زیست شخصی و حریم حصوصی افراد تعمیم نمی یابد؛ زیرا، بر پایه ی تعریف آزادی، هر فرد ازافراد جامعه آزاد است به هرصورت که خود مایل باشد زندگی کند و هیچ کس نیز نباید درحریم شخصی او وارد شود و به جای او تصمیم بگیرد. موضوع حقوق و آزادیهای اجتماعی زمانی به میان می آید که فرد از محدوده ی زندگی شخصی خویش پا برون نهد و بخواهد در گستره ی جامعه دست به اقدام زند و زندگی اجتماعیش را در رابطه با شهروندان دیگر سامان دهد. در اینجاست که پای برگزیدگان مردم بهمیان میآید و ایشان دربارهی چگونگی احقاق حقوق و تأمین آزادیهای جامعه تصمیم می گیرند؛ اما، از آنجا که هرفرد از حقوق انسانی مختص به خود نیز برخوردار است برترین شکل مردمسالاری دمکراسی شورایی است که درآن افراد در مشاوره با یکدیگر تصمیم می گیرند و اکثریت برپایه ی اقناع اقلیت، نه بهگونهایخودسرانه، دست به اقدام می زند و بدین سان با قانع کردن همه ی اعضای جامعه عمل می کند. براین اساس برترین شیوه ی اداره ی جامعه و تأمین حقوق و آزادیهای مردمی شیوه ی شورایی برپایهی اقناع همه ی شهروندان است.
اکنون، این پرسش به پیش می آید که آیا منافع مادی شخصی افراد و چگونگی تأمین آن نیز در شمول حریم خصوصی می گنجد؟ من بر این باورنیستم؛ بلکه معتقدم منافع شخصی به حریم خصوصی افراد محدود نمی شود و در گستره ای اجتماعی مفهوم پیدا می کند و نباید مانع تأمین منافع عادلانه ی دیگران شود. همه ی مردم حق دارند در شرایط متعادل از منابع مادی اجتماعی برخوردارشوند و هیچ کس حق ندارد آزادی مردم را درتأمین عادلانه ی حقوق خویش سلب کند. منابع اجتماعی لازم است تحت نظارت شدید برگزیدکان مردم قرارگیرد و هیچ کس در هیچ مقام و موقعیت نباید به حقوق مادی مردم تعرض کند یا در مقابل تعرض به ان به دست هر فرد دیگر بی اعتنا بماند. برگزیدگان باید بر تآمین حقوق و آزادیهای اجتماعی نظارت کنند واگر چنین نکنند سزاوار پیگرد و خلع ید ازمقام انتخابی خویش اند که مردم به آنان تفویض کرده اند.
به خیل حاشیه نشینان شهرها بنگرید! به کودکان کار و خیابان بنگرید! به تن فروشان گوشه و کنار خیابانها بنگرید! به کارگران بی مزد و مواجب و انبوه اخراجیان کارخانه ها و تولیدیهای خدماتی ورشکستشده بنگرید! آیا اینان آزادانه زندگی ای این چنین خفت بار را برگزیده اند؟ آیا آنان ازهرلحظه از این زندگی ملالتبار و بی ثمر که به ناگزیر برایشان رقم زده شده است در رنج و عذاب نیستند؟ بیکاران نزدیک به یک چهارم از جمعیت فعال کشورما را دربرمی گیرند. آیا سرنوشتی که برای آنان رقم زده اند مکمل جداییناپذیر اختلاسها، پولشویی ها، گرایش به فعالیت بی دردسر و سودآور تجارت وارداتی نیست؟ آیا همه آنچه گفتم در محدوده ی آزادی بی قید و شرط خودیها و پیرامونیان رانتخوار نمی گنجد؟ از کدام آزادی … سخن می گوییم؟ آزادی غارت بی قید و شرط، آزادی آتش به اختیارعینی و ذهنی، آزادی فحشا و گدایی و گسترش دم افزون فاصله ی طبقاتی، آزادی بازداشت و زندانی کردن با محاکمه و بی محاکمه ی آنانکه بر بیعدالتی ها و خودسری ها می شورند؟ آزادی کاخهای سربلند در برابر کوخهای ویران و در هم لولیدن خانواده های پرجمعیت در حاشیه ی شهرها، و …؟ نه دوستان. این آزادی مردم در هیچ نوع آن نیست. آزادی برده داران و اسارت بردگان در سده ی بیست و یکم است که ما ناگزیر به محدود کردن آن و نهادن قید و شرط بر آنیم، اگر بخواهیم سرنوشتمان به فروپاشی نیانجامد.
از بحث اخیر می توان چنین نتیجه گیری کرد که آزادی تنها به آزادیهای لیبرالی ستم و استثمار، ولنگاری و بی بندوباری اجتماعی و نبود هیچ گونه قید و شرط برروابط افراد از یک سو، و آزادی اندیشه و بیان و اجتماعات و دیدگاه ها که شرط لازم ارتقای اجتماعی است از سوی دیگر، محدود نمی شود، بلکه به آزادی در تعیین شرایط زندگی خویش، تأمین نیازمندی های زندگی سالم و منصفانه، آزادی درخواستکردن آن و آزادی انتخاب راه و رسم سیاسی حاکم نیز تسرّی می یابد؛ اما، یک نکته را نمی توان از نظر دور داشت که آزادی اندیشه و بیان و دیدگاهها و اجتماعات و تظاهرات پیش شرط تأمین آزادیهای مادی و بهبود شرایط زیست یکایک شهروندان هر کشور است و لازم است که بی هیچ قید و شرط پاس داشته شود.
دراینجا مایلم به نزدیک بودن قریب به یگانگی مفاهیم آزادی و مردمسالاری که اغلب آن را مفاهیمی جدا از هم می انگارند اشاره کنم. البته، تفکیک مفهوم مردمسالاری به آزادیهای مردمی و حقوق مردمی به دقت در مفاهیم و تعیین عرصه های گونه گون برای تعریفی واحد کمک می کند؛ اما این نکته را نباید و نمی توان از نظر دور داشت که نگرش اصولی برحقوق مردمی پیش زمینه ی رسیدن به همه ی پهنههای مفهوم یگانه ی آزادیهای مردمی و تأمین و تضمین آن به مفهوم مجرد واژه نیز پیش شرط رسیدن به حقوق مردمی است و از این رو، آزادیها و حقوق مردمی دو مفهوم دیالکتیکی جدایی ناپذیر و مکمل یکدیگراست که سرانجام به مفهوم یگانه ی آزاد زیستن و عدالت اجتماعی، به مفهومی همساز با آن، می انجامد.
در اینجا اشاره به نکته ای دیگر نیز لازم است. همان گونه که دستیابی به آزادیهای ذهنی پیش شرط رسیدن به شرایط لازم برای آزادزیستن و رسیدن به آزادیهای عینی (بخوان حقوق مردمی) است پیشگیری از آزادیهای ذهنی نیز مانع رسیدن به آزادیهای عینی است. در شرایط خفقان و سرکوب، رسیدن به عدالت اجتماعی و بهره مندی همه ی شهروندان از مواهب زندگی مطلوب و دسترسپذیر شدن آزادی در راستای بهرهمندی ازآن دشوار و نیازمند تحمل هزینه های کلان از دوسوست؛ البته، این بدین معنی نیست که آزادی در چنین شرایطی وصول ناپذیراست. به وارون، چون در چنین حالتی جامعه در شرایط ناپایدار و ملتهب به سر میبرد، خواهد کوشید که، اگرچه با تحمل هزینه های کلان، خود را به شرایط پایدار برساند و انقلابهای اجتماعی نیز از همین واقعیت سرچشمه می گیرد. از این رو، اگر با رسیدن به تفاهم ملی و درک شرایط پر تنش و ناپایدار، جامعه به راهی نو برای زندگی در شرایط مردمسالاری واقعی برسد، می توان از این هزینه های کلان پیشگیری کرد و همزمان به شرایط مطلوب و آزادیهای بحق مادی و معنوی مردمی رسید و این همان راهی است که می توان به آن اندیشید و برای رسیدن به آن کوشید.
یکی از واژه های برخوردارازاهمیت بنیانی در میان واژه های مرتبط با مردمسالاری واژه ی مرکزیت دمکراتیک است که والاترین نمونه ی آن همانا زندگی شورایی است که پیش ازاین به آن اشاره کردم. شوراهایی که از محله های شهر و روستا آغاز می شود و سرانجام می تواند و باید به شورای جهانی و همه بشری راه جوید. شوراهای برآمده از دل جوامع انسانی می تواند در شوراهای ملی که تبلور خواستهای عمومی جامعه را دربردارد راه جوید و در این راه موضوع اقناع اقلیت به کوشش اکثریت نیز می تواند و باید پی گرفته شود. بی تردید با ترویج حرکت به سوی تشکیل دادن شوراها در جامعه و واگذاشتن همهی تصمیمگیریها به توده های مردم، به دلیل نبود تنش در تصمیمگیری و تحمیل نظراقلیت بر اکثریت یا وارون آن، زمینه های هم اندیشی و همکاری فراهم می شود و موفقیت در کار تصمیمگیری و اجرا سرعت و اثربخشی افزونتر می یابد. واژه ی مرکزیت دمکراتیک واژه ای است که به طور معمول در فعالیت احزاب دمکراتیک کاربرد دارد؛ اما، می توان آن را در شرایط مطلوب به کل جامعه ی معیّن و جامعه ی جهانی، به طور کلی و درشرایط انسانسالاری محتوم آینده، تعمیم داد که همانا زندگی شورایی جهانی عدالتمحور وآزاد در شرایط همگونی دهکده ی جهانی را رقم خواهد زد. دهکده ی جهانی ما یکی از دو راه را در پیش رو خواهد داشت: ویرانی همه جهانی و نابودی همه ی انسانها یا رسیدن به آزادی تمام عیار از پی تنشها و گیرودار های بسیار. و بی تردید حالت اول ممکن نخواهد بود؛ زیرا هرکس که انهدام تمام عیار دشمن را پی بگیرد خود نیک می داند که خود نیز از نتایج اقدام خویش در امان نخواهد ماند. ازاینرو، امید به آزادی را در دل می پروریم و با این امید به راه خود ادامه می دهیم که گامی به پیش در رسیدن به این فردای جهانی برمی داریم و آزادی نوع بشر را با همه ی توان فریاد می کنیم.