درآمد. در اوایل ماه ژانویه ۲۰۱۲ یکی از کارمندان بی بی سی فارسی در عین تقاضای مصاحبه ای پیرامون تاریخ چپ ایران خواهان مقاله ای پیرامون سرگذشت سلطانزاده شد. به علت کمبود وقت، متنی آماده به انگلیسی برای وی ارسال شد تا خودشان ترجمه کنند و برای ویرایش پس بفرستند. این کار شد، اما، پس از قصد بی بی سی برای «ویرایش» مصاحبه و نیز مقاله ای پیرامون پایه گذاری حزب توده – که ترجمه ایست از مقاله ای که در سال ۱۹۹۹در فصلنامه ای آکادمیک متنشر کرده بود – اجازه ی نشر آن ها را ندادم و خود مستقلاً آن ها در تارنماهای متعددی درج کردم. در عین حال، به بی بی سی اجازه دادم که مقاله ی زیر را درج کنند، اما بی بی سی از روی لجاجت تصمیم به نشر آن نگرفت. با توجه به اهمیت سلطانزاده و کوششی که برای این مقاله شده است، دریغ دانستم که این نوشته پخش نشود.
آوتیس سلطان زاده (میکائیلیان)
آوتیس سلطانوویچ میکائیلیان، که بنام سلطان زاده شناخته می شود (۱۸۸۹ – ۱۹۳۸ میلادی)، از نظریه پردازان حزب کمونیست ایران است. او در مراغه (دراستان آذربایجان شرقی) ودر خانواده ای فقیر، که حاصل ازدواج یک مسلمان و یک مسیحی بود، بدنیا آمد. پدرش، سلطان، یک نجارمسلمان، ومادرش، مریم، رختشویی مسیحی بود. آنها آنان زمان زیادی با هم زندگی نکردند. زمانی که آوتیس به سن مدرسه رفتن رسید پدر و مادرش از هم جدا شده بودند.
اوپس از آن به یک مدرسه ی ارمنی محلی رفت. از آنجا که مادرش توان تأمین هزینه تحصیل او را نداشت، او پس از پنج سال تحصیل در شهراش، به مدرسه ی ارمنیان درجماران فرستاده شد که وابسته به مرکزیت کلیساهای ارمنیان به نام اچمیادزین است و درنزدیکی ایروان قراردارد. او در پرسش نامه ای که برای حزب کمونیست شوروی پر کرد، خود را یک “انقلابی حرفه ای” و “پسریک رختشوی” معرفی کرد.
او بعد از فارغ التحصیلی از آن مدرسه علوم دینی درارمنستان به جنبش کارگری قفقاز پیوست وعضو شاخه ی بلشویکی حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه شد. برخی منابع تاریخ عضویت او را ۱۹۰۹، و برخی دیگر ۱۹۱۲ ذکر می کنند. او از سال ۱۹۱۷ در فعالیت های اتحادیه های کارگری حضورداشت. زمانی که در سن پترز بورگ بود، در انقلاب روسیه شرکت جست.
پس ازانقلاب اکتبر، دردولت شوروی مشغول بکار شد. در سال ۱۹۱۹، مانند حیدرعمو اوغلی، برای تشویق کارگران ایرانی چون عضو حزب عدالت (که بعدها به حزب کمونیست ایران تغییر نام داد) به آسیای مرکزی رفت. او در آنجا از میان مهاجران ایرانی عده ای را به عضویت در ارتش سرخ جلب کرد، و سپس کنفرانس عدالت (آوریل ۱۹۲۰) در تاشکند و کنگره ی حزب کمونیست ایران در بندر انزلی (ژوئن ۱۹۲۰) را سازماندهی کرد.
آثار نظری و سیاسی او تا زمان کناره گیری اجباریش از حزب در سال ۱۹۲۲ خط فکری و عملی اصلی حزب را تشکیل می داد. او شاخه ی «تندروی» حزب را رهبری می کرد و خواستار اجرای فوری اصلاحات ارضی دراستان گیلان چون نخستین گام برای عملی شدن “انقلاب اجتماعی” در ایران شد. او با کسانی که با میرزا کوچک خان همکاری می کردند مخالف بود.
او رقیب سرسخت حیدرعمو اوغلی درحزب کمونیست ایران قلمداد می شد.حیدرعمواوغلی او را بخاطر نداشتن پیشینه ی مسلمانی برای رهبری حزب مناسب نمی دانست. او یک نظریه پردازانقلابی بود، برعکس حیدر عمو اوغلی که بیشتر به جنبه های عملی انقلاب می پرداخت.
دستگاه تحت رهبری استالین او را از رده های بالای حزب کمونیست ایران کنار گذاشت و در بین الملل کمونیست هم سمتی به او داده نشد. او تا سال ۱۹۲۷در سمت اقتصاددان برای نظام بانکی اتحاد شوروی کار می کرد. در این هنگام چرخش تند مواضع در کمینترن زمینه ی بازگشت او به حزب کمونیست ایران را فراهم آورد. اواین حزب را از نو سازمان داد و تا زمان انحلال حزب به دست شوروی ها در سال ۱۹۳۲ رهبری آن را بر عهده داشت.
در سال ۱۹۲۷، با توجه به سیررویدادها در ایران، وازهمه مهمتر سقوط سلسله قاجاروبهبود روابط شوروی با حکومت پهلوی، و نیز با توجه به چشم اندازنه چندان امیدوارکننده ی انقلاب جهانی، او به “انقلابی دموکراتیک” متمایل شد وهدفش را تأسیس “حکومت دموکراتیک کارگران و دهقانان” قرار داد.
دستگاه ایدئولوژیک استالین در سال ۱۹۳۲ او را به “انحراف و ضدیت با لنین” متهم کرد و مورد توبیخ و سرزنش قرار داد. با این حال، او تا سال ۱۹۳۵ به مبارزه با کمینترن و دیوان سالاری شوروی ادامه داد. او در این سال ها کسانی را که در درون سیستم شوروی مسؤول امور ایران بودند مورد انتقاد و سرزنش قرار داد. او در ۱۶ ژوئیه ۱۹۳۸ (۲۵ تیر ۱۳۱۷) به “جاسوسی برای آلمان” متهم، و تیرباران شد، اما در دوران حکومت نیکیتا خروشچف از او اعاده حیثیت به عمل آمد.
او در دومین (۱۹۲۰)، سومین (۱۹۲۱) و ششمین (۱۹۲۸) کنگره های کمینترن به نمایندگی حزب کمونیست ایران شرکت داشت، وضمن مشارکت در بحث ها، از رهبران کمینترن، ازجمله لنین و بوخارین انتقاد کرد.
سلطان زاده مقالات و کتاب های متعددی پیرامون موضوعات مختلف نوشته است، اما به دلیل سرکوب واختناق دوران استالین، آن آثار تا اواسط دهه ۷۰ میلادی نسبتا ناشناخته مانده بود. آثار او درباره ی ایران و خاورزمین کارهای بدیعی بودند و امروزه نیز منابع ارزشمندی برای مطالعه اوضاع سیاسی و اقتصادی ایران در اوایل قرن بیستم بهش مار می روند. او به زبان های ارمنی، روسی، فارسی، آذری و آلمانی تسلط داشت.
در فهرست مراجع زیر نام منابع روسی قید نشده است، زیرا بآسانی در دسترس نیستند. برای دسترسی به نام این منابع، خوانندگان علاقمند می توانند به آثار زیر مراجعه کنند:
C. Chaqueri, “Sultanzade: “The Forgotten Revolutionary Theoretician of Iran: A Biographical Sketch,” Iranian Studies 2-3, (1984). و همچنین
اسناد تاریحی: جنبش کارگری، سوسیال دمکراسی، و کمونیستی ایران، ۲۳ جلد، به کوشش خ. شاکری، فلورانس و تهران، ۹۲-۱۹۶۹ که نایاب اند، اما برخی از جلدهای آن ها (از جمله آثار سلطانزاده، ج ج ۴، ۸، و۲۰) را می توان در سایت زیر یافت: