حکایت انتصاب مسعود ده نمکی به عضویت در هیات امنای دانشگاه هنر و خبر و عزم ایشان و دیگر یاران جدید به تغییر محتوای دروس این دانشگاه، اگر به واسطه ی وقوع هزاران اتفاق کژ و کول و بیدلیل در سال اخیر عجیب و غیرقابل باور نباشد لااقل در خور تامل است. سوال اینجاست که آقای ده نمکی با چه توجیهی سکاندار و عضو هیات امنای دانشگاهی شده است که حتی رتبه ی ورودی دانشجویان آن دانشگاه از مجموعه ی سوابق فعالیتهای سینمایی ایشان در این سالها کمتر است. آیا قابل باور است دانشجویی که با رتبه ی پایین ۱۰ در مقطع کارشناسی ارشد، “مطالعات سینما” می خواند در سکوی زعامت خود با فیلمساز تازه واردی مواجه باشد که یکی از بزرگترین افتخاراتش این است که سیمرغ بلورین آثارش را به جای منتقدین و داوران آکادمیک از دست حاجی فیروز دارا و ندار گرفته است؟
آیا عادلانه است که همان دانشجو در همان دانشگاه ممتاز و از روی دست همان زعیمان ببیند که برخی با کمال اعتماد به نفس قصد دارند دست به تغییر محتوای دروس سینما ببرند و مثلا دورۀ خلق الساعه ای چون “حکمت سینما” را جایگزین تاریخ سینمای اریک رود و بردول کنند؟ واقعا وقتی این خبر را با تفصیل و کامنتهای پر آب و تابش در سایت بانی فیلم دیدم نزدیک بود شاخ در بیاورم، خبر را بخوانید :
“آنچه از این طرح شنیده شده، این است که ابتدا متون درسی رشته سینما و سپس سایر رشتههای هنری به شکلی تدوین و تبیین شوند تا دانشجویان دانشگاه هنر پیش از آن که به عنوان یک تکنسین سینما قلمداد شوند، دارای نگاهی معرفتی و شناختی به هنر هفتم شوند و بیش از آن که «تاریخ سینما» برای آنان اولویت باشد، «حکمت سینما» به عنوان یکی از دروس اساسی تدریس شود.
بر اساس شنیدهها، قرار است کارگروهی برای مطالعه و تغییر برخی از دروس دانشگاه هنر آغاز به کار کنند. براساس این طرح، تغییرات ایجاد شده موجب میشود تا دانشجویان سینما را به شکل مفهومی و اندیشگی بشناسند.”
آیا شما هم مثل من شاخ در نیاورده اید؟ اصولا واژه ی “حکمت سینما” شما را به یاد چه چیزی می اندازد؟ شاید بسیار خوشبین بگویید منظور تامل بر آرایه ی اندیشمندانی است که سینما را در مقام یک پدیده ی فلسفی زبان شناسانه به جهان معرفی کرده اند. شاید بگویید مراد از حکمت سینما تدریس رساله های کریستین متز، امبرتواکو، آندره بازن و جرالد مست است. شاید بگویید منظور آقایان این بوده است که مثلا تدریس “مکان و زمان در سینمای سالواجینو بر تدریس نما به نمای دی. کاتز مقدم است.
اما نه! برخلاف شما خوشبینها بنده چندان خوشبین نیستم. من با شنیدن واژه ی “حکمت سینما” به یاد حرفهای مسعود ده نمکی در برنامه نقد “دارا و ندار” می افتم. کسی که در دفاع از اثر کم مایه ی خود در وبلاگش نوشت: “ما این سریال را ساختیم تا این نوکیسه ها و بلندگوهای آنها عصبانی شوند و از این عصبانیت بمیرند”
احتمالا مرادش از واژه “حکمت سینما” هم باید چیزی باشد از جنس همان یادداشتهای تخصصی صفحه هنری شلمچه. به هر حال بنده بیش از آن که متعجب باشم، عصبانیم و عجیب لجم می گیرد از اعتماد به نفس بالای آقای ده نمکی. واقعا این اعتماد به نفس بالا، هم جای تبریک دارد و هم تاسف. و این تبریک و تاسف از آنجا است که ما در تاریخ ایران از جنس آدمهای این سلکی هم کم داشته ایم و هم زیاد و بالاخره این که نمی دانم چرا بعضی از آدمها هیچوقت نمی توانند به نادانسته ها و ناداشته های خود نه بگویند.