تردید و عقب نشینی در جبهه جنگ طلبان!
تا اینجا یک به صفر به سود ابر قدرت افکارعمومی و جنبش صلح! ابتدا چرخ دولت انگلستان که از دیرباز متحد وفادار دولت آمریکا و از جمله سیاست های جنگ طلبانه نئوکان ها بوده است، در زیر فشار سنگین افکارعمومی پنجرشده و از کارافتاد. سپس نوبت به پنجرشدن چرخ دوم ارابه یعنی دولت فرانسه، کاسه داغ تراز آشی که به اختیارات رئیس جمهور فرانسه در مبادرت به جنگ بدون نیاز به اجازه پارلمان می بالید و برآن بود که گوی سبفت را از انگلیس به عنوان برادرکوچک تر و گوش به فرمان آمریکا برباید، فرا رسید که زیر فشارسنگین افکارعمومی فرانسه که نزدیک به ۷۰% آن مخالف جنگ بودند از کار بیفتد. به طوری که ناچار شد هم با پارلمان مشورت کند وهم تصمیم به جنگ را موکول به گزارش بازرسان سازمان ملل نماید.
گرچه افکارعمومی جهان در گستره وسیعی مخالف جنگ است و اعتراضات و آکسیون های «نه» به جنگ که در این مدت به درجاتی در خود آمریکا و برخی کشورهای اروپائی و ترکیه در حال جریان بود، اما هنوز آن قدر گسترده و نیرومند نشده است که قادر به در هم شکستن کامل عزم اوباما و متحدانش در مبادرت به جنگ باشد. با این همه تا همین جا هم با ترکیب اشکال گوناگون اعتراضی و از جمله زیر فشار قراردادن نمایندگان مجلس کنگره و سنا در آمریکا با روانه کردن سیل تلفن و امیل برای رأی منفی دادن به درخواست جنگی دولت اوباما، و به نمایش گذاشتن مخالفت قاطع با جنگ از طریق نظرسنجی های متعدد در گوشه و کنارجهان و آمریکا، تخم تردید و سرگیجه گرفتن را در اردوی جنگ طلبان پاشیده است. اکنون چرخ سوم و اصلی، و به تعبیری موتور اصلی جنگ، یعنی دولت آمریکا نیز درآستانه پنچر شدن است. اوباما که بیم ناک و حتی نا امید از رأی مثبت کنگره به حمله نظامی بود، اکنون خود پیشقدم شده و خواهان دادن شانس دیگری به دیپلماسی و راه حل سیاسی شده و خواهان به تعویق افتادن رأی گیری کنگره شده است! گرچه او مدعی است که گزینه حمله هم چنان روی میزاست با این همه با هیچ ترفندی نمی تواند عقب نشینی تحمیل شده به خود را به پوشاند. چرا که خوب می داند هیچ فرماندهی بدون داشتن حمایت لازم در پشت جبهه قادرنخواهد بود که در آزمون جنگی مهم و پرمخاطره هم چون جنگ در شرایط پیچیده سوریه و منطقه ای اشباع از بحران قادر به پیروزی نخواهد بود. هم چنین هیچ فرمانده عاقلی پیدا نمی شود که نداند تا چه حد وجه سیاسی جنگ های نوین و هم چنین درنظرگرفتن وجوه داخلی و منطقه ای و جهانی آن تا چه حد تعیین کننده است. بیلان تکیه صرف بر زور بازو، حمله ضربتی و پیروزی آنی درمعنای در هم کوبیدن اقتدار رسمی دشمن، همان طور که بوش و نئوکان ها آن را آزمودند و امروزه نه فقط حکومت های خودکامه جانشین، بلکه گسترش تروریسم عنان گسیخته و شبکه های القاعده و تقویت بن لادنیسم بدون بن لادن از پی آمدهای آن است. گزارش های متعددی پیرامون عدم تمایل اکثریت نمایندگان کنگره آمریکا که زیر فشارسنگین امیل ها و تلفن های شهروندان آمریکائی و مخالف جنگ قرار دارند، انتشاریافته است. در حالی که تنها یکی از پنچ نفر مردم آمریکا بر این باورند که با حمله نظامی بتوان ابهت اقتدارآمریکا را حفظ کرد، و بسیاری از نمایندگان بر مبهم بودن واژه حمله محدود که فاقد هیچ ضمانتی نیست انگشت می گذارند، در شرایطی است که اوباما نتوانسته است ائتلاف جنگی گسترده و پشت جبهه لازم را فراهم سازد، تلاش او برای آرام کردن افکارعمومی و جلب حمایت آن ها و نمایندگان کنگره تلاشی است بی حاصل و از سر ناامیدی. عدم حمایت دولت آلمان از راه حل نظامی و دفاع از گزینه های سیاسی و از طریق سازمان ملل، عدم مشارکت فعال و عملی حتی موافقان آمریکا دامنه این انزوا را، همان طورکه در شکاف بزرگ نشست جی ۲۰ هم مشهود بود، به نمایش گذاشته است. میتینگ صد هزار نفری در میدان واتیکان علیه جنگ و برای صلح در کنار سایر اعتراضات مردمی، گوشه ای از نارضایتی عمومی افکارعمومی از تصمیم سیاستمداران را به نمایش گذاشته و نشان می دهد که اگر قدرت ها و سیاست مداران بگذارند مردم بطور کلی و در وجه غالب خود صلح و همبستگی و زندگی مسالمت آمیز با یکدیگر را به جنگ و کشتار ترجیح می دهند. با توجه به شکاف بزرگی که در کشورهای بزرگ و قدرتمند و صاحبان حق وتو پیرامون این مسأله بوجود آمده است، در صورت برآمد نیرومند یک جنبش ضد جنگ و تشدید فشار افکارعمومی به خصوص در خود آمریکا، امکان درهم شکستن کامل عزم مدافعان حمله نظامی وجود دارد. در حقیقت عامل بازدارنده قاطع و رقیب واقعی ِتنها ابر قدرت سراپا مسلح، افکار عمومی است که اگر بتواند به موقع فعال و بسیج شود و به اشکال گوناگون و بویژه از طریق خیابانی “نه” خود به جنگ را در مقیاس جهانی پژواک دهد، قادر به درهم شکستن کامل عزم سران حکومت جنگ طلب خواهد بود. چنین جنبشی قادر است به خود سری قدرت های بزرگ و منش ارباب مأبانه آن ها دهنه بزند و از بروز توحشی تازه به بهانه ممانعت از توحشی صورت گرفته جلوگیری کند.
همانطور که در مطلبی *اشاره کردم “مخالفت با جنگ افروزی و دفاع از صلح و گزینه سیاسی برای بحران سوریه به هیچ وجه به معنی نادیده گرفتن ماهیت و عمل کرد جنایت کارانه حکومت های مستبد و فاسدی چون اسدها نیست و نباید باشد. نکته اصلی آن است که توسل به جنگ نه فقط راهی برای پایان دادن به جنایت این حکومت ها نیست بلکه جنایت و جنگ را در ابعاد تازه تری برمی انگیزاند و ساکنین سیاره ما را پرخاش جوترمی کند. با دمیدن به شیپور جنگ و بکارگیری مشت آهنین، این جنبش های رهائی بخش و آزادی و عدالت و کودکان و زنان و جوانان و کارگران و سایر اقشار آسیب پذیر است که سر در گریبان خود فرو می برند، و این توحش و بربریت و آدم خوارگی است که سر بلند می کند، گو این که آقای جان کری به خواهد با اتلاق آن به دشمنان خود به فراافکنی پرداخته و توحش و بربریت نهفته در عمل کرد خویش را پنهان سازد.
نابودی سلاح های کشتارجمعی درجهان و منطقه و سوریه، محاکمه آمران و عاملان استفاده از سلاح شیمیائی، فشار به قدرت های بزرگ از هر دو قطب رقیب و نیز به هر کشور دیگر منطقه ازجمله دولت ایران که به نوبه خود دارای نقش فعالی درارتکاب این جنایت هاست و به دولت ترکیه و عربستان و قطر و اردن و یا اسرائیل که بطورغیرمستقیم چه در منطقه و چه توسط لابی های خود در آمریکا بر تنوره جنگ می دمد، بخش های دیگری از مطالبات یک جنبش ضد جنگ است. اکنون بلند شدن صدای رهائی و صدای آزادی و دموکراسی و برابری، صدای مردم زحمتکش سوریه با خاموش شدن صدای خشونت و جنگ های فرقه ای و طبل جنگ ملازمه دارد. با قطبی شدن شرایط و صف آرائی ها بین دو ضد انقلاب جائی برای طنین نیرومند صدای حقیقت و ارج به کرامت انسانی و رهائی نمی ماند. با همه توان خود برای برپائی و تقویت جنبش ضد جنگ و محاکمه عاملان و آمران کاربرد سلاح کشتارجمعی به کوشیم. خوشبختانه صداها و نشانه هائی از زائل شدن جنون جنگی و حتی کنترل و نابودی سلاح شیمیائی به گوش می رسد که گامی است در راستای یکی از اهداف و مطالبات جنبش صلح، یعنی انهدام سلاح های کشتارجمعی در منطقه و جهان. و نیرومندتر شدن طنین جهانی “بدون سلاح کشتار جمعی” و عاری از جنون جنگ و خشونت. تا زمانی که گزینه جنگ همان طور که اوباما گفته است برروی میز قرارداشته باشد، به ناگزیر جنبش صلح نیز باید بر روی صحنه باشد، چرا که به وعده و وعیدهای قدرت مداران نمی توان امید و اعتماد داشت. جنبش صلح و افکارعمومی فعال شده و به خشم آمده علیه جنگ، همان طور که تاکنون چنین شده است نخواهند گذاشت که اوباماها و اولاندها در مقام سخن و ادعا شعار دفاع از صلح به دهند و بر مدال صلح طلبی(اهداء جوایزنوبل صلح به اوباما و به اروپا) به نازند و در مقام عمل بر طبل جنگ بکوبند! وقتی اوباما هدف واقعی و اصلی حمله به سوریه را در امنیت ملی آمریکا خلاصه می کند، و یا هدف خود از حمله را هشدار به سایر دشمنان خود عنوان می کند، پرده از نیات واقعی خود برمی دارد و نشان می دهد که جنگ در خدمت چه اهدافی قرار دارد و آن چه که مطرح نیست دخالت بشردوستانه است. هم چنین وقتی او مردم آمریکا را فریب می دهد و می گوید اجازه نخواهد داد پای سربازان آمریکائی هم چون عراق به سوریه برسد، نمی گوید که بجای آن صدها هزار سوری و غیر سوری تسلیح شده با اسلحه آمریکائی حمایت های مالی و سیاسی وی و متحدینش هم چون گوشت دم توپ، نقش نیروی زمینی برای ارتش هوائی و دریائی آمریکا را بازی خواهند کرد! و یا نمی گوید جنگ دو طرف و در سوریه حتی چند طرف دارد و هیچ کس قادر نیست صرفا و بطور یک جانبه با قصد و طرح های خود، گیرم که حتی بطور صادقانه هم ابراز شده باشد، کل سیر تحولات جنگی را رقم بزند. چنین کسی یا هیچ از منطق فرا رونده و غیر قابل کنترل جنگ نمی داند که البته رئیس جمهور یک ابرقدرت با یک دوجین مشاور زبردست نمی تواند از زمره آن باشد، یا که در حال فریب دادن افکارعمومی است.
۲۰۱۳-۰۹-۱۱
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com/
*- http://www.taghi-roozbeh.blogspot.de/2013/09/blog-post.html#more