پیشتر در مقاله ای با همین عنوان، متذکر شدم که چگونه مجانین نزدیک به احمدی نژاد بر سرنوشت قومی پیر و با فرهنگ حاکم شده اند و آبرو و آسایش مردمان ایران زمین را قربانی جاه طلبی ها و رویاهای خطرناک شخصی شان کرده اند. در آن نوشتار سخن از تندروی ها و کلام جنون آمیز مشاعی رفت و ذکر خطاهای نابخشودنی وی و حال در این مقال قصد کرده ام تا کمی از محمد رضا رحیمی، دیگر عضو این حلقه بگویم و خطرات حضور این فرد بر مسند قدرت را بر شمارم.
نگاهی به سابقه ی کاری رحیمی، مشخص می کند که دوستی او و احمدی نژاد در عین عمق و شدتش، آنقدرها هم طولانی مدت نیست، چه همین دوست نزدیک در انتخابات پیشین ریاست جمهوری جانب هاشمی رفسنجانی را گرفته بود… شاید از پس به قدرت رسیدن احمدی نژاد بود که چاپلوسی ها و کلام متملق وی آغازیدن گرفت تا همین کلام او را خیلی زود به حلقه ی ارباب قدرت وارد کند. و حال همین رقیب دیرین، از نزدیکان احمدی نژاد شده و سودای قدرت در سر می پروراند. آگاهان امر، رحیمی را یکی از جانشینان احتمالی احمدی نژاد معرفی می کنند و به خطرات حضور او در قدرت به خوبی آگاهند.
رحیمی در میان حلقه ی نزدیکان احمدی نژاد، بی شک بالاترین آمار ناشایستگی و اشتباه را دارد. تا جایی که ضعف های مدیریتی وی و اشتباهات فاحشش، به گونه ای آشنای خاطر تمامی مردم ایران شده است. رحیمی هم اویی است که به کلام بی تفکر و شتابان شهره شده است و ذره ای به عواقب کلام نسنجیده اش فکر نمی کند.
همگان به خاطر می آورند اشتباهات عجیب و غریب و نابخشودنی مدیریتی وی را زمانی که بر نخستین کرسی دیوان محاسبات کشور جلوس کرده بود. وی در همان روزهای آغاز کار یکی از مسوولان اخراج شده شرکت بیمه ایران را که با توصیه یک نهاد امنیتی اخراج شده بود، به عنوان بازرس همان شرکت بیمه تعیین کرد. در نتیجه گزارشی که به دست احمدی نژاد رسید، حاوی اطلاعات غلطی درباره این شرکت بود که باعث شد تا وی دستور برکناری مدیرعامل و تمام اعضای شرکت بیمه ایران را بدهد. در حالی که بسیاری از اتهاماتی که از سوی این بازرس وارد شده بود، مربوط به مدیرعامل سابق یا اسبق این موسسه بود.
وی همچنین از جمله ی افرادی بود که در دولت گذشته خود را به دروغ تحصیلکرده ی دانشگاه های غربی معرفی کرده بودند. پس از آبروریزی غریب علی کردان که منجر به واکنش دانشگاه آکسوفورد و مجامع آکادمیک دنیا شد، محمد رضا رحیمی نیز به صدر اخبار این دروغ پردازی ها پیوست. پس از روی کار آمدن مجلس هفتم بود که او رییس دیوان محاسبات شد و پس از آن به تدریج در نوشته ها به عنوان دکتر مشهور شد. نخست گفته شد که دکترایش را از یکی از موسسات فرهنگی فرانسه گرفته است و پس از آن نام دانشگاه بلفورد کانادا بود که به عنوان مرجع صادر کننده ی دکترای وی بر سر زبانها افتاد. دانشگاهی که هرگز وجود خارجی ندارد.
دیگر از اینها، به خاطر بیاورید، کوشش وی برای لغو امضای نمایندگان مجلس در راه برکناری علی کردان را. علی کردانی که از دوستان نزدیک وی بود و خبر مدرک جعلی دکترایاش بر صدر اخبار رسانه های دنیا قرار گرفته بود. اما اکنون که ماجرای عدم تحصیلات آکادمیک رحیمی و کردان مسجل شده، باز هم سایت اینترنتی و تشکیلات خبررسانی محمود احمدی نژاد، رحیمی را ” دکتر ” معرفی می کند. این موضوع آیا بیانگر همدست بودن احمدی نژاد با این دروغ پردازان نیست؟ به راستی وقاحت یک قوم تا کجا می تواند ادامه داشته باشد؟
البته احمدی نژاد در روزهایی که مقبولیتش حتی نزد طبقه ی محروم و کم سواد جامعه( که پیشتر از جمله ی طرفداران وی بودند) نیز از بین رفته، مجبور به دوست داشتن فردی است که در تعریف و ستایش از او از بیان متملق ترین جملات نیز ابایی ندارد. وی روزی دولت نهم را شایسته ترین دولت جمهوری اسلامی معرفی می کند و واضحی بیش از حد موضوع را دلیل بی دلیلی این شایستگی می داند و می گوید که این شایستگی نیازی به مدرک و دلیل ندارد. و روزی دیگر پا را از این هم فراتر می گذارد و به احمدی نژاد جلوه قدسی می بخشد.
لابد در خاطرتان مانده آن روزی را که رحیمی پس از سفر سوریه اش، عنوان کرد که احمدی نژاد لایق ترین فرد برای پیامبری، پس از محمد ( ص ) است. آیا بیان این کلام تفرقه انگیز توهین مستقیم به مردمی که به رسول اللهی محمد ایمان دارند، نیست؟ آیا این کلام خالی از عقل و منطق، باور دین را از دینداران نمی رباید؟ آیا جلوه ی قدسی بخشیدن به مردمان عادی همانی نیست که محمد( ص) مردم را از آن پرهیز می کرد؟
حالا همین آقای دروغ پرداز و ناشایسته، قصد کرده تا دامنه ی فساد اخلاقی و مدیریتی اش را دو چندان کند. وی به تازگی برادر بی تجربه ی مدیریتی اش را برای استانداری همدان نامزد کرده بود که البته این موضوع مورد موافقت قرار نگرفت و این خطر از مردمان استان همدان دور شد.
آقای احمدی نژاد، دولت بیمار شما، شایستگان واقعی را از کشور فراری داده و افرادی را بر صدر امور نشانده، که لایق مدیریت جزء هم نیستند چه برسد به مدیریت کلان کشور. آقای رئیس جمهور!!!، حال که با هیچ منطق و بیانی نمی شود با شما صحبت کرد، حال که سرنوشت ایران عزیزمان را در دستان مدیران نالایق قرار داده اید و از ادامه ی این روند مخرب باکی ندارید، حال که برای تحقق رویاهای شخصی تان از جیب و ثروت مردم استفاده می کنید، لااقل آگاه باشید که سیستم مدیریتی تحت امر شما، ایران را به پرتگاهی می برد که دیگر نجات از آن چیزی نزدیک به محال است.