جمهوری اسلامی تا کنون دست کم دو بار، در اثر اصرار بر سر پندارهایش، بلندپروازیهای منطقه ای – جهانی اش را به قیمت گزافی برای مردم ایران به پایان رسانده است: نوبت اول جنگ ایران و عراق، که پندار “راه قدس از کربلا می گذرد” به چندین و چند سال ادامۀ جانسوز و خانمانسوز آن جنگ انجامید، و نوبت دوم پندار تبدیل شدن به قدرت بالقوۀ هسته ای، که ده ها میلیارد دلار ثروت جامعه را از امروز و آیندۀ آن ربود و به چالۀ صنعت بی آینده و سرمایه سوز هسته ای ریخت. عبرت آمیز هم این که در هر دو مورد، بودند کسان و محافلی – از جمله در اردوی مقابل – که باد به آستین جمهوری اسلامی اندازند و این پندارها را دست یافتنی جلوه دهند.
به نظر می رسد که با خروج یکجانبۀ امریکا از برجام و اوجگیری مجدد تنشها بین جمهوری اسلامی و دولت امریکا، با مورد دیگری از یک پندار پرهزینه در جمهوری اسلامی مواجه ایم. پنداری که کمترین هزینۀ آن استمرار حیات جامعه با مسائل و بحرانهای هم اکنون جاری در آن خواهد بود و تحمیل جنگ دیگری بر آن ابداً منتفی نیست. برخی از مؤلفه های این پندار، بی ترتیبی از اهمیت و فعلیت آنها، گزاره های زیرین اند:
– جنگ ترامپ در جبهه های متعدد – با اروپا، ایران، چین، ترکیه، روسیه، ژاپن، کانادا، … – در کوتاه مدت به جبهه ای واحد در برابر او خواهد انجامید؛
– پیروز انتخابات میاندوره ی امریکا دموکراتها خواهند بود و دور دومی از ریاست جمهوری امریکا نصیب ترامپ نخواهد شد؛
– اگر جمهوری اسلامی بتواند مقدار معینی نفت و گاز و محصولات پتروشیمی به اروپا و دیگران بفروشد، خواهد توانست در برابر تحریمهای آتی امریکا مقاومت کند؛
– امریکا در موقعیت اقدام نظامی “سخت افزاری” علیه ایران نیست. اقدامات نرم امریکا یا اقدام نظامی احتمالی اسرائیل و عربستان هم نمی توانند پایدار و تعیین کننده باشند؛
– انطباق مواضع و منافع ایران و اروپا، که بر سر حفظ برجام یک واقعیت است، در دیگر زمینه های سیاست داخلی و خارجی جمهوری اسلامی نیز واقعیت دارد یا می تواند واقعیت یابد. محرک و اجبار برای این انطباق، اساساً متوجه اروپا، و آن هم نیاز این قاره به حاملهای انرژی فسیلی ایران است؛
– برنامۀ هسته ای جمهوری اسلامی در وضع کنونی اش هنوز ابزاری برای تهدید است، بی آن که تحقق این تهدید تعهد به برجام را مخدوش یا نقض کند؛
– چین و روسیه متحدان دائمی جمهوری اسلامی اند؛
– جمهوری اسلامی از حمایت وسیع مردمی برای مقاومت طولانی مدت در برابر تحریمهای سنگین برخوردار است.
بر این پایه است که پندار امکان پیشبرد طولانی مدت سیاست خارجی در مسیر تاکنونی در منطقه و در عرصۀ جهانی نزد جمهوری اسلامی شکل می گیرد و چنان که گفته شد هستند کسان و محافلی – از جمله در اردوی مقابل – که باد به آستین جمهوری اسلامی اندازند و این پندارها را دست یافتنی جلوه دهند. تحلیل سی.ان.ان، زیر عنوان “تهران توانایی بازی درازمدت در برابر آمریکا را دارد”، مورخ ۳۱ ژوئیه سال جاری، که به بررسی پیشنهاد ترامپ دایر بر آمادگی او برای مذاکره بدون پیش شرط با ایران می پردازد، نمونۀ بارزی از این دست است؛ با این پیام که “ترامپ، تهدیدهای او و اعلام آمادگی اش برای مذاکرۀ بدون پیش شرط را جدی نگیرید، به سکوت تان ادامه دهید، برنده شمائید!”. سخنان روز دوشنبه، ۱۳ اوت ۲۰۱۸، خامنه ای که مذاکره با امریکا را ممنوع، و آن را به زمانی موکول کرد که “جمهوری اسلامی به آن اقتداری برسد که فشار و هوچیگری آمریکا رویش تأثیری نگذارد…” تجسم و تجسد کامل این پندار است. این پندار به هزینۀ گزافی برای مردم ایران خواهد انجامید.
این یا آن یک از گزاره های فوق آشکارا اشتباه است، این یا آن یک محل گفتگو و احتمالاً مستلزم گذشت زمان تا صحت و سقم اش آشکار گردد، این یا آن یک می تواند به هر نتیجۀ وفق یا خلاف خود بیانجامد و این یا آن گزاره می تواند راست از کار درآید. خطر اما مقدمتاً در مجموعۀ آنها نهفته است که چنان که گفته شد، از پندار امکان تداوم سیاست خارجی تاکنونی جمهوری اسلامی سر در می آورد. این سیاست قابل تداوم نیست.
جمهوری اسلامی یک “عمق استراتژیک” برای خود تعریف کرده است که شاخصهای آن بسیج شیعی در منطقه و اسرائیل ستیزی اند. این شاخصها نه می توانند محور یک جبهۀ مشترک با اروپا، چین، ترکیه، روسیه، ژاپن، کانادا و … باشند، و نه مطلقاً بستری برای انطباق مواضع و منافع جمهوری اسلامی و اروپا یا هر کشور دیگری، ولو که اروپا وابستۀ تام و تمام حاملهای انرژی فسیلی باشد و بماند، و بازار این نوع انرژی در ۲۵ سال آینده نیز همچون گذشته پررونق.
جمهوری اسلامی اقتصاد بحران زده ای را به بار آورده است، که عواید حاصل از فروش مقدار معینی نفت – یعنی آن مقداری که عموم کشورهای طرف معامله با جمهوری اسلامی ممکن است “نیکخواهانه” و بدون محاسبۀ عواقب آن در مواجهه با تحریمهای امریکا، از ایران بخرند – مطلقاً نمی تواند پاسخگوی مقدماتی ترین الزامات این اقتصاد برای بیرون کشیده شدن از بحرانهایش باشد. رفع بحرانهای این اقتصاد مستلزم سرمایه گذاری سالانۀ ده ها میلیارد دلاری است و چنین سرمایه گذاری خارجی در این اقتصاد را نمی توان از دولتهای اروپائی انتظار داشت.
سرانجام این که اوجگیری اعتراضات بحق مردم در جای جای جامعه علیه حاکمیت، مبین شکافی عمیق میان این دو است. شکافی که با شعارهای “سوریه را رها کن، فکری به حال ما کن” و “یه اختلاس کم بشه، مشکل ما حل میشه” توسط مردم خصلت نماست و دیگر نمی توان با ناسیونالیسم ضدامریکائی بر آن غلبه کرد.