بعد از حذف اصلاح طلبان از حاکمیت، کە نقطە اوج آن در زمان جنبش سبز بود، و با آمدن میانەروها بە دولت و متعاقب آن اعتراضهای دی ٩۶، آبان ٩٨، و جنبش اعتراضی کە هم اکنون در جریان است، در یک تحول دو وجهی هم در بالا (گرایش بە تجمیع قدرت در دست اصولگرایان) و هم در پایین (عدم امید بە تغییر از بالا)، شرایط برای گذار از گفتمان اصلاح طلبی بە گفتمان انقلابی فراهم آمد، و بە این ترتیب جامعە ایران بتدریج وارد مرحلە انقلابی شد.
گفتمان یا مرحلە انقلابی کە خود را در شکست اصلاح طلبی باز می یابد، اصلاح طلبی ای کە نتوانست مقاومت هستە سخت قدرت را درهم شکند و با نوسازی ساختار جمهوری اسلامی آن را بەروز کردە و بە مفاهیم مدرن زمانە نزدیک کند، با شروع اعتراضات مردمی در چندین مرحلە و طرح شعارهای ساختارشکن، سپهر سیاسی کشور را متحول کرد. اگر قبلا نیروی مردمی عمدتا از طریق صندوق رای و اعتماد بە نیروهای رفرمیست دل در گرو تحول داشت، حال با دورزدن آنها و ایجاد گفتمان مستقل خود قدم در راە تغییر وضعیت سیاسی ـ اجتماعی در ایران گذاشت.
اما مرحلە انقلابی کە کشور در آن قرار گرفتە، الزاما تکرار همان شرایط انقلابی کشورهای دیگر بویژە از لحاظ طول زمانی نمی تواندباشد. اگر سال ٩۶ را مبداء این تغییر گفتمانی فرض کنیم، حال نزدیک بە شش سال از آن گذشتە و امکان دارد کە زمان برتر هم باشد. جمهوری اسلامی بە عنوان قدرتی برآمدە از انقلاب کە پشتوانە تودەای داشت و حال هم بنوعی آن را در میان اقشار سنتی جامعە حفظ کردەاست، هنوز از امکان بسیج نیروی اجتماعی (و نە تنها بسیج نیروهای سرکوب)، برخوردار است و همین منجر بە درازاکشیدن مرحلە انقلابی تا جذب این نیرو و یا خنثی کردن آن می شود. مرحلە انقلابی تا تدارک همە اجزاء لازمە خود هنوز راە در پیش دارد.
بنابراین بە نظر می رسد کە با توجە بە اصرار حکومت بە سرکوب و عدم عقب نشینی در مقابل خواستەهای مردم، ما وارد دوران پر تنشی از اعتراضات تودەای و بحرانهای اجتماعی بشویم کە کل جامعە ایران را بیش از پیش درنوردد. جمهوری اسلامی کە پراگماتیسم معمول خود را بە کناری نهادە، و حال از دریچە بیشتر ایدئولوژیک با جهان غرب روبرو می شود و دل در گرو جنگ اوکراین و نزدیکی بە روسیە و چین نهادەاست، تا مدتهای طولانی نمی تواند جواب مشخص و قاطعی بە بحرانهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود داشتەباشد و در صدد خواهدبود کە با قرارگرفتن در جبهە اقتدارگرایان جهانی، نبرد ایدئولوژیک خود با دنیای لیبرالیستی را بە پیش بردە و بە انجامی برساند. امری کە موجب تشدید انواع و اقسام شکافهائی می شود کە سرتاپای جامعە و کشور را درنوردیدە، و تا مخ استخوان در آن نفوذ کردەاست.
البتە هستند نیروهائی، از جملە خود رفرمیستها، کە هنوز دل در گرو عقلانیت رژیم و رفرم از بالا را دارند، امری کە دیگر منتفی است و تجربە نشان می دهد کە جمهوری اسلامی در هر عرصەای عقب نشینی کند، در عرصە ساختار سیاسی کشور و امر قدرت عقب نشینی نخواهدکرد و هیچ وقت آنرا در جهت مشارکت مردمی متحول نخواهدکرد.
البتە موردی کە می تواند نگران کنندە باشد، نوع موضعگیری نیروهای مسلح کشور در قبال چنین تحولیست. سپاە بە جای خود، اما ظاهرا ارتش هم در کنار نظام ایستادەاست و معترضان را تهدید بە سرکوب می کند. و همە می دانیم کە برای پیروزی یک انقلاب، جذب نیروی مسلح و یا اعلام بی طرفی آنها مورد بسیار مهمی است. جمهوری اسلامی کە بر خلاف رژیم شاە زیر نفوذ قاطع یک کشور خارجی قرارندارد تا بە نیروهای مسلح آن فرمان دهد، بیگمان از جنبە نیروهای مسلح از توانائی دفاع بیشتری از خود برخورداراست، بویژە اینکە سپاە نیز بعنوان یک بازوی مسلح ایدئولوژیک عمل کردە و بخوبی از نظام و منافع مادی خود دفاع خواهدکرد؛ اما در کل این مانع آن نمی شود کە یک گفتمان بە محض تولد آن و در غیاب و یا ضعف گفتمانهای دیگر از توان رشد برخوردار نباشد. جامعە یک موجود دینامیکی و پویا است و نمی توان آن را در مقابل نظامهای سیاسی بە سکوت ابدی وادارکرد. نظامی کە نمی تواند رفرم را بپذیرد و سرکوبگرانە علیە شهروندان خود عمل می کند، قادر نیست گفتمان (سکوت) را برای همیشە تحمیل کند. و اساسا گفتمانی بنام سکوت وجود ندارد، زیرا کە جامعە همیشە در مقابل قدرت سیاسی دارای واکنش است و این واکنش بە موازات ماهیت حکومت دارای تعاریف خاص خود است.
اما چنانکە ‘کوهن’ در تعریف تغییر پارادایمها می گوید، پارادایم علیرغم موفقیت در راستای حل یک معما، چونکە جامع نیست کم کم ناهنجاری هائی در آن پیدا می شود و همین موجبات انقلاب را در آن فراهم می آورد. البتە جمهوری اسلامی هیچ وقت نتوانست یک پارادایم در معنای عرضە یک گفتمان جانشین برای نظام مدرن ایجاد کند، و این همیشە آن را با بحران هویتی و عدم جوابگوئی بە مردم و جامعە روبرو کردەبود. جمهوری اسلامی کە نظامی نفی گرانە بود و نە اثباتی، تنها بر پایە ایجاد بحران با جهان مدرن قادر بە بقای خود بود. اما هم اکنون این بحران سازی بە درون ساختارهای آن نفوذ کردە و کل سیستم را با بحران بی سابقە مواجە کردەاست. در واقع نمی توان تنها با نفی دیگران زندگی کرد، زندگی خود پدیدەای خودنظم و اثباتیست کە نیاز بە تعریف مشخص و اثباتی دارد. و پارادایم کە عوض می شود، تمام اجزاء پارادایم پیشین خودبخود وارد یک روند تسلیمی ناخواستە می شوند. و این سرنوشت نیروهای مسلح یک نظام اقتدارگرا هم هست.
زمانی در مقالەای بنام ‘انقلاب علیە انقلاب’١ تاکید کردم کە جمهوری اسلامی هنوز انقلابی عمل می کند و بە رژیمی متعارف فرانروئیدەاست، این نظام هنوز در پی صدور انقلاب و گسترش نفوذ منطقەای خود است و بنابراین انقلاب علیە چنین نظامی کە خود در انقلاب است دشوار. آنجا تاکید کردم کە شاید نرمال شدن این رژیم شرط مهم توانائی ایجاد انقلاب علیە آن باشد.
اما حال با گذشت سالها مشاهدە می شود کە تحول اجتماعی در ایران مشخصات دیگری از خود ارائە می دهد. در واقع علیرغم نرمال نشدن جمهوری اسلامی، اما جو انقلابی در جامعە علیە آن بوجود آمدەاست. و این شاید اساسا بە این علت باشد کە نظام جمهوری اسلامی بعلت عدم وجود اثباتی خود (اینکە دارای نظم تعریف شدەای از خود در حوزە هستی شناسی نیست)، و بعلت تراکم بحرانهائی کە بر جامعە تحمیل کردەاست کشور را بسیار سریعتر از آنی کە متصور می شد وارد جو انقلابی علیە نظم موجود کردەاست.
البتە باید تاکید کرد کە رفرمیسم، بعنوان مرحلەای از واکنش مردم ایران بە حاکمیت جمهوری اسلامی، نە تنها مانع ارتقاء جنبش بە مرحلە انقلابی نشد، بلکە بعنوان مرحلەای از تدوین آن عمل کرد کە ضرور می نمود. در واقع در تلاش برای پس راندن نظمی کە از انقلاب بهمن برخاستەبود، مردم نیاز بە تهی کردن محتوای آن از ظرفیتهای رفرمیستی اش داشتند تا با اعتماد بیشتری در مسیر تحول رادیکال بە حرکت دربیایند. در واقع رفرمیسم شرط ورود بە مرحلە انقلابی بود.
نهایتا اینکە نظام سنتی و تئوکراتیک جمهوری اسلامی قدرت بقاء در نظامی جهانی را ندارد کە تاریخا در پارادایم مدرن و پست مدرن سیر می کند. دنیای سنتی در سپهر مدرن محکوم بە شکست و فروریزی است. و مرحلە انقلابی جوابیست بە این ایستایی نظامی کە نمی خواهد واقعیت را دریابد.
زیرنویس:
١ـ انقلاب علیە انقلاب | ایران گلوبال (iranglobal.info)