در طول حدود شانزده سال فعالیت مستمر جریان هویت طلب و ملى ترک در ایران امسال ١٣٨۵ شمسى، از پر برخوردترین سالهاى فعالین این جریان – که دیگر امروز جنبشى تمام عیار اجتماعى است – با رژیم حاکم است.دستگیریهاى چند هزارنفره و شکنجه و قتل معترضین به کاریکاتور موهن روزنامه دولتى ایران در خردادماه، موج دوم دستگیریها بر اساس تصاویر ضبط شده به واسطه دوربین هاى امنیتى تظاهرات، موج سوم بازداشتها در آستانه مراسم قلعه بابک در تیرماه و موج چهارم حمله به فعالان در آستانه بازگشایى مدارس و جلوگیرى از تحریم کلاسها در اول مهرماه که به خاطر تداوم آپارتاید زبانى فعالان حرکت ملى آذربایجان در تدارک آن بودند.
پس از همه این حوادث، هنوز کسانى حتى از خردادماه و تیرماه به این طرف از زمان بازداشتشان امکان مرخصى از زندان نیز نداشته اند.برخى در دادگاه با حکمهاى نامتناسب و غیر مستند به مصادیق اتهامى مواجه شده اند و مهمتر اینکه هنوز هیچ تیم حقیقت یاب براى بررسى حوادث خردادماه تشکیل نشده است و قاتلین مردم در نقده، مشکین شهر، ارومیه و احتمالا تبریز معرفى و محاکمه نشده اند.در کنار این مصیبت و ظلمى که آدربایجان معروض به آن است باز چند هفته است که فشارها افزایش یافته است.صرف نظر از وضعیت مبهم برخى از زندانیان تبریز و مرند و احکام نامتناسب عباس لسانى و رضا عباسى، تقریبا امکان هر گونه فعالیت عادى از گروهها و انجمن هاى دانشجویى گرفته شده است، هر کانون، مغازه و گروهى در صورت تبلیغات ملى در هر شهر و روستا محکوم به تعطیلى و عدم فعالیت مى شود و ناگوارتر اینکه فعالین به اتهامات نامعلوم به همان روش گذشته، بدون رعایت قوانین مدنى و و رویه قضایى پیش بینى شده توسط قانون گذاران جمهورى اسلامى دستگیر، بازداشت، بازجویى ومحاکمه مى شوند.
اعتراضات به این قانون شکنى ها کم و بیش از طرف فعالان ترک در داخل و خارج ادامه دارد.فعالیتهاى اخیر ایشان نیز موجب جلب حساسیت هاى برخى سازمانهاى بین المللى حقوق بشرى شده و بیانیه هاى را در پى داشته است.اما متاسفانه رسانه هاى فارسى زبان هنوز “سیاست سکوت” را –همگام با نظام حاکم- در مورد آذربایجان به کار مى برند و عموما بایکوت خبرى حوادث مربوط به جنبش ملى ترک را ترجیح مى دهند.پس از انتشار اسامى و تعداد شهداى آدربایجان در خرداد و مشاهده گستردگى اعتراضات مردم، رسانه هاى داخلى و خارجى على رغم اینکه برخى نظرى منفى تر از نظام فعلى به ملت و هویت ترک دارند ناچار سکوت چند ساله را شکستند.
اینکه حداقل تابوى صحبت در مورد آذربایجان و ترک در ایران، به عنوان عناصر ایرانى و مساله اى داخلى شکسته مى شد بسیار نوید بخش و خوشحال کننده بود.حتى اعتراض به آن تظاهرات و حتى برخورد غیر مدنى با پدیده هویت طلبى ترک مغتنم بود.چرا که مشکل اصلى در مبحث تنوع ملى و قومى ایران اساسا عدم طرح رسمى صورت مساله است و نه خود مساله و مادامى هم که مساله طرح نشود پتانسیل گفتگو با متقابلانش را در درون نخواهد پرورد.
در دوران دانشجویى زمان درازى را به گفتگو با فارس زبانان اختصاص مى دادم و مساله ترک و آدربایجان را به عنوان مساله اى داخلى از نقطه نظر فرهنگى و اجتماعى براى ایشان تشریح مى کردم.این کار را نه از این جهت که در درجه اول به حمایت ایشان نیاز داشتیم انجام مى دادم ( که خود بسیار بودیم) بلکه براى انتقال حس و فکر جدیدى که در میان ترکان، اعراب و اکراد (و احتمالا بلوچ ها) پدید آمده بود مى کوشیدم. فکر مى کردم و همچنان برآنم که جدایى حس و عدم شناخت افکار ملى بوجود آمده در میان ملل و اقوام ایرانى از جانب هر کدام از طرفها عواقب فاجعه آمیزى را در برخواهد داشت.این کار را نه با انگیزه اى سیاسى که با نیتى اخلاقى انجام مى دادم.ایران مى تواند هر روز به صلاحدید صاحبانش یعنى اقوامى که مالک قطعات هستند به هر چند قسمت که میل داشتند تقسیم شود و یا اینکه به وحدت خود ادامه دهد و حتى قطعاتى را ضمیمه کند.این مساله مورد علاقه من نیست.آنچه که مهم است و به نظر مى رسد خط قرمز هر نوع رابطه در میان انسانهاست تضمین برابرى حقوق میان طرفین است که این امر در عمل و در درجه اول وابسته به قبول خود این قضیه است و در درجه دوم منوط به شناخت طرفین از یکدیگر و درک متقابل است.آنچه باید در هر اتفاق سیاسى مد نظر باشد حفظ کرامت انسان است که صرفا با آزادى او از قید اندیشه و آسیب ناپذیرى ازنتایج عمل دیگر همنوعانش محقق خواهد شد.
امروز رسانه فارسى زبان که غالبا نمایندگى محافل، گروهها و جریانهاى سیاسى را به عهده دارد نهایتا به دلیل عدم گذر از تابوى ایران ٢۵٠٠ ساله باستانى در ابعاد زبانى، مذهبى و سیاسى نتوانسته است با جنبش اجتماعى ترک به گفتگو پردازد و به یک تفاهم حداقلى برسد.این رسانه که احکام کمیته هاى انضباطى دانشگاهها را به صورت گسترده پوشش مى دهد از کنار بازداشت هاى غیر قانونى و شکنجه ترکها به راحتى مى گذرد و حتى على رغم وثوق به منابع خبرى از درج اخبار زندان، شکنجه، ممنوعیت فعالیت فرهنگى و اجتماعى و محاکمه در شهرها، روستاها و دانشگاههاى آذربایجان و دیگر مناطق ترک نشین مى گذرد.
ترک مسیر مقدر براى ناسیونالیسمش را طى خواهد کرد.چه که، بى تعارف ناسیونالیست بودن خود را مى نویسیم و ظلم حکومت را بیان مى کنیم؛ آنچه مى ماند فاصله اى است که میان دو ملت همسایه ایجاد مى شود.این فاصله را نیز ملت پر نمى کند بلکه روشنفکران و نخبگان باید پل هاى ریخته را در جاهاى متناسب و براى یک ارتباط جدید بسازند.اما متاسفانه روشنفکر مرکز فارسى خصوصا آنکه سیاسى مى اندیشد و خصوصا غالب کسانى که سالهاست ایران را ترک کرده اند یا مجبور به ترک بوده اند حتى بناى گفتگو را نیز خشت ننهاده اند.این بلا نیز دامان همه مان را خواهد گرفت کمى با هم حرف بزنیم.بدون هیچ امر مقدسى.مقدس ما و شماییم.