به روال چند سال گذشته، امسال هم با جمعی ازدوستان قراری گذاشته و در مراسم اجرای موسیقی کلاسیک ارکستر سمفونیک شهرنورنبرگ عازم پارک لویت پول هاین شدیم. هرسال در این روز و به طور معمول در آخرین شنبه ماه ژوئیه و یا اولین شنبه ماه آگوست مردم این شهر و اطراف آن بنا به سنت چندین ساله با شوق وشادی برای شنیدن شاهکارهای ارکستربزرگ شهرخود دراین محل جمع می شوند. اگر چه شروع برنامه بعد از غروب آفتاب در نظر گرفته شده اما شهروندان از چندین ساعت قبل به منظور به دست آوردن محلی مناسب برای بهتر دیدن و شنیدن برنامه در این پارک طبیعی و باصفا به چیدن بساط پیک نیک و خورد و خوراک و نوشیدنی های لازم اقدام می نمایند. فراهم آوردن شرایط تفریح برای دختران و پسران جوان و همچنین خانوادهها اعم از بومی و غیر ه، زنان و مادران همراه با فرزندان، مشاهده کودکان در کنار والدین با سرگرمیهای مورد علاقه و یا لمیده در کیسههای خواب و همزمان گوش فرا دادن به موسیقی که گاهاً با فریادهای شادی و کف زدنها ارکستر را تشویق مینمایند، فضایی دوستانه و دل انگیز که شور و شوق دیدار دوستان را با نشاط و زیبایی طبیعت درهم آمیخته و با طنین موزون ابزارهای موسیقی موجبات انبساط خاطر را فراهم میسازد.
مراسم امسال حسی دوگانه را درمن ایجاد کرد. از طرفی مشاهده جمعیت شادی که بدون نگرانی، محدودیت و ترس به گذران اوقات فراغت مشغول بودند وازطرف دیگریاد آوری رویداد خبر ساز مراسم آب بازی دختران و پسران جوان در کشورم ایران. وسپس احساس پیچیده و غم انگیزی که همواره موفق میشود ذهن و افکار مرا به مقایسه دو سرزمین وبرخوردهای متفاوت در آنها معطوف دارد
.باری، کنجکاوی در جستجوی انگیزه وریشه یابی این برخوردها مرا برآن داشت که گذری کوتاه بر تاریخچه ایجادی هردو رویداد و چگونگی رویکردهای متفاوت در دو جامعه باز و جامعه بسته را پی گیر شوم.
ابتدا اینکه چرا این محل که روزگاری به دلیل پیشینه تاریخی آن نزد شهروندان این شهر خوشنام نبوده، برای برگزاری کنسرت انتخاب شده است. در سال ۱۹۰۶ این محل اختصاص به برگزاری نمایشگاه های بزرگ و کوچک صنعتی داشت و به مرکزی برای شهروندان صنعتگراختصاص یافت که تولیدات کوچک و بزرگ خود را به نمایش می گذاشتند.
حزب ناسیونال سوسیالیست (حزب فاشیست نازی) آلمان در آن زمان به یکباره اراده می نماید که برای برگزاری مراسم روزهای یکشنبه این حزب، میدان لویت پول هاین را از دست صنعتگران ربوده و به مکانی برای برگزاری تجمع های تبلیغاتی خود مبدل سازد. بدین ترتیب بعد از شکست محتوم نازیها ، بدنامی حاصل از عملکرد آنها به این محل نیزتحمیل شد و برای مدتی این مکان در حافظه تاریخی مردم به طورارادی به فراموشی سپرده شد.
بعد ازشکست فاشیسم هیتلری درسال ۱۹۴۵، کلیسای پروتستان برای اولین بار درسال ۱۹۷۹ اقدام به برگزاری یک مراسم بزرگ مذهبی در این محل می نماید و با ایجاد فضایی روحانی سعی میکند که از نحوست آن در اذهان عامه بکاهد. بالاخره در سال ۲۰۰۰ در اقدامی بدیع بخش فرهنگی شهرداری شهرنورنبرگ فرصتی را به مدد گرفته و به مناسبت نهصد وپنجاهمین سال تاسیس این شهر و با دعوت از ارکستر بزرگ کلاسیک شهر و با تقبل تمامی هزینه موجبات برگزاری جشنی بزرگ را با شرکت رایگان برای همه با انگیزه آشنایی هرچه بیشتر شهروندان با موسیقی کلاسیک و ارکستر فیلارمونیک و سمفونیک شهر خود فراهم می سازد. این رویداد با آنچنان اقبالی از سوی مردم روبرو شد که به جشنی ملی و مردمی به مفهوم واقعی تبدیل گشت و هرساله قادر است بیش از صدهزار نفر را با شوق و اشتیاق به سوی خود جذب نماید. جالب توجه اینکه قریب یک سوم شرکت کنندگان این مراسم را جوانان گروه سنی نوزده تا بیست و پنج سال تشکیل میدهند. جالب تر آنکه دراین مراسم شهروندان خارجی مقیم این شهر در کنار باقی مردم از امکانات رایگان و فضای مفرحی که مسولان شهر برای آنها مهیا کرده اند، یکسان بهره می برند.
بدین ترتیب، پارک لویت پول هاین اعتبارو حیثیت فرهنگی و مدنی جدیدی باهمت مسولین شهر و استقبال گسترده مردم کسب کرده است.
اما آنچه مرا در فضای مقایسه ای دردناک قرار داده نگاهی به شرایط پرفشار و بسته کنونی کشور عزیزم ایران بود. جایی که دولتمردان آن هرنوع شوق وشادی و هیجان را به براندازی نرم تعبیر می نمایند و با این ابزار به جنگ جوانان زنده و با نشاط آن می پردازند.
در زمانه ای که مسئولان شهرها درسراسر جهان به فکر برنامه ریزی برای شهروندان و ایجاد تسهیلات شهری برای آنان هستد درکشورمن مردم با دست خالی و بدون حمایت های رسمی و دولتی، خود به برگزاری آداب و سنن دیرینه خویش اقدام میکنند و دریغ که به جای حمایت سرکوب می شوند. نزدیکی تاریخ دو واقعه یعنی کنسرت در فضای آزاد شهر نورنبرگ و جشن آب در ایران بسترساز این مقایسه شد.
سنت دیرینه و زیبای آب بازی در روزهای پایانی تیر ماه که از اعیاد آریایی به یاد مانده و توسط هموطنان ارمنی در سده چهار میلادی به جشنی با رنگ ولعاب مذهبی و به قصد طلب باران و برکت به عید آب پاشان ارامنه مشهور گشته، سالها موجبات تفریح و نشاط بخشی از مردم ایران را فراهم می کرده است.
امسال این سنت با ابتکاری بدیع از طرف جوانان اعم از دختر و پسر به منظور تفریح و نشاط به مدد گرفته شد: استفاده از فضایی برای شادی و مهرورزی و شاید نوعی اعتراض مدنی و بدون خشونت نسبت به محدودیتهای موجود دولتی و ایجاد شوق وشور به یغما رفته، با حضور تعداد زیادی از جوانان. شوق وشوری که به گناهی نابخشودنی و به مثابه براندازی نرم تعبیر می شود، برخی دولتمردان تنگ نظر آن را برنمی تابند و طبق معمول با خشونت ذاتی و به روال متداول خود به سرکوبش می پردازند. به ویژه آنکه زنان و دختران جوان بخش قابل توجه تشکیل دهنده آن به شمار می آیند. شاید این گناه بردیگران قابل بخشش بود اگر شرکت کنندگان زن در این جمع دیده نمی شدند و بعضا به گفته مسولان در جریان آب بازی و تفریح با پس و پیش شدن احتمالی حجاب خود موجبات صدمات غیر قابل جبران به اسلام حکومتی را باعث نمیشدند. دشمنی دیرینه دیکتاتورهای حاکم بر ایران و تمایلات اسلام طالبانی نسبت به شیوه زندگی و تحول و تکامل بانوان کشورتا حدی است که چشم برخواستها و نیازهای طبیعی آنها بسته و با بی اعتنایی و برخورد خشونت آمیز به دشمنی با آنان میپردازند و هستی، علائق و خواسته هایشان را به سخره میگیرند. تا آنجایی که یادآوری ارزشها و سنت های نشاط انگیز و شادی آفرین تاریخی گذشته از سوی جوانان را در تقابل با خود می پندارند و بدین ترتیب شکاف بین انها و مسولین کشور را بیش از گذشته برجسته می نمایند. جامعه ای که نگاهی به جلو و آینده باور دارد و حاکمیتی که قادر نیست نبض زمان را لمس نماید و به خواستهای به حق مردمان خود گردن نهد.
آری در این جا حاکمیت مردمی و دموکراتیک و دوستدار رشد و ترقی محلی نفرین شده را به فضایی برای ابراز عشق و دوستی واستفاده ازاوقات فراغت تبدیل نموده و درآنجا حاکمان تمامیت خواه درلوای حفظ اسلام سلیقه ای خود به ابراز خشونت و سرکوب مردم به هر بهانه ای می کوشند.
روزگار عجیبی است!