جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳ - ۱۶:۰۲

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳ - ۱۶:۰۲

ارنست کاسیرر: فیلسوف فرهنگ

برجسته ترین خصلت زندگی کاسیرر و آثارش تعهد او به حفظ استقلال معنوی فرد بود . کاسیرر در سراسر زندگیِ فلسفی خود هرگز در این موضوع شک نکرد که انسانیت به طور عام و فرد انسان به طور خاص آزادند. این اعتقاد بنیادی هم ابتدا و هم انتهای کوشش های فکری او بود

نوشتۀ زیر مقدمۀ کتابی است با عنوان : ارنست کاسیرر: فیلسوف فرهنگ تالیف نگارنده که زیر چاپ است.

می گویند که هر متفکری یک دانشگاه است. شاید معنی این سخن این باشد که همچنان که در یک دانشگاه، دانشکده های مختلفی وجود دارند که هر کدام شامل دپارتمانها یا گروه هایی است؛ مثلاً دانشکدۀ علوم شامل دپارتمانها یا گروههای ریاضی، فیزیک، شیمی و غیره است و هر رشته ای نیز روش پژوهش خاص خود را دارد و در این رشته ها کتابهای تخصصی ویژۀ آن ها تدریس می شوند. این دپارتمان ها دانشجو و پژوهشگر تربیت می کنند. علاوه بر اینها هر دانشگاهی دارای کتابخانه های متعددی است که در قفسه های آنها آثار دانشمندان، فیلسوفان، شاعران و هنرمندان چیده شده اند. هر یک از این کتابها برداشتها و دیدگاههای دانشمند یا فیلسوف یا نویسنده ای را بیان می کنند. هر متفکری کتابهایی خوانده و برداشتهای خاصی از آنها کرده است. او برداشتهایش را به شیوۀ ویژۀ خویش به هم مرتبط کرده و از این اجزا یک کل منسجم ساخته و آن را به رشتۀ تحریر کشیده و در کتاب خود آورده است.

پس کتابخانه جایی است که دانشگاههای متعدد و متفاوت در کنار هم در قفسه ها چیده شده اند.

به راستی که کاسیررنیز، با توجه به توصیفهایی که از دانشگاه کردیم، یک دانشگاه است. او در رشته های مختلف علم و فلسفه و هنر و تاریخ تحقیق کرده و روش پژوهش ویژۀ هر رشته را دنبال نموده است. او در دانشگاههای کانت، هگل، ویکو، هردر، همبولت، ولتر، دیدرو، بورکهارت، لوی- برول، و دیگران درس خوانده و استنباط های خاص خود را از آثار آنان کرده و برداشتهای خود را در قالب یک سیستم فلسفی به ما ارائه داده است. ما می توانیم در دانشگاه کاسیرر در رشته های مختلف تحصیل معرفت کنیم.

کاسیرر را، اگر نه بزرگتر ین مورخ اندیشه، لااقل یکی از بزرگترین مورخان اندیشه، در قرن بیستم می شناسند. اما تاریخ نگاری کاسیرر پیچیدگی های ویژۀ خود را دارد.گویی او در آثارش غایب است. در کتابهای او نظریۀ متفکری ارائه می شود، تحلیل می گردد، نقاط ضعف و قوتش بیان می شود، ولی بیدرنگ نظریۀ متقابل با آن ظاهر می گردد.

این یک نیز تحلیل می شود و نقاط ضعف و قوت آن نیز آشکار می گردد.

پس کاسیرر کجاست؟ کجا سخنان دیگران تمام می شود وکجا سخن خود او آغاز می گردد؟ معلوم نیست! شاید فروتنی و بی ادعایی بیش از حد کاسیرر سبب می شود که او خود را نشان ندهد یا شاید دانش عظیم او به وی آموخته است که در صدور حکم دربارۀ مسائل، بسیار محتاط و شکاک باشد و هیچ نظری را با قطعیت بیان نکند. اما به رغم این غیبت ظاهری، کاسیرر همه جا در آثارش هست، زیرا از طریق اوست که ما با نظریات دیگر متفکران آشنا می شویم، و از طریق اوست که آثار آنان را «می خوانیم»، تحلیل می کنیم و نقاط ضعف و قوتشان را درمی یابیم. دیالکتیک حضور و غیبت کاسیرر در آثارش، یکی از شگفت انگیزترین شگردهای شیوۀ نویسندگی اوست.

کاسیرر در عصری متفاوت با عصر ما می زیست. در عصر ما تعداد کمی از معیارهای عینی و حقایق از گزند شک و تردید درامان مانده اند، فلسفۀ ارنست کاسیرر ما را به یاد دوره ای می اندازد که بسیاری از معیارهای عینی و حقایق، معتبر بودند و امید می رود که روزی بیاید که دوباره اعتبار آنها تأیید و تثبیت شود. در زمان کاسیرر جهش های بزرگ علمی رخ دادند و کاسیرر در فهم آنها سهیم بود و در فهماندن آنها به دیگران کوشش بسیار کرد.

آثار کاسیرر موضوع هایی متنوع و گسترده را بررسی می کنند و خوانندۀ آثارش نمی تواند حیرت خود را از دانش عظیم او در فیزیک، ریاضیات، زیست شناسی، انسان شناسی، قوم شناسی، زبان شناسی و نیز تاریخ و هنر معاصر پنهان بدارد. از نظر کاسیرر دانش وسیع او انباشت تصادفی اطلاعات یا زر و زیور مرسوم یک فیلسوف آکادمیک نبود. اوایل دورۀ بلوغ کاسیرر مقارن با چرخش قرن بود،قرن نوزدهم-بیستم . او دریافت که عصر او، عصر انقلابهای علمی و عصر پژوهش در علوم انسانی است. کاسیرر برای این که بتواند پا به پای این پیشرفت ها پیش برود و آنها را بررسی کند شروع به مطالعۀ منابع دست اول کرد.

او در مطالعۀ تاریخ علم و فلسفه به عنوان وسیلۀ راهنمای شناخت ما از وضع کنونی آن چنان پیش رفت تا به هدف خود رسید و یکی از صاحب نظران برجسته در قلمرو نظریۀ شناخت شد. وزن علمی نوشته های کاسیرر کمک کرد تا سنت ایمانوئل کانت به قرن بیستم انتقال یابد. پی آمد فلسفۀ نوکانتی کاسیرر هم تفسیر دوباره از شناخت علمی بود و هم ارائۀ نظریۀ تجربۀ فرهنگی. آثار کاسیرر در حقیقت تحقق برنامۀ فلسفی خود کانت است، یعنی ارائۀ خطوط کلی یک انسان شناسی فلسفی.

اما امید کاسیرر برای این که بتواند شناخت رویدادهای معاصررا راهنمایی برای آینده قراردهد بر اثر جنگ جهانی دوم نقش بر آب شد. نازیها او را از کشورش، آلمان، بیرون راندند، برای چند سال در اروپا آواره بود و سپس در آمریکا، در آستانۀ پایان جنگ جهانی دوم که دوران تازه ای آغاز می شد، درگذشت. اگر فلسفۀ نوکانتی او گسترش نیافت تا نیروی فکری مسلطی شود، در مقابل، دستاوردهای بینش نوکانتی او از شناخت، در قلمروهای علم و علوم انسانی پراکنده شدند و قلمروهایی چنان گسترده و دور از یکدیگر ،مانند نظریۀ فیزیکی، زبان شناسی و زیبایی شناسی را، تحت تأثیر قرار دادند.

اندیشه های کاسیرر پیچیده اند اما او بینش ترکیبی جدیدی در مورد رابطۀ فرمهای گوناگون شناخت در فرهنگ انسانی ارائه داد و کوشید تا این چشم انداز جدید را به سنت تاریخی پیوند دهد و همچنین آن فونکسیونی را، در قالب پرسشها و پژوهشها، نشان دهد که پژوهشگران آینده باید سرلوحۀ تحقیق خود در رشته های مختلف قرار دهند.

ورود به فلسفۀ ارنست کاسیرر غرق شدن در تاریخ فلسفه و روند تحول عمومی – تاریخی فرهنگ است . شاید هیچ فیلسوف دیگری در قرن بیستم مانند کاسیرر این چنین در تاریخِ بسیاری از رشته های گوناگون علمی و فلسفی و تئوری آنها متبحر نبوده است . نوشته های کاسیرر خوانندگان وسیعی با علائق گوناگون پیدا کرده است و شخصیت هایی مانند اروین پانوسکی (Erwin Panosky) راکه مورخ هنر و تیلیش (Tillich) را که متکلم ،و سوزان لانگر را که زیبایی شناس، و پل اسکار کریستلر (Paul Oskar Kristeller) را که پژوهشگر رنسانس بوده تحت تأثیر قرار داده است. علائق فلسفی کاسیرر چندان دامنۀ وسیعی داشته اند که او را درگیر مباحثۀ تئوریک یا متفکرانی کرده است که گرایش فلسفی شان بسیار متفاوت با یکدیگر بوده اند. مثلاً کاسیرر از یک سو با پوزیتیویست های منطقی عضو حلقۀ وین مانند مورتیس شلیک (Moritz Schlick) درگیر بحث فلسفی می شود و از دیگر سو با فیلسوفانی مانند مارتین هایدگر و ادموند هوسرل.او از یک سو با آلبرت اینشتاین در بارۀ نسبیت و از دیگر سو با زیست شناسی مانند اوکسکول در بارۀ مسائل زیست شناسی بحث می کند. مقاله ها و کتاب هایی که دربارۀ کاسیرر نوشته می شوند خصلت دائره المعارفی اندیشۀ او را نشان می دهند. این مقاله ها دربارۀ موضوع های مختلف و در رشته های گوناگون اند. اما نوشته های تحلیلی – انتقادی اندکی دربارۀ کاسیرر در مقام یک فیلسوف سیستماتیک وجود دارند. گرچه برای کاسیرر به عنوان تاریخ نگار فلسفه ارج بسیار قائلند، اما اندیشۀ خود کاسیرر، در مقام فیلسوف سیستماتیک، موضوع نقد فلسفی مداوم قرار نگرفته است. از فلسفۀ کاسیرر دو تفسیر موجودند: یکی در قارۀ اروپا غالب است و دیگری در کشورهای انگلوساکسون. تفسیر نخست، کاسیرر را یک نظریه پرداز شناخت نوکانتی می داند که نمایندۀ مکتب ماربورگ است؛ تفسیر دوم، هیچ گونه موضع گیری تئوریک در نوشته های کاسیرر تشخیص نمی دهد؛ ولی آنها را کوششی در جهت روشن کردن مسائل فلسفی و علمی از طریق پژوهش تاریخی می داند. اما هیچ یک از این دو تفسیر، منصفانه نیستند.

حال و هوای فکری یک کشور می تواند در پذیرش اندیشه های یک متفکر همان تأثیری را داشته باشد که مقوله بندی های شتاب زدۀ مورخان فلسفه. در کشورهای انگلیسی زبان که آثار کاسیرر خوانندۀ بیشتری دارد تا در قارۀ اروپا، باز هم تفسیری که از فلسفۀ کاسیرر رایج است چندان خرسند کننده نیست. این موضوع تا حدودی مربوط می شود به حال و هوای عقاید فلسفی که پس از جنگ جهانی دوم حاکم شده است . روح فلسفۀ تحلیلی چندان نظر خوشی نسبت به شیوۀ فلسفۀ پردازی سیستماتیک کاسیرر نداشت. چارلز هندل در مقدمۀ پیشگفتاری که بر ترجمۀانگلیسی جلد نخست فلسفۀ صورتهای سمبلیک: زبان نگاشته است می گوید هنگامی که کاسیرر در سال ۱۹۴۱ به ایالات متحده آمد «مقام او را به عنوان فیلسوف علم گرامی داشتند (…) اما کاسیرر را به دشواری به منزلۀ فیلسوفی می شناختند که فلسفه ای اصیل ارائه داده است.»

حتی با انتشار ترجمۀ انگلیسی فلسفۀ صورتهای سمبلیک۲ در دهه ۱۹۵۰ ماهیت فلسفۀ اصیل کاسیرر ناروشن باقی ماند، البته علتش، لااقل تا حدودی، این بود که فیلسوفان انگلیسی زبان ترجیح می دهند که آثار متفکران گذشته را فقط در محتوای مسائل خاص روز ببینند.

فلسفۀ فرمهای سمبلیک نه صرفاً “تئوری شناخت” است و نه تاریخ گرایی غیر سیستماتیک. اسطوره، تکنولوژی، زبان، اخلاق و قانون، علوم طبیعی و علوم انسانی همه مکانی در تئوری کاسیرر از حیات فرهنگی و تاریخی دارند. نوشته های سیستماتیک کاسیرر و آثار تاریخی اش جنبه های مختلف یک برنامۀ فکری هستند: فهمیدن حیاتِ تاریخیِ انسان به طور فلسفی.

کاسیرر تئوری فرمهای سمبلیک خود را پیش می نهد تا واقعیت اجتماعی را درک کند. اما او فیلسوف اجتماعی به آن معنایی نبود که معاصران او در انستیتوی پژوهشهای اجتماعی در فرانکفورت بودند، زیرا برای منتقدان اجتماعی، فلسفه و سیاست به طور تنگاتنگی درهم تنیده شده اند. به قول آلتوسر سیاست، عمل فلسفه است. اندیشۀ کاسیرر به سوی دین نیز سمت گیری نشده بود، ولی آثار دورۀ متاخر هرمان کوهن (استاد کاسیرر) و پیروانش مانند فرانتس روزن تسویک (Frantz Rosenzweig) به سوی دین جهت گیری شده بودند. هدف کاسیرر این بود که فلسفه ای سیستماتیک براساس تفسیر خود از تاریخ فلسفه از رنسانس تا هگل بپرورد و ارائه دهد.

اگر می خواستیم خصلت شخص ارنست کاسیرر و فلسفۀ او را با یک واژه توصیف کنیم، این واژه « سازش دهنده »می بود. کاسیرر یک فیلسوف انقلابی مانند ویتگنشتاین و هایدگر نبود. او به سنت اندیشۀ سیستماتیک پای بند است حتی اگر او کل فلسفۀ خود را ایده آلیسم انتقادی بداند. اما تحقق برنامۀ فکری کاسیرر کار سترگی بود. او می کوشید تا کل فلسفۀ قرن بیستم را بازسازی کند، و دو جریان متخاصم در فلسفه را با یکدیگرادغام کند که یکی از این دو جریان به سوی علم سمت گیری شده بود (و بهترین نماینده اش پوزیتیویسم منطقی حلقۀ وین بود) و دیگری فلسفۀ حیات بود (که اغلب ضد علمی است) و از نظر کاسیرر کل فلسفۀ ُپست ایده آلیستی از کیرکه گور تا هایدگر را شامل می شد. وسیلۀ کاسیرر برای ادغام این دو جریان بعداً عنوان های “جدیدی ” به خود گرفتند مانند: “نشانه شناسی” (semiotics) ،”ساختار گرایی ” (Structuralism) و ” هرمنوتیک” (hermeneutics) . در اینجا نمی توان دربارۀ رابطۀ کاسیرر با اینها و دیگر گرایشها در فلسفه از آن جمله متا سیانس (metascience) ( زَبَرعلم) به بحث پرداخت. همچنین در اینجا مجال این نیست که دربارۀ تأثیر ویکو، کانت، هگل، گوته، کوهن، دیلتای، هوسرل و لوسین لوی – برول بر اندیشۀ کاسیرر گفتگو کرد. اگر بخواهیم وضعیت کاسیرر را به منزلۀ کاسیرر بفهمیم پژوهش درباره پیشاگامان او و تأثیر آنان بر او هرگز ما را به آن مقصودی که داریم راهبری نمی کند. کاسیرر ایدۀ گوته دربارۀ ” بن پدیده ” “urphaenomen” را پذیرفت و آن را اساس برداشت متافیزیکی خود از “حیات” کرد. ” بُن پدیده ” ،تازگیها موضوع بحث کاسیرر شناسان قرار گرفته است.

موضوعی که بیشتر کاسیررشناسان، به رغم اختلافشان در تفسیر فلسفۀ کاسیرر، بر سر آن توافق نظر دارند شاید این باشد که ارنست کاسیرر بزرگترین فیلسوف فرهنگ در قرن بیستم بود. به همین دلیل عنوان این کتاب هست: ارنست کاسیرر فیلسوف فرهنگ . فرهنگ مسئلۀ قرن بیستم است. فلسفۀ فرهنگ یکی از جوان ترین شاخه های فلسفه است و آثار کاسیرر بیش از هر متفکر دیگری به فلسفۀ فرهنگ شکل و قالب بخشیده است. در تاریخ بشر هرگز پیش از این چنین آگاهی یی از دامنۀ فرهنگها و گوناگونی آنها وجود نداشته است. آگاهی از تنوع فرهنگها چنان وضوحی یافته است که دیگر در آن چون و چرا نمی توان کرد. اما برای متوازن و متعادل کردن نظریۀ گوناگونی و تنوع فرهنگها، بینش کاسیرر از فرهنگ وجود دارد که به نوعی یکنواختی فرهنگی اعتقاد دارد که در عین حال تنوع فرهنگی نیز در آن محفوظ می ماند. در این بینش، فرهنگ انسانی ثبات دارد در عین حال که پویا و دگرگون شونده است.

کاسیرر به معنای یگانه ای از فرهنگ اعتقاد دارد، اما این معنای یگانه، پایه های چند گانه دارد که “فرمهای سمبلیک” نامیده می شوند. این “فرمهای سمبلیک” یا پایه های چندگانه زیر ساخت گوناگونی و تنوع فرهنگها هستند. البته این آگاهی پس از جنگ جهانی دوم حاصل شد که هیچ فرهنگی نمی تواند به تنهایی نمایندۀ فرهنگ ایده آل یا فرم انسانیت باشد بلکه هزاران فرهنگ موجود بیان تجلیات مختلف انسانیت اند و هر یک از آنها حرمت و ارزش درونی خود را داراست. اما از سوی دیگر جنبشی در حال تکوین است که به سوی یک فرهنگ جهانی منسجم و جامع نظر دارد. این جنبش در راه شکل گیری فرهنگی تلاش می ورزد که لازمۀ عصر «دهکدۀ جهانی» است . بنابراین در دوران ما آگاهی دوگانه ای وجود دارند : یکی آگاهی از تفاوت فرهنگها و دیگر آگاهی از “فرهنگِ یگانۀچند گانی ِفرهنگی”، یعنی فرهنگی که هویتش یگانگی ِچندگانگیِ فرهنگهای مختلف و مستقل است. هویتی که همزمان هم بیانگر تفاوتهای فرهنگی است و هم این تفاوتها را به گونه ای نادیده می گیرد. کوشش در جهت آفرینش این فرهنگ چند فرهنگی در همۀ سطوح جوامع دیده می شود، مانند: سطح اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فکری .در چنین زمینه ای است که باید علاقۀ روزافزون به فلسفۀ ارنست کاسیرر را درک کرد. کاسیرر در دهۀ ۱۹۲۰ مهمترین اثر فلسفی خود: فلسفۀ صورتهای سمبلیک را در سه جلد منتشر کرد. کاسیرر در این اثر می کوشد تا برنامۀ کانت را که عبارت از ارائۀ اصول شناخت انسانی براساس تحلیل علم، تحلیل داوری اخلاقی و زیبایی شناختی و شکلهای ارگانیک بود به قلمروهای زبان، اسطوره، دین، هنر و تاریخ و علوم انسانی گسترش دهد. دامنۀ سنتی مسئله شناخت، اندیشۀ تئوریک و علم بود یعنی قلمروهایی که با خرد یا با فهم انسان ارتباط داشتند. اما کاسیرر دامنۀ مسئله شناخت را به قلمروهایی از تجربۀ انسانی گسترش داد که در وهلۀ نخست با تخیل و حافظه ارتباط داشتند، یعنی قلمروهایی که موضوع پژوهش رشته های گوناگون علوم انسانی اند.

برای اجرای این برنامه کاسیرر کوشید تا مخرج مشترک این قلمروها را پیدا کند. او این مخرج مشترک را در پدیدۀ سمبل یافت.

بنابر نظر کاسیرر هیچ قلمروی از تجربۀ انسانی سمبلیک تر از دیگر قلمروها نیست. همۀ تجربۀ انسان وابسته است به استعداد متمایز او برای شکل دادن به جهان از طریق واژه های زبانهای طبیعی، اسطوره ها، تصاویر زیبایی شناختی و نیز سیستمهای نشانه ای صوری و اعداد که در ریاضیات و علم به کار می روند.

کاسیرر در کتاب رساله ای دربارۀ انسان (۱۹۴۴) که در آن فلسفۀ صورتهای سمبلیک خود را برای خوانندگان آمریکایی خلاصه و مجدداً فرمولبندی می کند تعریف ارسطو از انسان را به این صورت تغییر می دهد که انسان، جانور سمبل ساز است.

به نظر کاسیرر همۀ قلمروهای فرهنگی بیان های مختلف توان انسان در شکل دادن به امور بی واسطۀ زندگی هستند. این قلمروها شیوه های گوناگون بیان سمبلیک اند. فرم سمبلیک به هر گونه “انرژی روح ” (Geistes (Energie des اطلاق می شود که از طریق آن، محتوای ذهنیِِ ِمعنا با نشانه ای محسوس مرتبط گردد.فرمهای سمبلیک عبارتند از شکلهای فرهنگی ِ زبان، هنر، اسطوره و علم. ” انرژی روح” به معنی عمل تفسیر است، چه این تفسیر، یافتن معنا باشد چه معنا بخشی.

هر فرم سمبلیک “یک جهان ” بنا می نهد. معیار برای تشخیص فرم سمبلیک از دیگر نشانه ها، کار برد جهان شمول آنهاست.

هر قلمروی از فرهنگ، خواه اسطوره و زبان باشد خواه علم، فرم درونی خود را دارد. هر قلمروی از فرهنگ «نوای» خود را در کل هارمونی فرمها می نوازد. کل این فرمها، فرهنگ انسان را تشکیل می دهد.

از نظر کاسیرر وظیفۀ فلسفۀ فرهنگ این است که معنای این کل را بفهمد و تفسیر کند، در عین حال که انسجام و سامان هر فرم سمبلیک را نیز نگاهدارد کاسیرر این یگانگی را به معنای فونکسیونل= تابعی، کارکردی) می فهمد. یگانگی این فرمها به گونه ای است که آنها را در رابطه ای دینامیک با یکدیگر قرار می دهد . رهیافت کاسیرر به هر قلمرو فرهنگی مانند : زبان، اسطوره و علم به شیوۀ نقد کانتی است، به این معنی که فرم هر قلمرو فرهنگی، مثلاً فرم زبان یا اسطوره را در قالب رابطۀ سوژه با ابژه، علیت، فضا، زمان و عدد و مانند این مقولات، تجزیه و تحلیل می کند. کاسیرر این گفتۀ هگل را پذیرفته است که «امر حقیقی، کل است» و می گوید که آن نوع پدیدارشناسی که او در جلد سوم فلسفۀ صورتهای سمبلیک : پدیدار شناسی شناخت ارائه داده است باید به معنای هگلی آن گرفته شود نه به آن معنایی که مثلاً هوسرل به آن داده است. مفسران جدید اندیشۀ کاسیرر مدعی اند که کاسیرر دینامیک فرهنگ را دیالکتیکی می داند اما نمی خواهد که همۀ تقابلهای درونی حیات فرهنگی و اندیشه را به منطق دیالکیتکی هگل فرو کاهد.

در این مقدمه نمی توان از اعتقادات اخلاقی و سیاسی کاسیرر سخن نگفت، زیرا این اعتقادات در شکل گیری اندیشۀ فلسفی او نقش تعیین کننده ای داشته اند.

برجسته ترین خصلت زندگی کاسیرر و آثارش تعهد او به حفظ استقلال معنوی فرد بود . کاسیرر در سراسر زندگیِ فلسفی خود هرگز در این موضوع شک نکرد که انسانیت به طور عام و فرد انسان به طور خاص آزادند. این اعتقاد بنیادی هم ابتدا و هم انتهای کوشش های فکری او بود.

آرزوی کاسیرر این بود که تا آنجا که ممکن است حقیقت آزادی انسان را به طور کامل و متقاعد کننده تأیید کند. این آرزو، لیبرالیسم عمیق و ایده آل اخلاقی او را بیان می کند. طبق سنت اخلاق کانتی، او معتقد بود که هر فرد را باید به منزلۀ موجودی بخرد و غایتی در خود در نظر گرفت نه آن که او را وسیله ای دانست برای دستیابی به هدفی.

شعار روشنگری که «شجاع باش و خرد خود را به کار بر» و اعتقاد او به آزادی انسان پیام هایی بودند که کاسیرر می کوشید در آثار خود به معاصران خویش برساند. اما در تعقیب این هدف او خود را روی دو شاخ منطقی می یافت. زیرا از یک سو هر چه بیشتر تلاش می کرد تا یک جهان بینی عقلانی و لیبرالی بیافریند که برایش پذیرفتنی باشد، از دیگر سو خود را با اکثریت هم میهنانش بیگانه تر می یافت. هر چه او می کوشید تا خود را با معاصرانش انطباق دهد خود را به ایده آلهای عقلانی و لیبرالی خویش بی وفاتر می دید. برای حل این دیلما (dilemma) او می بایست فرضیات بنیادی خویش را بازاندیشی کند و دامنۀ پژوهشهای خود را مدام گسترش دهد. در حالی که او این بازاندیشی را از ۱۹۱۶ تا ۱۹۲۶ انجام داد اما نتوانست در مورد توانایی خرد بشر برای ارضای نیازهای انسانی خود شک کند.

کاسیرر در سراسر زندگیش به این اندیشه پای بند بود که انسان در مقام یک فرد در درون خود اصولی را داراست که زیربنای تحول تمامی انسانیت اند.

فردگرایی کاسیرر معلول ترکیب سه اندیشه بود که این سه اندیشه به طور تنگاتنگی به هم مرتبط اند:

۱ – اندیشۀ آزادی

۲ – تعهد در به کارگیری خرد

۳ – بینش جهان وطنی از تاریخ

هر یک از این سه اندیشه یا سه ایده آل در ترکیب با آن دوی دیگر معنا پیدا می کند. یک انسان تا آنجا آزاد است که از فرمانهای خرد خود به عنوان راهنما در فعالیت های خویش استفاده کند و با به کارگیری فرمانهای خرد، مکانش را در زنجیرۀ متصل تاریخ انسانی درک کند. فرمانهای خرد آن اصولی هستند که دانش و وجود را برای همۀ انسانها قابل فهم می سازند.

فهم این موضوع که این اصول، جمعی و آفریدۀ تاریخی نوع انسان اند، فرد را قادر می سازد که مطابق با این اصول زندگی کند و خود را آزاد بداند.

زیرا زیستن طبق قواعدی که خود برای خویشتن وضع کرده ایم، آزاد بودن است. بینش جهان وطنی از تاریخ وقتی به دست می آید که فرد دریابد که باید همۀ مردم در این آگاهی روزافزون سهیم شوند که خرد در تاریخ انسان نقش سازنده ای دارد و امکان آزادی فرد مشروط به همین آگاهی است.

مفهوم کاسیرر از خرد، در حقیقت، یک فرمان لازم الاجرا بود، یعنی برای آزاد بودن، فرد باید شجاعت پیروی از فرمانهای خرد را در زندگی خویش داشته باشد. فرد فقط از این طریق می تواند معنا و مکان خرد و آزادی را در تاریخ انسان کشف کند. بینش کاسیرر از تاریخ بر سمت گیری فرهنگی متکی است، این بینش به وضوح نخست در پژوهشهای او در زمانی جنگ جهانی اول ظاهر شد.

این بینش نخستین بیان خود را در کتاب فرم و آزادی (۱۹۱۶) به دست آورد و در انگارشهای فلسفی کاسیرر عنصری ثابت و پایدار باقی ماند. اومانیسم جهان وطنی او بعداً نقش بسیار مهمی در پژوهش هایش دربارۀ: فرد و کیهان در فلسفه رنسانس۳ (۱۹۲۷) و فلسفه روشنگری۴ (۱۹۳۲) ایفا کرد.

اندیشۀ پیشرفت عنصر اساسی دیگری در بینش تاریخی کاسیرر بود. پیشرفت به معنای عقلی آن عبارت از تحقق روزافزون انسانیتی بود که در آن همۀ انسانها از طریق به کارگیری خرد خود آزاد می شدند. در قالب اصطلاحات سیاسی، پیشرفت، گسترش بالفعل آزادی انسان از طریق افزایش کاربرد خرد در امور سیاسی و اجتماعی بود. بنابراین کاسیرر، از لحاظ ایدئولوژی، در اردوگاه لیبرالیسم قرار می گیرد. لیبرالها، به ویژه در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، این عقیده را ارج می نهادند که تاریخ نوع بشر، در حقیقت، داستان تحقق آزادیِ انسان و برقراری یک نظم سیاسی است که در آن، آزادی انسان نهادینه و محافظت می شود. از نظر لیبرالها بهترین شیوۀ حکومت یک نظام جمهوری پارلمانی بود که استقلال فرد را، با نگهبانی از حق او که بتواند مخالف رژیم و مخالف دیگر اعضای اجتماع باشد، تضمین کند.

بینش کاسیرر از سیاست، به طور کلی، منطبق با سنت لیبرالیسم سیاسی کانت بود که در آن، سیاست در وهلۀ نخست موضوعی مربوط به اصول بود نه حکومت کردن بالفعل. شکاف میان نظریه و عمل، شکاف میان فرمولبندی اساس تئوریک رژیم لیبرالی و وسایل برقراری آن رژیم: این شکاف ها در حقیقت، بینش سیاسی کاسیرر را مانند دیگر پیروان برداشت ایده آلیستی کانت از لیبرالیسم دستخوش نابسامانی می کردند.

هنگامی که این بینش لیبرالی با بینش نوکانتی خود کاسیرر ممزوج شد، یعنی تعهد کاسیرر به آزادی فردی و ایده آل فرهنگی منجر به جهان بینی بی همتای او شد. در حالی که نوشته های او مراحل مختلفی را پیموده اند، اما جهان بینی خردگرای لیبرالی او دست نخورده باقی ماند. سه سطح متمایز ولی در عین حال مرتبط به هم را در جهان بینی کاسیرر می توان تشخیص داد. این سه سطح طرحی برای تحلیل آثارش ارائه می دهند:

۱ – در سطح فلسفی

او یک نوکانتی باقی ماند که به نظریه ای نسبتی (relational) در مورد شناخت معتقد بود، یعنی او اعتقاد داشت که نسبت های مفهومی یا ایده های از پیشی اساس هر گونه فهمی از واقعیت هستند. علاوه بر این، شناخت واقعیت چیزی نیست که مستلزم پذیرش فاکتها یا امور واقع تغییرناپذیر باشد. برعکس، چنین شناختی، کاری است پایان ناپذیر برای برقرار کردن نسبت هایی میان فاکتها با ارزشها، میان امر خاص با امر عام، میان جزء با کل.

۲ – در سطح فرهنگی و تاریخی

کاسیرر یک اومانیست جهان وطنی باقی ماند که جهان وطنی بودنش شامل همۀ اقوام از قبایل ابتدایی گرفته تا شهرنشینان مراکز صنعتی می شد و معتقد بود که بشریت به سوی آزادی و روشنگری در حرکت است.

۳ – در سطح سیاسی یا ایدئولوژیک

کاسیرر به ارزشهای لیبرالی وفادار ماند. گسترش و حفظ آزادی های فردی و اجتماعی و عقلانیت ،هدفی هایی بودند که نیروی او را به خود جذب می کردند.

در آلمان سلطنتی هیچ مقام پروفسوری به کاسیرر پیشنهاد نشد. چنین تبعیض ها و حق کشی هایی در مورد یهودیان و به ویژه کاسیرر شاید بعضی لیبرالهای آلمانی را آزرده خاطر می کرده است.

اما ظاهراً بر خود کاسیرر تأثیر منفی نمی گذاشته اند و او را تلخ کام نمی کرده اند. کسانی که با او دیدار داشته اند و او را از نزدیک می شناخته اند از آرامش درونی تزلزل ناپذیر او سخن گفته اند. این آرامش درونی با مهربانی و خوشرویی نسبت به دیگران همراه بود. این صفات اورا نه تنها از حزن و اندوه دور نگاه می داشتند بلکه او را وا می داشتند تا در ورای هرج و مرج و سردرگمی حاکم بر اندیشه ها و احساسات، نوعی هماهنگی و انتظام ببیند. کاسیرر در نوشته های خود ناموزونی سیاسی و فرهنگی پیرامون خود را به بینشی عقلانی تبدیل می کند که در پی آن است تا در زیر درهم و برهمی رویدادهای جهان، وحدت و هماهنگی عمیق تری را بیابد. او اعتقاد داشت که بر سراسر امور انسانی، وحدت حاکم است و تلاشهای بی وقفۀ او سبب می شدند که به همۀ اندیشه ها و اعمال انسانی جایی مناسب در نظریه پردازی های فلسفی اش داده شوند و این نظریه پردازیها آکنده از روحیه ای لیبرال و باز بودند.

آنچه کاسیرر را به همفکران لیبرالش در سیاست فعال پیوند می داد چندان شرکت موثر در فعالیت های سیاسی نبود، زیرا او از فعالیت سیاسی بیم و نفرت داشت، بلکه تعهد او به باورهای لیبرالی بود . ارزیابی او از نقش آزادی در امور انسانی و تمایل او به این که در امور سیاسی باید از فرمان های خرد پیروی کرد و ایمان او به پیشرفت و ترقی اجتناب ناپذیر بشر باورهایی بودند که همه لیبرالها، کم و بیش، بدانها اعتقاد داشتند.

برداشت ایده آلیستی کاسیرر از لیبرالیسم، اولویت را به تفسیرهای انتزاعی از چنین موضوع هایی می داد: فردگرایی، حقوق سلب ناشدنی و طبیعی بشر و ضرورت آزادی انسان.

نمایندۀ برجسته فلسفی این لیبرالیسم کانت بود. او اندیشۀ آزادی را وسیله ای برای وحدت اخلاق با سیاست کرده بود. کاسیرر ارتباط میان کانت و ارزشهای لیبرالی را خاطر نشان کرد، هنگامی که مدعی شد که آزادی، آغاز و مرکز و غایت تمامی فلسفۀ کانت بوده است.

کاسیرر در سال ۱۹۳۲ کتاب فلسفۀ روشنگری را منتشر کرد. او به عصر روشنگری عشق می ورزید اما سال پس از آن ناچار شد که از مقام دانشگاهی خود معترضانه استعفا دهد و در جهان آواره شود. فیلسوفی که سرشار از امید و آرزو برای تحقق ایده آلهای روشنگری بود و آثار خود را وقف دفاع از آزادی عقیده و بیان وحاکمیت عقلانیت کرده بود، اکنون پی می برد که خرد بشر در برابر هیولای اسطوره۵ زبون و ناتوان است. اما به رغم این همه حوادث شوم او هیچگاه اجازه نداد که ابرهای بدبینی افق بینش او را تیره و تار کنند. او همچنان به بینش خود از انسانیتی آزاد که شجاعت دارد که خرد خود را به کار گیرد و نیز به این یقین درونی پای بند ماند که در حالی که صدای خرد ممکن است در دوره هایی ناشینده بماند، اما این صدا هرگز خاموش نمی شود تا این که روزی مجدداً گوشی شنوا بیابد.

پانوشت ها

– Ernst Cassirer, The Philosophy of Symbolic Forms , Vol.1, Language (Yale university Press , 1955). P. viii.

۲- ارنست کاسیرر: فلسفۀ صورتهای سمبلیک، اندیشۀ اسطوره ای، ترجمۀ یدالله موقن (تهران ،انتشارات هرمس، ۱۳۷۸)

۳- ارنست کاسیرر: فرد و کیهان در فلسفۀ رنسانس، ترجمۀ یدالله موقن (تهران، نشر ماهی ،زیر چاپ)

۴-ارنست کاسیرر: فلسفۀ روشنگری ترجمۀ یدالله موقن( تهران،انتشارات نیلوفر،چاپ اول ۱۳۷۰،چاپ دوم ۱۳۸۲)

۵- ارنست کاسیرر: اسطورۀ دولت،ترجمۀ یدالله موقن ( تهران ،انتشارات هرمس ،چاپ اول ۱۳۷۷، چاپ دوم ۱۳۸۲)

تاریخ انتشار : ۲۵ بهمن, ۱۳۸۸ ۱۲:۵۱ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

سخن روز

حملۀ تروریستی در مسکو را محکوم می‌کنیم!

روشن است که چنین حمله‌ای نیاز به تیمی حرفه‌ای و سازماندهی و تدارکی نسبتاً طولانی و گسترده دارد. در عین حال، زود است که بتوان تحلیل جامع و روشنی از ابعاد پشت پردۀ این جنایت و اهداف سازمان‌دهندگان آن ارائه داد. هدف از این یادداشت کوتاه نیز  در وهلۀ نخست مکثی است بر قربانیان این حمله و حملاتی از این دست. قربانیانی که تنها سهم‌شان از سازمان‌دهی و تدارک چنین جنایاتی و علل پشت پردۀ آن، هزینه‌ای است که با جان و سلامتی‌شان می‌پردازند.

مطالعه »
یادداشت
تظاهرات آتش بس در آمریکا

شعبده بازی بایدن بر روی جنگ غزه

ممکن است به اشتباه کسی را با تیر زد یا جایی را تصادفی بمباران کرد ولی امکان ندارد که دو میلیون نفر را تصادفی با قحطی و گرسنگی بکشید.
قحطی در غزه قریب الوقوع است و پیامدهای آنی و بلندمدت سلامتی نسلی را به همراه خواهد داشت.

مطالعه »
آخرین مطالب

از قطعنامۀ شورای امنیت سازمان ملل و برقراری آتش‌بس فوری و پایدار در غزّه حمایت می‌کنیم!

ما فداییان خلق ایران از نخستین روز آغاز جنگ ضمن محکوم کردن و غیرقابل توجیه خواندن عملیات مسلحانه و نظامی علیه مردم بی‌دفاع غیرنظامی، همراه و هم‌صدا با آزادی‌خواهان جهان خواهان آتش‌بس فوری و تأمین حقوق حقّهٔ مردم فلسطین شدیم. با این رویکرد ما مهار مقاومت آمریکا و تصویب قطعنامهٔ شورای امنیت را یک پیروزی بزرگ برای مردم بی‌گناه غزّه و فلسطین و تمامی آزادی‌خواهان جهان می‌دانیم.

رابطه دولت و بازار سرمایه داری در عصر «لیبرالیسم کلاسیک» و «نئولیبرالیسم»

عصر جهانی شدن اقتصاد، نقش دولت ها را کاهش نداده است، بلکه برعکس دولت ها عهده دار نقش محوری و مهمی در پاسداری، رشد و نهادینه کردن منافع کشوری، منطقه ای و جهانی شده اند.
در سراسر دوران موجودیت نظام سرمایه داری، میان اندیشمندان و پیروان اقتصاد سرمایه بنیان، بیشتر دو گروه روبروی هم قرار گرفته اند: پیروان اقتصاد مبتنی بر دولت رفاه و هواداران اقتصاد نئولیبرالیستی.

دعوت همگانی برای مشارکت در فرایند تدوین اصول و محورهای حداقلی برای حکومت نشست نخست: شنبه ١١ فروردین ١۴٠۳ (۳۰ مارس ۲۰۲۴ میلادی)

اکنون با خرسندی از اعضای تشکیلات، از یاران سازمان، از صاحب‌نظران، از کلیۀ احزاب و سازمان‌ها و کنش‌گران سیاسی مردمی دعوت می‌کنیم با شرکت در نخستین نشست بحث عمومی در بارۀ “اصول و محورهای حداقلی برای حکومت”، ما را یاری کنند سندی سودمند برای ارتقای کشور به وضعیتی درخور ایران تدوین کنیم. روند کار … نشست نخست: شنبه ١١ فروردین ١۴٠۳ (۳۰ مارس ۲۰۲۴ میلادی)
در سامانه زوم …

چشمان بیدار

… شهامتِ آن زن پشتِ میله ها,
درونم را می کاود,
و گاه و بی‌گاه,
صدای پرندۀ همیشگی،
آغاز صبح را در من می‌خواند.

۹ میلیون بی‌سواد و ۹۳۰ هزار بازمانده از تحصیل در ایران

برخلاف نظر سیاستمداران و قانون‌گذاران، ممانعت والدین سهم ناچیزی در بازماندگی از تحصیل دارد. سهم عمده را باید در «عدم دسترسی به امکانات آموزش و فقر» جست و برای آن چاره‌اندیشی کرد.
امتناع آگاهانه‌ی والدین سهم ناچیزی در بازماندگی از تحصیلِ کودکان دارد، و این در حالی است که به گزارش مرکز پژوهش‌های مجلس، «دسترسی به امکانات آموزشی و محرومیت اقتصادی سهم عمده‌ای در بازماندگیِ کودکان ایفا می‌کند.»

یادداشت
تظاهرات آتش بس در آمریکا

شعبده بازی بایدن بر روی جنگ غزه

ممکن است به اشتباه کسی را با تیر زد یا جایی را تصادفی بمباران کرد ولی امکان ندارد که دو میلیون نفر را تصادفی با قحطی و گرسنگی بکشید.
قحطی در غزه قریب الوقوع است و پیامدهای آنی و بلندمدت سلامتی نسلی را به همراه خواهد داشت.

مطالعه »
بیانیه ها

از قطعنامۀ شورای امنیت سازمان ملل و برقراری آتش‌بس فوری و پایدار در غزّه حمایت می‌کنیم!

ما فداییان خلق ایران از نخستین روز آغاز جنگ ضمن محکوم کردن و غیرقابل توجیه خواندن عملیات مسلحانه و نظامی علیه مردم بی‌دفاع غیرنظامی، همراه و هم‌صدا با آزادی‌خواهان جهان خواهان آتش‌بس فوری و تأمین حقوق حقّهٔ مردم فلسطین شدیم. با این رویکرد ما مهار مقاومت آمریکا و تصویب قطعنامهٔ شورای امنیت را یک پیروزی بزرگ برای مردم بی‌گناه غزّه و فلسطین و تمامی آزادی‌خواهان جهان می‌دانیم.

مطالعه »
پيام ها

از قطعنامۀ شورای امنیت سازمان ملل و برقراری آتش‌بس فوری و پایدار در غزّه حمایت می‌کنیم!

ما فداییان خلق ایران از نخستین روز آغاز جنگ ضمن محکوم کردن و غیرقابل توجیه خواندن عملیات مسلحانه و نظامی علیه مردم بی‌دفاع غیرنظامی، همراه و هم‌صدا با آزادی‌خواهان جهان خواهان آتش‌بس فوری و تأمین حقوق حقّهٔ مردم فلسطین شدیم. با این رویکرد ما مهار مقاومت آمریکا و تصویب قطعنامهٔ شورای امنیت را یک پیروزی بزرگ برای مردم بی‌گناه غزّه و فلسطین و تمامی آزادی‌خواهان جهان می‌دانیم.

مطالعه »
بیانیه ها

از قطعنامۀ شورای امنیت سازمان ملل و برقراری آتش‌بس فوری و پایدار در غزّه حمایت می‌کنیم!

ما فداییان خلق ایران از نخستین روز آغاز جنگ ضمن محکوم کردن و غیرقابل توجیه خواندن عملیات مسلحانه و نظامی علیه مردم بی‌دفاع غیرنظامی، همراه و هم‌صدا با آزادی‌خواهان جهان خواهان آتش‌بس فوری و تأمین حقوق حقّهٔ مردم فلسطین شدیم. با این رویکرد ما مهار مقاومت آمریکا و تصویب قطعنامهٔ شورای امنیت را یک پیروزی بزرگ برای مردم بی‌گناه غزّه و فلسطین و تمامی آزادی‌خواهان جهان می‌دانیم.

مطالعه »
برنامه و اساسنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

از قطعنامۀ شورای امنیت سازمان ملل و برقراری آتش‌بس فوری و پایدار در غزّه حمایت می‌کنیم!

رابطه دولت و بازار سرمایه داری در عصر «لیبرالیسم کلاسیک» و «نئولیبرالیسم»

دعوت همگانی برای مشارکت در فرایند تدوین اصول و محورهای حداقلی برای حکومت نشست نخست: شنبه ١١ فروردین ١۴٠۳ (۳۰ مارس ۲۰۲۴ میلادی)

چشمان بیدار

۹ میلیون بی‌سواد و ۹۳۰ هزار بازمانده از تحصیل در ایران

زمین برای همه!