سه شنبه ۲ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۰:۴۵

سه شنبه ۲ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۰:۴۵

آن‌ها نمی‌توانند همهٔ ما را بکشند و ما نمی‌توانیم همهٔ آن‌ها را بکشیم...
نتانیاهو کاخ سفید را نادیده می‌گیرد، زیرا انجام این کار هیچ هزینه‌ای ندارد. در سال ۱۹۸۲ رونالد ریگان، مناخیم بگین، نخست‌وزیر اسرائیل را پس و کشتار فسطینیان در پی تهاجم...
۱ مرداد, ۱۴۰۳
نویسنده: نیکلاس کریستوف - برگردان: گودرز اقتداری
نویسنده: نیکلاس کریستوف - برگردان: گودرز اقتداری
غم دیگر
شنیدستم غمم را میخوری، این هم غم دیگر، دلت بر ماتمم می‌سوزد، این هم ماتم دیگر
۳۱ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: ابوالقاسم لاهوتی
نویسنده: ابوالقاسم لاهوتی
پایان تلخ یک ریاست جمهوری
بایدن می‌داند که باید برود، اما این بدان معنا نیست که از این موضوع خوشحال است. ننسی پلوسی کسی بود که با هوش و ذکاوت سیاسی به رئیس‌جمهور گفت که...
۳۱ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: سیمور هرش - برگردان : گودرز اقتداری
نویسنده: سیمور هرش - برگردان : گودرز اقتداری
کاش میشد
کاش میشد چهره ها رنگ پریشانی نداشت، برق تیز خنجر و کینه نداشت. مثل دریا بود شفاف و زلال، مثل ابریشم نرم لطیف
۳۱ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: کاوه داد
نویسنده: کاوه داد
نهادهای مدنی و نقش آنها در تحولات آینده کشور
ایجاد، تقویت و توسعه و حفظ نهادهای مدنی و تشکل‌های صنفی و سیاسی باید در کانون برنامه های افراد، شخصیت ها و احزاب و سازمان ها قرار داشته باشد، چه...
۳۱ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: گروە خرداد، هواداران سازمان فداییان خلق ایران اکثریت ـ داخل کشور
نویسنده: گروە خرداد، هواداران سازمان فداییان خلق ایران اکثریت ـ داخل کشور
بیانیه دادگاه بین المللی دادگستری- ۱۹ جولای ۲۰۲۴
بر اساس بیانیۀ دادگاه بین‌المللی دادگستری، سیاست‌های شهرک‌سازی و بهره‌برداری اسرائیل از منابع طبیعی در سرزمین‌های فلسطینی نقض قوانین بین‌المللی است. دادگاه، گسترش قوانین اسرائیل به کرانۀ باختری و بیت‌المقدس...
۳۰ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: محسن نجات حسینی
نویسنده: محسن نجات حسینی
سیاست‌گریزی زنان یا سیاستِ گریزِ دولت از زنان
قوانین نابرابر، عدم حمایت‌های لازم و محیط‌های مردسالارانه، زنان را از مشارکت فعال در سیاست بازمی‌دارد. حضور کم‌رنگ زنان در سیاست به معنای نبود صدای نیمی از جمعیت در تصمیم‌گیری‌های...
۳۰ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: زری
نویسنده: زری

اسلاوی ژیژک فیلسوفی آزادیخواه یا اقتدارگرا؟- بخش دوم و پایانی

یک جنبش سیاسی با یک ایده، چیزی که در راهش مبارزه کند، شروع می‌شود اما طی زمان این ایده دچار دگرگونی ژرف می‌شود. نه صرفا یک بهسازی مصلحتی، بلکه باز­ تعریف اساسی ـ چرا که خود ایده به بخشی از فرایند تبدیل می­شود

 

چنانکه در بخش اول این نوشته ملاحظه کردید*۱، تعلق خاطرژیژک به جهان هرمی و سازوکارهای آن عمیق است و صاف و سرراست می گوید من و بسیاری چون من خواهان آنند که سرشان به کارخودگرم و علاقه ای به مداخله در امورسیاسی نداشته باشند. گوئی او دارد این سخن معروف انجیل را تلاوت می کند: کارقیصر را به قیصر واگذارید و کارخدا را به خدا!. و لابد در این میان سهم مردم آن است که دعا کنند خداوند قیصرخوبی نصیبشان کند!. وی در دفاع از مارگارت تاچرچپ می نویسد*۲:  «مطلقاً هیچ چیزذاتاً «فاشیستی» در این خطوط نیست، پارادوکس اعلای فعالیت سیاسی این است: باید فرماندهی باشد که افراد را از باتلاقِ سکون بیرون بیاورد و آنها را به سمت پیکار از خود فرا رونده و رهایی‌بخش در راه آزادی هدایت کند. در چیزی که ما امروز، در این وضعیت، به آن نیازمندیم تاچری برای چپ است: رهبری که ژست تاچر را در جهت معکوس تکرار کند، و کل صحنه پیش‌ فرض های نخبگان سیاسی همه گرایش‌ها را زیر و رو سازد.»

در نوشته قبلی  رویکردوی را گرته برداری از نظام طبقاتی بورژوازی و مهندسی معکوس جهان هرمی نامیدیم که محصولش در بهترین حالت جز سوسیالیسم اقتدارگرا نخواهد بود و البته سوسیالیسم اقتدارگرا نیز به نوبه خود به حزب هرمی و اقتدارگرا و سلسه مراتبی نیاز دارد که قادر به تحقق آرمانشهرخود باشد. و اینک ادامه مطلب:

 
پرده دوم: عیب می جمله چوگفتی، هنرش نیز بگو!

همانطور که در بخش نخست اشاره شد، رویکردهای مختلف ژیژک علیرعم درونمایه بارزاقتدارگرائی، سیمای منتاقضی از او را به نمایش می گذارد. به همین دلیل برای داشتن تصویرجامع تری از وی لازم است که به وجوه دیگری از مواضع وی هم پرداخته شود.

مورد اول:

در پی خیزش اعتراضات دور دوم در میدان تحریرمصر و فوران گسترده اعتراضات ترکیه و میدان تقسیم و برزیل و بلغارستان و نقاط دیگر این بار شاهد چهره دیگری از ژیژک هستیم که می کوشد با فاصله گرفتن از کلیشه ها و به زیرسؤال بردن آن ها به طرح مسائلی تازه ای پیرامون برخی مشخصه های جنبش های جدید به پردازد*۳. در این رویکرد ها او  ضمن توجه به تنوع این جنبش ها و خودویژگی هایشان و تأکید بر اهمیت در نظرگرفتن این  تمایزها به درونمایه مشترک آن ها نیز به پردازد و در همین راستا به نقد بحران دموکراسی نیابتی به پردازد ( یعنی به همان قدرتی که قرار بود که او با تفویض آن به نمایندگان سیاسی  در زیرسایه اش بیارامد) و در مجموع تصویر و صورت بندی جامعی از برخی کلی ترین مشخصات جنبش ها و از تضادها و رابطه تضاداصلی و سایرتضادها ارائه دهد: او در فرایافت خود ضمن توجه به خودویژگی های محلی هر کدام از این طغیان ها واعتراضات و اهمیت آن ها هم چون حلقه های ضعیف زنجیره سرمایه داری برای ایجاد گسیختگی در سیستم و پیشروی به جلو، در همان حال می کوشد که به فصل مشترک آن ها در دهکده جهانی به پردازد و هیچ یک از آن ها را  قربانی وجه دیگری نکند. در این رویکرد ژیژاک تا حدودی به دو مؤلفه بنیادی بحران یعنی وجه اقتصادی و بحران دموکراسی نمایندگی  نزدیک می شود و پیش فرض های پایه ای جهان هرمی و سترون شدگی نهادهای سنتی را ولو نه با صراحتی درخور، به زیرسؤال می برد. و این نشان دهنده آن است که علیرغم فضای گرگ و میش پایان تاریخ، این جنبش ها رفته رفته تابوها و سدهای بازدارنده را در هم می شکنند و شالوده های نوینی را می آفرینند  که حتی فیلسوف اقتدارگرائی چون ژیژک هم نمی تواند نسبت به دست آوردهای آن ها بی اعتنا باشد. جنبش هائی که درعین گوناگونی (کثرت) دارای وحدت و درون مایه ای مشترک هستند؛ آمیزه تنگاتنگی  از مبارزه ضدسرمایه داری و دموکراسی مستقیم، دو ویژگی عمده ای است که هم آن ها را هم از جنبش های گذشته که دموکراسی را فدای”عدالت و برابری اجتماعی” کردند ( و البته با نشستن گردوخاک معلوم شد که نه از برابری خبری بود و نه از دموکراسی)، متمایز می کند و هم حامل پاسخ های بالقوه ای به بحران های حاکم بر نظم موجود سرمایه داری است. نظامی که در آن هم شکاف بین اقلیت برخوردار و اکثریت محروم ژرفش بیشتری پیدا می کند و هم پرده از چهره دموکراسی نمایندگی و مبتنی بر تفویض قدرت هم چون ابزاری برای تحقق تمنیات طبقه حاکم کنار می رود.

ژیژک می نویسد:

حیاتی است که ما اعتراض­های ترکیه را صرفاً به چشم قیام جامعه­ای مدنی و سکولار علیه یک رژیم اقتدارگرای مذهبی که اکثریت مسلمان خاموش حامی آن هستند نه بینیم. آن­چه این تصویر را پیچیده­تر می­کند فشارضد سرمایه­داری اعتراض­هاست: خصوصی­سازی فضای عمومی از سوی دولتی اسلام­گرا نشان می دهد که دو شکل بنیادگرایی-بنیادگرائی بازارآزاد و اسلام بنیادگرا- می‌تواند همگام با هم عمل کند. در سال ۲۰۱۱، هنگامی که اعتراض­ها در سراسر اروپا و خاورمیانه اوج گرفت، بسیاری اصرار کردند که نباید با آن­ها همچون دقایقی از یک جنبش جهانی واحد برخورد کرد. برعکس، آن­ها استدلال می­کردند، هر یک از این­ها پاسخی است به موقعیتی خاص. در مصر، اعتراض­کنندگان چیزی را می­خواستند که جنبش تسخیر در کشورهای دیگر علیه آن اعتراض می‌کرد: «آزادی» و«دموکراسی». برای مدافعان وضع موجود، تهدیدی علیه نظم جهانی به معنای دقیق کلمه وجود ندارد، تنها یک رشته مشکلات محلی جدا از هم هست. سپس او توضیح می دهد: سرمایه­داری جهانی فرایند پیچیده­ای است که بر کشورهای مختلف تأثیرهای مختلف می­گذارد. آن­چه اعتراض­ها را، به رغم گوناگونی­شان، به هم وصل می­کند این است که تمامی آن­ها واکنش­هایی به جنبه­های مختلف جهانی­‌شدن سرمایه­داری هستند. گرایش عمومی امروزی سرمایه­داری جهانی به سمت گسترش بیشتربازار، محصور کردن تدریجی فضای عمومی، کاهش خدمات عمومی (بهداشت و درمان، آموزش، فرهنگ)، و قدرت سیاسی به طور روزافزون خودکامه­تر است… تمامی اعتراضات با ترکیب معینی از دست­کم دو مسئله سر و کار دارند، یکی اقتصادی (از فساد به ناکارآمدی به خودسرمایه­داری)، دیگری سیاسی- ایدئولوژیک (از خواست دموکراسی تا این خواست که دموکراسی چند حزبی معمول سرنگون شود). همین امر درباره­ی جنبش تسخیر صدق می کند. جنبش تسخیر، دو مشخصه­ی پایه ای داشت: نخست، ناخوشنودی از سرمایه­داری به عنوان یک نظام، و نه فقط از فسادهای محلی خاصش؛ دوم، آگاهی به این­که شکل نهادی دموکراسی نیابتی چند­ حزبی برای جنگیدن با زیاده‌روی­های سرمایه­داری تجهیز نشده است، یعنی دموکراسی باید دوباره ابداع شود.


پیوند خاص و عام  و رشد ناموزون در فرایند جهانی شدن سرمایه

او از نظرتاکتیکی با رویکرد عام گرائی و نادیده گرفتن وضعیت مشخص از سوئی و تأکیدیک جانبه بر خاص بی توجه به جنبه های عام از دیگر سو مرزیندی می کند. صرف این که علت اصلی اعتراض­ها سرمایه­داری جهانی است، معنی­اش این نیست که تنها راه‌حل سرنگونی مستقیم آن است. پرداختن به تک تک مشکلات و ماندن در انتظار یک دگرگونی ریشه­ای، نادیده گرفتن این واقعیت است که سرمایه­داری جهانی الزاماً نامنسجم است: آزادی بازار با حمایت ایالات متحده از کشاورزان خودش همراه است؛ موعظه­ی دموکراسی با حمایت از عربستان سعودی همراه است. این عدم انسجام فضایی برای مداخله­ی سیاسی می گشاید: هرجا که نظام سرمایه­داری جهانی وادار به زیر پا گذاشتن قوانین خود می­شود، فرصتی برای فشارآوردن به نقاط استراتژیک انتخاب شده برای فشار وارد آوردن به کل نظام است. هنر سیاست در عنوان کردن خواست­های مشخص است که در عین کاملاً واقع­گرایانه بودن، به قلب ایدئولوژی سیادت‌طلب اصابت کند و متضمن تغییرات به مراتب ریشه­ای­تر باشد.
 

فرایند تعمیق مطالبات و دیالتیک پیشروی در نزد ژیژک

یک جنبش سیاسی با یک ایده، چیزی که در راهش مبارزه کند، شروع می‌شود اما طی زمان این ایده دچار دگرگونی ژرف می‌شود. نه صرفا یک بهسازی مصلحتی، بلکه باز­ تعریف اساسی ـ چرا که خود ایده به بخشی از فرایند تبدیل می­شود: چند علتی می­شود فرض کنیم که قیامی با مطالبه­ عدالت شاید به شکل درخواست الغای قانونی خاص شروع شود. وقتی مردم عمیقاً درگیر آن می­شوند به این آگاهی می رسند که برای دست یافتن به عدالت واقعی چیزهایی به‌ مراتب بیش از رسیدن به آن خواستشان لازم است. مشکل در این است که تعریف کنیم «به مراتب بیش» دقیقاً مشتمل بر چیست. از دید لیبرال ـ پراگماتیک مشکلات را می­توان تدریجی حل کرد، یک به یک: «مردم در رواندا دارند می­میرند، پس مبارزه‌ ضد امپریالیستی را فراموش کن، بگذار فقط جلوی این کشتار را بگیریم»؛ یا:«ما باید این­جا و اکنون با فقر و نژادپرستی مبارزه کنیم، نه این ­که به انتظار سقوط نظام سرمایه‌داری جهانی بنشینیم».

به این ترتیب ژیژک هم ماهیت مشترک این جنبش ها و هم ناموزونی و مسائل مشخص و بسیج کننده هرکدام را که از اصابت معضلات محلی با معضلات فرایند جهانی شدن سرمایه برانگیخته می شود، به طور توامان در مد نظر قرار می دهد و رابطه ای درونی بین جنبش های گوناگون با مطالبات متنوع بر قرار می کند و بسترحرکت و دیالکتیک فرارروی از وضعیت را نشان می دهد.

حذر از دو دام!

به نظر ژیژک پشتوانه اعتراض­ها و قیام­های امروزی آمیخته­ای از مطالبات با هم تلفیق شده است، و این باعث قوت آن­هاست: آن­ها به خاطردموکراسی(پارلمانی وعادی) علیه رژیم­های اقتدارگرا مبارزه می­کنند؛ علیه نژادپرستی و تبعیض جنسی، علیه فساد در سیاست و کسب‌وکار (آلودگی صنعتی محیط زیست وغیره)؛ در دفاع از دولت رفاه در مقابل نولیبرالیسم؛ و در دفاع از شکل­های نوین دموکراسی که فراتر از آیین­های چند حزبی است. آن­ها در ضمن نظام سرمایه­داری موجود را هم  زیر سؤال می­برند و می­کوشند اندیشه جامعه ورای سرمایه­داری را زنده نگاه دارند. در این­­جا باید از دو دام حذر کرد: رادیکالیسم قلابی «آن‌چه واقعاً مهم است الغای سرمایه­داری لیبرالی پارلمانی است، تمامی مبارزات دیگر ثانوی­اند»، و همچنین سیاست اصلاحات تدریجی قلابی «حالا وقت این است که علیه دیکتاتوری نظامی و برای دموکراسی بنیادی مبارزه کنیم، رؤیاهای سوسیالیسم هم باید فعلاً کنار گذاشته شود».

«تنها سیاستی شایسته استراتژی نامیده شدن است که از همه لحاظ پیچیدگی تبیین چندعلتی را در نظرگیرد. وقتی ما به مبارزه­ای معین می­پیوندیم، سوال اصلی این است: پرداختن به آن یا رها کردن آن تا چه حد بر مبارزات دیگر تاثیر می­گذارد؟ قاعده‌ی کلی این است که وقتی قیامی علیه یک رژیم سرکوب­گر نیمه دموکراتیک شروع می­شود، چنان که در خاورمیانه در ۲۰۱۱ روی داد، بسیج کردن جمعیت بی­شمار با شعارها ـ در دفاع از دموکراسی و علیه فساد و غیره ـ راحت است. اما خیلی زود با انتخاب­های سخت­تری رو‌به‌رو می­شویم. وقتی قیام به هدف اولیه­ی خود دست می­یابد، به تشخیص این امر می­رسیم که آن­چه واقعاً مایه­ی عذاب ما است (نداشتن آزادی، تحقیر شدن، فساد، امیدواری­های ناچیز) در لباسی جدید بر جای مانده است، چندان که مجبوریم بپذیریم که در خود هدف نقصی بوده است. این شاید باعث شود که متوجه شویم دموکراسی ممکن است خود شکلی از عدم آزادی باشد، یا این­که خواست­مان باید بیش از دموکراسی سیاسی صرف باشد: حیات اجتماعی و اقتصادی نیز باید دموکراتیزه شود. سخن کوتاه، چیزی که ما در آغاز همچون ناتوانی در به کار گرفتن اصلی شریف (آزادی دموکراتیک) تلقی کردیم در واقع ناتوانی ذاتی خود آن اصل است. تشخیص این امر که ناتوانی می­تواند در ذات اصلی باشد که در راهش می­جنگیم گامی بلند در کسب دانش سیاسی است.

نمایندگان ایدئولوژی حاکم تمام زرادخانه­شان را به کار می­گیرند تا مانع دست‌یابی ما به این نتیجه­گیری رادیکال شوند. آن­ها به ما می­گویند که آزادی دموکراتیک مسئولیت­های خودش را به همراه دارد، بهایی دارد، و انتظارهای زیادی از دموکراسی داشتن ناپختگی است. آن­ها می­گویند، در جامعه­ای آزاد ما باید همچون سرمایه­دارانی که در زندگی­های خودمان سرمایه­گذاری کرده­ایم عمل کنیم: اگر موفق به از خودگذشتگی­های ضروری نشویم، یا اگر به هر نحوی دچار مضیقه شویم، نباید غیر از خودمان کسی را مقصر بدانیم. به یک مفهوم مستقیم‌تر سیاسی، ایالات متحد مدام یک استراتژی کنترل خسارت را در سیاست خارجی خود از طریق راندن قیام­های مردمی به کانال شکل­های قابل پذیرش پارلمانی ـ سرمایه‌داری دنبال کرده است: در افریقای جنوبی پس از آپارتاید، در فیلیپین پس از سقوط مارکوس، در اندونزی پس از سوهارتو و… این جایی است که سیاست به معنی واقعی کلمه شروع می‌شود: سوال این است که آن‌گاه که نخستین موج هیجان­انگیز تغییر گذشت چه‌گونه باید به پیش­روی ادامه داد، چه‌گونه گام بعدی را بدون سرنهادن به وسوسه­ «تمامیت‌خواهی» برداشت، چه‌گونه از ماندلا عبور کرد بدون این­که تبدیل به موگابه شد.»

مورد دوم رویکرد اخیراو در باره سربازمینینک است. سربازی زندانی؛ که بدلیل همکاری با وبکی لیکس زندانی و متهم به جاسوسی و خیانت به منافع آمریکا شده است. روزنامه گاردین به مناسب سالروزتولد او ۱۷ دسامبر از شماری نویسنده و افراد مطرح خواسته بود که به این مناسب مطلبی برای این روزنامه به نویسند. ژیژک نیز مطلبی کوتاه تحت عنوان مینینگ آزاد است نوشت.

در این نوشته شاهدیم که ژیژک از فرمانده سوژه آفرین، به خود سوژه گذرکرده است و دیگر سوژه را به فرمانده ارجاع نمی دهد. مینیگ به عنوان  یک سربازساده و گمنام هم چون یک سوژه خودپو دست به تغییر جهان می زند و رؤیای ناممکنی را ممکن می سازد. نباید فراموش کنیم که افشاء مستند و رسوائی جاسوسی فراگیر نه فقط از دولت ها بلکه از شهروندان جهان زمین لرزه ای با ریشتر۸ بود و پژواکی از صدای در هم شکستن یکی از اهرم های اقتدار و هژمونی  ابر قدرت جهان.

او می نویسد: “غالبا می شنویم که چپ رادیکال امروز از طرح ریزی یک بدیل ناتوان است. آنچه که تو انجام دادی یک بدیل بود. و بقول گاندی تو خود تغییری هستی که درپی اش بودی”.

درک از بدیل در معنای سنتی و برساخته جهان هرمی، جای خود را به درک دیگری از بدیل و تغییرمی دهد که مینینگ نمونه ای از آن است.  او مینینگ را یک آموزگاراصیل می خواند و می گوید آموزگار راستین، پیامش نه “تو باید” و “تو نمی توانی”، بلکه تومی توانی رهائی بخش است: آنچه را که ناممکن به نظر می رسد انجام بده. او اضافه می کند که  «چنین آموزگاری متمایز از یک رهبر استالینیست است. رهبری که تظاهرمی کند خواسته های واقعی مردم را بهتر از خودشان می داند. یعنی می داند چه چیزی برای آن ها خوب است و حاضر است علیرغم اراده مردم چیزی را به زور بر آنان تحمیل کند. آموزگاراصیل اما نیازی نیست که یک رهبر هم باشد».

بدیهی است که این سخنان با آن چه که او در ستایش شیوه فرماندهی مارگارت تاچری که به لحاظ اقتدار رهبری دل و ایمانش را ربوده بود و با مهندسی معکوس جهان هرمی، در حسرت یک مارگارت تاچر چپ بسر می برد، فاصله زیادی دارد:”بر تصمیمش که در ابتدا دیوانه‌وار به‌ نظر می‌رسید پافشاری می‌کرد و پله‌پله جنون یگانه‌اش را به هنجاری مورد قبول همگان ارتقا می داد”!.

البته این تصور که صرفا با استناد به یک نوشته ادعای تغییر رویکرد یک فیلسوف را داشت ساده انگاری است بلکه همانطور که اشاره شد سیمای متناقض  و متأثر از زیر و بم و کشش و گسترش مبارزه را نشان می دهد. لااقل در اینجا این “شاگرد” است که “استاد” را خطاب قرار می دهد و بقول ژیژک راه را نشان می دهد و خود یک بدیل است!.
 

وقفه در استمرار جنبش ها، دلایل  و نتیجه گیری نادرست!

همانطور که اشاره شد، تناقض در رویکردهای ژیژک در تناسب با فراز و فرودهای جنبش کم و زیاد می شود. چنانکه در اوج جنبش اشغال سخنانی را بر زبان آورد و در فروکش نسبی این جنبش ها سخنان دیگری را. مهم ترین دلیل او و البته دلیل خیلی های دیگر در ضرورت فرمانده مقتدر، بر فقدان استمرار و ادامه کاری این جنبش ها استوار است. پرداختن همه جانبه به نابسندگی این دلیل از حوصله این نوشته بیرون است و مجال دیگری نیاز دارد، تنها در این جا به طور فشرده و تیتروار به آن ها اشاره می کنم:

اول– البته این افت و خیزها واقعیت دارد و اگر غیر از این بود عجیب بود و دلایل آن نیز پیچیده و چند وجهی است: بخشا بدلیل موفقیت نسبی آن هاست یعنی عقب نشینی هائی که سیستم در برابر برخی از مطالبات صورت می دهد و تن دادن به رفرم هائی که زیر فشار جنبش هائی چون علیه تخریب محیط زیست، علیه تبعیض های جنسیتی و یا در برابر جنبش کارگری هم چون افزایش حداقل دستمزد و … صورت می دهد. ناگفته نماند که معمولا این نوع انعطاف ها  که درعین حال با نوعی مصادره مطالبات و یا مسخ و محدود کردن آن ها و سرکوب همراه است، سبب افت و خیزهائی در جنبش می شود ( نمونه روی کارآمدن اوباما پس از نئوکان ها با شعار آری ما می توانیم تغییر بدهیم! و مصادره برخی مطالبات و شعارهای جنبش نمونه گویائی از این نوع انعطاف پذیری است، هم چنان که سرکوب های گسترده تظاهر کنندگان جنبش اشغال وال استریت نیز از جمله عوامل افول آن جنبش بود. بهمان سان رو ی کار آمدن سوسیال دموکرات ها در برخی کشورهای اروپا مثل فرانسه و اسپانیا و … نیز بخش دیگری از مانورهای سرمایه داری و دلیل افت و خیز ها محسوب می شود.

دوم– عامل مهم دیگر، پراکندگی صفوف جنبش ها و مبارزان ضدسرمایه داری و جنبش کارگری است که هنوز حول شرایط نوین و پارادایم جدید ضدسرمایه داری به تفاهم نرسیده و بین گذشته و وضعیت نوین در جدال اند و قادر نیستند که در صفوف واحد و حول مطالباتی فراگیر و مشترک و به شیوه هائی نوین به کار و رزم مشترک به پردازند. سودا و رؤیای تصرف قدرت سیاسی و ساختن آرمانشهر براساس مهندس معکوس جهان هرمی و بقول ژیژک با مارگارت تاچری چپ بر فراز آن، با رؤیای نه دست بدست کردن قدرت بلکه انهدام توأمان انباشت سرمایه و قدرت، آبشان در یک جوی نمی رود. به طورکلی هنوز نقد تجربه قرن بیستم و آن چه گذشته است و آرایش و هم سو شدن با روندهای جهان عصرانقلاب سوم تکنولوژیک و در فاز جهانی سازی مملو از خرده روندهای متناقض هنوز به سرانجام نهائی خود نرسیده است.

سوم– واقعیت آن است که نظام سرمایه داری با حذف رقبای قدیمی خود، یک تنه سکانداری جهان را به دست گرفته است. در دوره انتقالی که شکست یک طرف و پیروزی طرف دیگر معادله قدرت را به سودآن ها تقویت کرده است، بدیهی است که با یکه تازی پیروزمندان مواجه باشیم و سرمایه داری بدیلی جز خود را در صحنه نه بیند.

چهارم: سرمایه داری با جهانی سازی خود و انقلاب نوین انفرماتیک توانسته تا حدی و برای مرحله معینی راه هائی برای گریز از بحران انباشت سرمایه و برخی از مشکلات ماهیتا لاینحل خود بیابد، ضمن آن که با تضادها و معضلات نوع تازه و پیچیده دیگری مواجه شده و خواهد شد که چه بسا فرصت های تازه ای را  برای پیشروی و افزایش فشار به آن بیافریند. اما این واقعیت دارد که تعمیم مناسبات سرمایه داری به همه عرصه زندگی و دست اندازی به عرصه های عمومی و کالائی کردن آن ها، در حقیقت به نوعی تمامی بشریت را گرفتارتار و پود سرمایه و اسیر زنجیرهای آن ساخته است به نحوی که همه را در خدمت باز تولید خود و زنجیر شده به خود کرده است. جنبش ها و کنش گران ضدسرمایه داری در حالی که با یک دست به مصاف نظام سرمایه داری می روند، در همان حال با دست دیگری، بدلیل شیوه زندگی خود مشغول باز تولید نظامند. در چنین وضعی مبارزه از درون سرمایه عملا سترون شده و نیروی ضدسرمایه نیاز به آرایش صفوف خود در بیرون از سیستم و در مقیاس جهانی دارد. بدون حل این دوگانگی و تناقض بنیادی بعید است که  بتوان سرمایه داری را برافکند و حتی به عقب نشینی های بزرگ واداشت!. اهرمی در بیرون از سیستم و سازوکارهای جهان هرمی و غیر مشروط به آن.

پنجم: وقتی از ضعف و عدم ادامه کاری جنبش ها سخن گفته می شود، نباید فراموش کنیم که در عین حال هیچ بدیلی در برابر آن وجود ندارد. و این جنبش ها هستند که با امواج پی در پی خود هم چون اهرم تغییر و دگرگونی عمل می کنند. چنان که در پی برآمد جنبش های تسخیر در طی چند سال گذشته به ویژه جنبش تسخیر وال استریت شاهدیم که با پرده برداری از شکاف عظیم طبقاتی، گفتمان ضدسرمایه داری، انتقاد و افشاگری علیه سلطه یک درصدی ها بر نود ونه درصدی، به یک گفتمان فراگیر و نیرومندی در مقیاس جهانی تبدیل شده است. گزارش های هشدار دهنده اکسفام و برخی نهادهای سرمایه داری دیگر پیرامون دو قطبی شدن جامعه بشری و شکاف های نجومی و غیر قابل تحمل بین غنی و فقیر و یا پیرامون تمرکز بیش از حد قدرت در دستان اقلیت صاحب ثروت در جهان و یا بحران زیست محیطی و… ارائه آن به نشست سالانه دولت ها و سرمایه داران در داووس و یا انتشار و بازتاب گسترده کتاب هائی چون سرمایه در قرن بیست و یکم توسط توماس پیکتی و یا دادن هشدار نسبت به زوال دموکراسی توسط کسانی چون فوکویاما ( واضع نظریه پایان تاریخ)  نشان دهنده تأثیرات گسترده جنبش ها در گستره جهانی و بازتاب آن حتی در میان مدافعان نظم سرمایه و نظریه پردازان سرمایه داری است. همه این ها دلالت بر قوت و برد مؤثر این جنبش ها دارند. همانطور که ژیژک در جای دیگری گفته است، پاسخ های قدیمی به مسائل کنونی جواب نمی دهند. ابتدا رخدادها صورت می گیرند آن گاه معنا می شوند.

ششم: گرچه از نظر فقر و فلاکت جهان تا حد زیادی دو قطبی شده است اما رشد ناموزون جهانی سازی سرمایه دارانه و رقابت آمیز و مبتنی بر تبعیض و سلطه و قهر و بطورکلی سیاست انهدامی، و اصابت آن ها با رسوبات و گسل های تاریخی و معضلات بجا مانده و حل ناشده سیاسی و فرهنگی و اقتصادی طی قرون متمادی، موجب فوران و سر ریز شدن بحران های گوناگون به طورهمزمان شده است. رقابت های سخت بین بخش ها و قطب های سرمایه و فعال شدن گسل هائی چون بنیادگرائی و و بحران گذر از دولت- ملت ها که نه فقط موجب صف آرائی های تازه در درون روند جهانی سازی می گردد، بلکه موجب شقاق و پراکندگی در صفوف جنبش و کارگران و … نیز می گردد. هم چنین در این دوره انتقالی  با انفجارمهاجرت ها و بحران حاد زیست محیطی و نظایر آن نیز مواجهیم که با ایجاد صف آرائی های گوناگونی در مقیاس جهانی در بستر روند اصلی جهانی سازی سرمایه، مانع از دو قطبی شدن جامعه جهانی بر پایه صف آرائی کارگران و زحمتکشان در برابر سرمایه و سرمایه داران می شود و یا به عبارتی دیگر موجب  تشتت در صفوف جنبش ضدسرمایه داری می شود. چنان که شاهدیم  ظهور و عروج پدیده ای بنام داعش چگونه این صف آرائی ها را درهم می ریزد و مانع از بالندگی جنبش های ضدسرمایه داری و سیاست رهائی بخش می شود.

هفتم: در اینجا از ناوجودها و یا گذشته تاریخی و یا حسرت های بجامانده از آن و آرزوها صحبت نمی کنیم و داریم از مبارزه طبقاتی و شرایط واقعا موجود و روندهای پیشرو در آن هم چون اهرم های پیشروی و تغییر واقعی که باید به آن ها خیره شد و از آن ها آموخت و تقویت اشان کرد تا بر گسل ها و ضعف های خود فائق آیند، صحت می کنیم! علیرغم واقعیت ضعف نسبی جنبش ها اما این هم واقعیت دارد که بدیلی در برابر آن ها در اردوی ضدسرمایه داری وجود ندارد. و این که گذشته را دیگر نمی توان تکرار کرد و حسرت بازگشت به آن را ( که گاها در ادعاهای خامی چون بازگشت به مارکس که با خود رویکرد علمی مارکس هم هیچ خوانائی ندارد فرموله می شوند) باید به موزه تاریخ سپرد. چهان کنونی بسی فربه تر و پیچیده از آن است که در گذشته  قالب گیری شود. بجای آن که بر این امرناممکن پا فشرده شود که جنبش ها زیر چتر احزاب و رهبران جای بگیرند و قالب گیری شوند، اگر آن نیروها و جریانات در جهت تقویت این جنبش ها و اخگر خود رهان آن ها قرار بگیرند بی تردید به سهم خود بر استمرار و پیگیری و ادامه کاری و تعمیق مطالبات آن ها خواهند افزود. جنبش ها از آسمان نمی آیند؛ جنبش ها از یکسو موج های بی شمار و مستمری هستند در شبکه ها و گروه ها و دسته های کوچک تر و حول این یا آن مطالبه، از سوی دیگر در مقاطع بحرانی حول مطالبات معین و سترگ و سراسری به هم می پیوندند و موج های بسیارنیرومند واثر گذاری را تشکیل می دهند. بی تردید در میانه این امواج بزرگ و پر دامنه، نقش مهمی برای امواج کوچکتر وجود دارد و نقش آن ها در اشاعه آگاهی و تجربه و پیوستگی و هم آهنگی این امواج مهم است. اما نکته اصلی آن است که بادبان هایمان را در کدام سو به اهتراز در می آوریم و بدنبال کدامین رؤیاها هستیم.

پایان
تقی روزبه

۲۰۱۵-۰۱-۱۳ ۲۳-۱۰-۱۳۹۳ 

*۱- http://www.taghi-roozbeh.blogspot.de/2015/01/blog-post.html#more 

*۲- آنچه چپ باید از تاچر بیاموزد
شجاعت ساده تصمیم : اسلاوی ژیژک

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=52336 

*۳- دوزخ در بهشت: نشریه نقداقتصادی سیاسی

http://pecritique.com/2013/07/06 / 

 *3- http://www.thesis11.com/Note.aspx?Id=258

 

 

تاریخ انتشار : ۲۶ دی, ۱۳۹۳ ۴:۱۱ ق٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

حکم اعدام شریفهٔ محمدی را لغو کنید! شریفهٔ محمدی را آزاد کنید!

ما بر این باوریم که با مبارزهٔ هم‌سوی همهٔ نیروهای مترقّی باورمند به آزادی، برابری، مردم‌سالاری (دموکراسی) و عدالت اجتماعی در زمینهٔ حکم منفور اعدام نیز می‌توان ارادهٔ حقوق بشری قاطبهٔ مردم را به این نظام جنایت‌کار تحمیل کرد. ما هم‌صدا با همهٔ این مبارزان لغو حکم اعدام شریفهٔ محمدی را خواهانیم و هم‌نوا با همهٔ نیروهای مترقّی ایران اعلام می‌کنیم جای مبارزان راه بهروزی مردم زندان نیست.

ادامه »
سرمقاله

روز جهانی کارگر بر همۀ کارگران، مزد‌بگیران و زحمتکشان مبارک باد!

در یک سالی که گذشت شرایط سخت زندگی کارگران و مزدبگیران ایران سخت‌تر شد. علاوه بر پیامدهای موقتی کردن هر چه بیشتر مشاغل که منجر به فقر هر چه بیشتر طبقۀ کارگر شده، بالا رفتن نرخ تورم ارزش دستمزد کارگران و قدرت خرید آنان را بسیار ناچیز کرده است. در این شرایط، امنیت شغلی و ایمنی کارگران در محل‌های کارشان نیز در معرض خطر دائمی است. بر بستر چنین شرایطی نیروهای کار در سراسر کشور مرتب دست به تظاهرات و تجمع‌های اعتراضی می‌زنند. در چنین شرایطی اتحاد و همبستگی نیروهای کار با جامعۀ مدنی و دیگر زحمتکشان و تقویت تشکل های مستقل کارگری تنها راه رهایی مزدبگیران است …

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

مروری بر آن‌چه تا بیست و سوم تیرماه گذشت

نفس چاق نکرده بود آقای پزشکیان که در دفتر شرکت هواپیمایی توسط نیروهای انتظامی بسته شد. گویا عدم رعایت حجاب کارکنان زن این دفتر دلیل این کنش نیروهای انتظامی بود. مساله مهمی نبود! آقای وزیر کشور دولت گفت. فردا باز خواهد شد دفتر.

مطالعه »
یادداشت

حکم اعدام فعال کارگری، شریفه محمدی نمادی است از سرکوب جنبش صنفی نیرو های کار ایران!

میزان توانایی کارگران برای برگزاری اقدامات مشترک، از جمله اعتصابات و عدم شرکت در امر تولید، مرتبط است با میزان دسترسی آنها به تشکل های صنفی مستقل و امکان ایجاد تشکل های جدید در مراکز کار. ولی در جمهوری اسلامی نه تنها حقوق پایه ای کارگران برای سازمان دهی و داشتن تشکل های مستقل رعایت نمیشود، بلکه فعالان کارگری، از جمله شریفه محمدی، مرتبا سرکوب و محکوم به حبس های طولانی مدت، ضربات شلاق و حتی اعدام میشوند.

مطالعه »
بیانیه ها

حکم اعدام شریفهٔ محمدی را لغو کنید! شریفهٔ محمدی را آزاد کنید!

ما بر این باوریم که با مبارزهٔ هم‌سوی همهٔ نیروهای مترقّی باورمند به آزادی، برابری، مردم‌سالاری (دموکراسی) و عدالت اجتماعی در زمینهٔ حکم منفور اعدام نیز می‌توان ارادهٔ حقوق بشری قاطبهٔ مردم را به این نظام جنایت‌کار تحمیل کرد. ما هم‌صدا با همهٔ این مبارزان لغو حکم اعدام شریفهٔ محمدی را خواهانیم و هم‌نوا با همهٔ نیروهای مترقّی ایران اعلام می‌کنیم جای مبارزان راه بهروزی مردم زندان نیست.

مطالعه »
پيام ها

بدرود رفیق البرز!

رفیق البرز شخصیتی آرام، فروتن و کم‌توقع داشت. بی‌ادعایی، رفتار اعتمادآفرین و لبخند ملایم‌اش آرام‌بخش جمع رفقای‌اش بود. فقدان این انسان نازنین، این رفیق باورمند، این رفیق به‌معنای واقعی رفیق، دردناک است و خسران بزرگی است برای سازمان‌مان، سازمان البرز و ما!

مطالعه »
بیانیه ها

حکم اعدام شریفهٔ محمدی را لغو کنید! شریفهٔ محمدی را آزاد کنید!

ما بر این باوریم که با مبارزهٔ هم‌سوی همهٔ نیروهای مترقّی باورمند به آزادی، برابری، مردم‌سالاری (دموکراسی) و عدالت اجتماعی در زمینهٔ حکم منفور اعدام نیز می‌توان ارادهٔ حقوق بشری قاطبهٔ مردم را به این نظام جنایت‌کار تحمیل کرد. ما هم‌صدا با همهٔ این مبارزان لغو حکم اعدام شریفهٔ محمدی را خواهانیم و هم‌نوا با همهٔ نیروهای مترقّی ایران اعلام می‌کنیم جای مبارزان راه بهروزی مردم زندان نیست.

مطالعه »
مطالب ویژه
برنامه و اساسنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

آن‌ها نمی‌توانند همهٔ ما را بکشند و ما نمی‌توانیم همهٔ آن‌ها را بکشیم…

غم دیگر

پایان تلخ یک ریاست جمهوری

کاش میشد

نهادهای مدنی و نقش آنها در تحولات آینده کشور

بیانیه دادگاه بین المللی دادگستری- ۱۹ جولای ۲۰۲۴