پیامهائی که مقامات ایران و امریکا در این ۴۰ روزۀ پس از پیروزی آقای روحانی برای هم فرستاده اند، از جانب هر دو طرف، سخت متناقض می نمایند. آیا این پیامها دارای مضمون یکدستی اند؟ اگر آری، آیا پیام آشتی اند یا تشدید خصومتها؛ پیام آشتی ای که چنان که مرسوم دیپلماسی زمخت و زورمدار است، با تشر و تعرض طرفین به یکدیگر نیز توأم است؟ و اگر این پیامها نایکدست اند، آیا این نایکدستی ناشی از عملکرد مستقیم نیروهای مختلف – اعم از راست و “چپ” و میانه – در دو کشور است و یا گیج سری در بالاترین سطوح تصمیم گیری دو طرف، در تسلط بر وضعیت جدید پدیدآمده، موجب این نایکدستی است؟
نایکدستی در طرف امریکا آشکار است: تنها دو هفته پس از پیروزی آقای روحانی – کسی که در مبارزات انتخاباتی اش نوید “تعامل با جهان خارج” و کاهش تحریمها در صورت پیروزی اش در انتخابات را داده بود – مصوبه ماه ژانویه ۲۰۱۳ کنگره امریکا دایر بر تشدید تحریمها علیه ایران با امضای اوباما قانونیت یافت و به اجرا گذاشته شد. امری که به سادگی می توانست واقع نشود. این در حالی بود که کمیته روابط خارجی کنگره امریکا از اوباما خواسته بود که تحریمها علیه ایران را تشدید کند. شاید پیامهائی روشنتر از اینها، دایر بر این که “برآمد انتخاباتی مردم ایران برای گشودن مسیر دیگری در برنامۀ اتمی بر ما اثربخش نیست” ممکن نبود.
اما همچنین تنها دو هفته پس از اقدامات بالا، ۱۳۱ نفر از نمایندگان همان کنگره در نامه ای سرگشاده از اوباما خواستند که فرصت پیش آمده در اثر پیروزی روحانی در انتخابات برای توسل به دیپلماسی و مذاکره را از دست ندهد و تجدید دیپلماسی را “بخشی وسیعتر از استراتژی امریکا با ایران” خواندند. سوای چند نامه سرگشاده توسط سیاستمداران و نظامیان فعلی و سابق امریکا و نیز اروپا به اوباما، باز همان کنگرۀ امریکا در آخرین “تصمیم واره” اش محتملاً از تصویب لایحۀ دیگری برای تشدید تحریمها علیه ایران، که قاعدتاً باید تا پایان ماه ژوئیه (تا یک هفته بعد) صورت گیرد، صرف نظر کند و این اقدام احتمالی را تا سه ماه بعد و شاید هم دیرتر به تعویق اندازد. البته کشمکش در این باره میان افراطیون کنگره از سوئی با گرایشهای معتدل در درون کنگره و از سوی دیگر با اولاما که ظاهراً نگران عواقب منفی تصویب لایحه مذکور بر مذاکرات اتمی با ایران است، هنوز جریان دارد. بدون شک این پیامی مثبت اما کوچک است. نکته این است که با توجه به سابقه مناسبات بین دو کشور، حاصل جمع این پیامها عزمی را برای خاتمه دادن به وضع کنونی ترسیم نمی کند و این چندگانگی می تواند به عدم علاقه مندی کل هیئت حاکمۀ امریکا، سوای گرایش ضعیفی در درون آن، به خاتمه دادن به وضع کنونی تعبیر گردد.
طرف ایران را در نظر گیریم: به اعتباری می توان گفت که روند انتخابات اخیر، که به پیروزی روحانی انجامید، در تمامیت خود پیامی بسیار مثبت و قوی از جانب ایران – و نه فقط از جانب مردم، بلکه همچنین به درجاتی از جانب حاکمیت جمهوری اسلامی – به امریکا بود دایر بر این که در جستجوی راه تفاهمی برای کاهش و شاید رفع خصومتها با آن کشور، با شروع از مسئله پرونده اتمی است.
تحلیل در مورد کیفیتهای مهندسی انتخابات اخیر و مناسبات میان آقایان روحانی و خامنه ای و حدود مقبولیت اولی نزد دومی هر چه باشد، واقعیت این است که مسئله برنامۀ اتمی جمهوری اسلامی به اعتراف و تأسف برخی از حلقه های قدرت در درون حاکمیت جمهوری اسلامی به معیار مقدمی برای دست زدن مردم به انتخاب از میان کاندیداها تبدیل شد و به میزان زیادی پیروزی روحانی را رقم زد. به قوت می توان گفت که درونمایه انتخابات اخیر همانا ابراز آگاهی به رابطۀ میان برنامۀ اتمی جمهوری اسلامی و خطر جنگ و درد تحریمها، و خواست پایان دادن به این دو، از جانب جامعۀ ایران بوده است. اما پس از این پیام، دیگر تقریباً هیچ پیامی بر زبان مقامات جمهوری اسلامی که حاکی از خواست و ضرورت مذاکره و رفع مخاصمه باشد، جاری نشده است. روحانی در کارزار انتخاباتی اش از “ضرورت تعامل با جهان خارج” و سپس از “امکان بازی برد-برد با امریکا” سخن گفته است. اما عناصری که او در نخستین مصاحبۀ مطبوعاتی پس از پیروزی اش، برای این تعامل به دست داد، ترسیم کنندۀ یک نقشۀ روشن و واقعبینانه برای کاهش تنش و شاید خاتمه دادن به آن نبود. به نظر می رسد آقای روحانی در “چنبرۀ اعتدال مورد نظرش راهی را که برای غلبه بر مقاومت و مخالفت افراطیون درون حکومت یافته، برپا نگهداشتن با و بیمورد رتوریک ضداسرائیلی است. چه در مصاحبۀ مطبوعاتی مذکور و چه در اظهارات چند روز پیش در میان جمعی از “جانبازان جنگ با عراق” توسل عیرضرور او به این رتوریک بازدارنده مشهود است.
با این حال آنچه موجب می شود بتوان مؤکداً از تناقض در پیامهای ارسالی از جانب ایران به امریکا نیز سخن گفت، آخرین اظهارنظر آقای خامنه ای در بارۀ مذاکره با امریکا و در واکنش به همان علائم مثبت واصله از امریکا است. روز یکشنبه گذشته خامنه ای در دیدار با جمعی از مقامات ایرانی، امریکائیها را “غیرقابل اعتماد و غیرمنطقی، که در برخوردهاشان صادق نیستند” خواند و نسبت به مذاکره با امریکا ابراز بدبینی کرد. روشن است که چندان طولی نکشد تا اثر منفی این اظهارات به صورت تردید متناظری در علاقه مندی حاکمیت جمهوری اسلامی برای خاتمه دادن به وضع کنونی، حتی نزد با حسن نیت ترین نیروهای طرف مقابل، بروزکند و به سلاحی در خدمت افراطیون در هر دو طرف تبدیل شود. چنین نیز شد. “برداشت اشتباه از مواضع جمهوری اسلامی” مضمون مکرر تحلیل بسیاری از مطبوعات غرب از اظهارات خامنه ای بوده است و البته در مطبوعات ایران نیز وضع جز این نبوده است. ارائه دونمونه از این دست باید کفایت کند: خبرگزاری فارس با استناد به اظهارات مذکور، خبر روزنامۀ نیویورک تایمز دایر بر اعلام آمادگی ایران برای مذاکره مستقیم با امریکا توسط المالکی را “التماس وارونه واشنگتن برای مذاکره با تهران، از زبان نخستوزیر عراق” نامیده است و سایت دیگری متعلق به همان گرایشهای افراطی از “ناامیدی غرب از بیانات رهبر” گزارش داده و، بی هیچ قصدی برای افشاگری، نوشته است: “البته شاید هیچ کشوری جز رژیم غاصب اسرائیل از این ناامیدی غرب شادمان نباشد، زیرا صهیونیستها همواره به مذاکره بدبین و خواهان انتخاب گزینه نظامی در مواجهه با ایران بوده اند”.
البته باید گفت که اظهارات یکشنبه خامنه ای، اظهاراتی یک سویه نیستند. سویۀ ممکن دیگر در این اظهارات تصریح بر “غیرقابل اعتماد بودن امریکائیها” در لحظه ای است که دیگر راهی جز مذاکره نمانده و از زبان کسی که دیگر معلوم شده حتی در پروندۀ اتمی همیشه حرف آخر را نمی زده است.