توافق برای از سرگیری روابط دوجانبە میان ایران و عربستان، تحول مهم و مثبتی است کە این روزها در اوج هیاهوی اخبار منفی و ناخوشایند در منطقە و در جهان بە گوش می رسد. عادی شدن رابطە میان ریاض و تهران می تواند تا حدود زیادی بە نزول سطح تنشها در خاورمیانە یاری رساندە، و خطر احتمال برپائی جنگی دیگری را بشدت کاهش دهد. هم چنین این پدیدە می تواند پیامدهای اقتصادی مثبتی برای دو کشور و کل منطقە بویژە در زمینە نفت داشتەباشد. واقعیت این است کە نزدیکی ایران و عربستان می تواند پیامدهای مثبتی در بسیاری حوزەهای دیگر بعنوان نمونە در تاثیرگذاری بر نیروهای نیابتی در منطقە داشتە باشد کە هر دو طرف بشدت در استفادە از آنها علیە همدیگر تمایل دارند، اگرچە این تاثیرگذاری هیچ وقت بمنزلە اتمام حیات آنها نخواهدبود؛ زیرا دو کشور کماکان رقیب جدی همدیگر محسوب می شوند و تا لحظە کنونی حوزەهای منافع متفاوتی از لحاظ استراتژیکی نمایندگی می کنند. بعنوان مثال عربستان سعودی دوست آمریکا قلمداد می شود، و در سطح وسیعی با واشنگتن معاهدات اقتصادی، تجاری و نظامی دارد.
اما موفقیت چین در جلب نظر طرفین برای عادی سازی روابط، نشان از آن دارد کە در اوج تضاد، دولتها می توانند تنش زدائی کردە و از کانالهای دیگری در فکر پیشبرد منافع خود باشند. بویژە تقویت روابط متقابل اقتصادی می تواند بتدریج منجر بە تعمیق مناسبات شدە و بر کل منطق رفتار سیاسی طرفین تاثیرگذار باشد. ایران و عربستان بەعنوان دو کشور مهم نفت خیز جهان و دارای نفوذ در اوپک می توانند با همیاری و همکاری با همدیگر منطقە خاورمیانە را بە سوی فضای دیگری رهنمون شوند.
ولی متاسفانە باید گفت کە وضعیت این دو کشور از لحاظ تعریف منافع خود با تفسیر و یا امیدی کە در بالا ارائە شد، تا حدود بسیار زیادی فاصلە دارد. دو کشور کە در پی تعمیق عمق استراتژیک خود در خاورمیانە، از جملە در عراق، سوریە و شبەجزیرە عربستان اند فعلا نە تنها با همگرائی فاصلە بسیار زیادی دارند، بلکە آنچە کە اساسا بە یاری دولت پکن میان دو کشور امضاء شدە، بیشتر بە علت بن بستی است کە در مناقشە آنها در حوزەهای مختلف، از جملە در جنگ یمن و تعرض رسانەای عربستان سعودی در ماههای اخیر پیش آمدە کە هر دو کشور را در حوزە امنیتی دچار مشکل کردەاست. بقولی نە این احساس پیروزی می کند و نە آن، و آنچە هست حالت پاتی هست کە دو طرف روی صفحە شطرنج با آن مواجەاند. حالتی کە پیامدهای منفی آن بسیار بیشتر از احساس خوب قدرت و برد است.
اما مهمترین بخش داستان عادی سازی روابط، بە نقش مهم جمهوری خلق چین بر می گردد. مهم از این لحاظ کە این کشور توانست با تاثیرگذاری بر مواضع طرفین، بە تعدیل دشمنی ها کمک کردە و دولتین را بە تفاهم و امضای سند جلب کند.
بی گمان در این روند آنچە بە یاری دولت چین آمدە روابط گستردە آن با هر دو دولت است، اگرچە جنس آنها متفاوتند، متفاوت از این لحاظ کە اسناد همکاریهای گستردە چین با عربستان کە در یکی دو ماهە اخیر امضاء شدەاند از شفافیت و علنیت برخوردار اند و کانالهای مراودات مالی هم قانونی و باز؛ اما در طرف ایرانی قرارداد بیست و پنج سالە معروف نە تنها از شفافیت و علنیت برخوردار نیست، بلکە با بستەبودن امکان مراودەهای مالی با چین و مسدود بودن عملی سرمایەهای ایران در این کشور کاملا از شرایط متفاوتی برخوردار می باشد. ولی بهرحال وابستگی استراتژیک ایران بە چین در شرایط تحریمها و عمق و گسترە روابط پکن آن با دولت ریاض امکان تاثیرگذاری های خاص سیاسی و دیپلماتیک را بر هر دو کشور فراهم آوردە چنانکە شاهد از سرگیری دوبارە روابط میان ایران و عربستان سعودی هستیم.
حال این سئوال مطرح است کە آیا عمق تاثیرگذاری های دولت چین بر ایران، با توجە بە روابط استراتژیک میان آنها می تواند در ادامە خود منجر بە تغییرات مهمی دیگری در منش رفتاری حاکمان ایران بشود؟ آیا جمهوری خلق چین می تواند ناخن تندروهای ایران را چیدە و تاثیرگذاری آنها بر حوزە سیاست خارجی را کم کند؟ آیا منطق اقتصادگرائی چینی کە فراتر از ایدئولوژی عمل می کند، و حاکی از نوعی پراگماتیسم خاص است، بر جمهوری اسلامی هم تاثیر گذاشتە و قادر است رفتار آن را تا حدود زیادی تغییر دهد؟
البتە باید توجە داشت کە از سرگیری رابطە دوبارە میان تهران و ریاض نتیجە مستقیم انقلاب ژینا هم هست. اعتراضات قهرمانانە مردم ایران و حضور ممتدشان در خیابان، رشتەهای رژیم در حوزە تندروی مداوم در بخش سیاست خارجی را پنبە کرد و آنان را ناچار بە سوی تعدیل سیاستهایشان سوق داد. خامنەای کە بشدت علاقمند بە دور نگەگذاشتن مردم از حوزە تاثیرگذاری بر سیاست خارجی بود، و صراحتا در این مورد هشدار دادەبود، بناچار راە دیگری را برگزید.
و این چنین صدای انقلابها می تواند علیرغم عدم پیروزی نهائی، اما بر حوزەهائی تاثیرگذار باشند کە رژیمها بیش از هر چیز نسبت بە آنها حساس اند.