با عرض درود به حضار و سخنرانان محترم و همچنین بینندگان و شنوندگانی که این بحث را از طریق ماهواره و ویدئو اینترنتی دنبال می کنند. در ابتدای سخنم بجاست که مراتب سپاس و تشکر خود را از انجمن پژوهشگران ایران بمناسبت در اختیار گذاشتن این فرصت ابراز کنم. بنده از مباحث مستدل و سودمند تک تک سخنرانان و شرکت کنندگان در این کنفرانس بسیار آموختم. و حال احساس می کنم که بسیاری از ناگفته ها، گفته شده و لزومی ندارد که با تکرار مکررات وقت گرانبهای شما را بگیرم. اما چون بحث مشخص امروز در مورد اعدام در بین اقوام ایرانی است اجازه بدهید بصورت گذرا به دو نکته مهم بپردازم. نکته اول در مورد آدمکشی توسط دولت به نمایندگی از جامعه است که حقیقتا پسمانده فرهنگی بعضی از جوامع بشری است که هنوز از پوسته قرون وسطائی و انتقام جوئی “ایلی “ِ خود بیرون نیامده اند. نکته دوم در مورد اعدام و خشونت بر اقوام ایرانی می باشد که عمدتا به این مسئله خواهم پرداخت.
در مورد اعدام و قتل نفس و یا کشتن انسان توسط انسان و یا جامعه و یا دولت و یا دستگاه قضائی و غیره باید بگویم که اعدام شنیع ترین شکل خشونت است که ریشه در حس انتقامجویی قبایل بدوی و به اصطلاح “ایلی” و یا “خونی” دارد. این یک اصل محرز وغیر قابل تردید در جوامع اولیه وما قبل قرون وسطایی بوده که متاسفانه هنوز نیز در قریب به یک سوم از کشورهای جهان ادامه دارد. در پروسه نهادینه شدن تمدن و رشد جوامع انسانی بسیاری از جوامع بعنوان مثال در اروپا از این شیوه توحش و بربریت دوری جستند. اما در بسیاری از کشورها ی جهان از جمله ممالک اسلامی و حتی غیر اسلامی نظیر آمریکا و چین آدمکشی ادامه پیدا کرده و بعضاً تقدیس شد. در کشورهای اسلامی اعدام به شکل قصاص از حیطه قانون عمومی خارج و به مثابه انتقامجویی شخصی و یا خانوادگی دقیقا بر اساس همان تفکر و فرهنگ “ایلی” و “خونی” قرون وسطائی باز تولید شد. در قانون قصاص یک قاتل پولدار می تواند با پرداخت پول بعنوان دیه از مجازات معاف بشود، در حالیکه یک قاتل بی بضاعت به دلیل عدم استطاعت مالی باید قصاص بشود. این انصاف و یا عدالت ِ “یکسان” نیست بلکه معامله بر سر خون ریخته شده است ؛ خون ! همخونی ! خونخواهی و خونریزی یی که اساس و بنیاد روابط و ضوابط جوامع “ایلی” و قرون وسطایی است. اعدام زشت است و سنگسار زشت ترین مـتــُد اجرای اعدام می باشد. دوستان! همه ما به جامعه ای تعلق داریم که در آن هزاران نفر بر گـرد یک زن بیگناه و بیدفاع حلقه می زنند تا او را از طریق سنگسار کردن و مرگ تدریجی اما دردآور به قتل برسانند. در ایران ِ امروز استادیوم های ورزشی نسبتا خالی هستند؛ اما هزاران نفر برای تماشای جان دادن جوانان متهم و مجرم بر بالای جرثـقـیل گوی سبقت را از یکدیگر می ربایند. دوستان ! این جامعه یا حداقل بخش قابل توجه ای از این جامعه بیمار است؛ و باید برای ریشه کن کردن این بیماری روانی اجتماعی مجدّانه تلاش نمود.
بهر حال دوستان در این مورد مباحث فراوانی را مطرح کردند و من هم در مورد مقوله کلی اعدام بهمین بسنده می کنم و می پردازم به بحث اعدام و خشونت بر اقوام ایرانی و بخصوص ترویج خشونت و کشتار توسط رژیم در بلوچستان که حقیقتا مظلومترین قربانی در مسلخگاه رژیم جمهوری اسلامی می باشد. بسیاری از هموطنان کشتار مردم کردستان و اعدام صحرایی زخمیان بر روی برانکارد بیمارستان توسط خلخالی ِ تشنه به خون، و سرکوب مردم آذربایجان و قتل عام فعالان ترکمن و اعدام عرب های خوزستان در اوایل انقلاب را بخاطر دارند. اما شاید کمتر کسی، خارج از بلوچستان، از کشتار مردم بلوچ در عــیـدگاه (محل برگزاری نماز عـیـد) شهر زاهدان در سال ١٣۵٨ آگاه باشد. مبارزه مردم بلوچ و مقاومت آنها بر علیه تامگرایی مطلق و سرکوب لگام گسیخته رژیم ویژه گی های خاص خود را دارا می باشد که تشریح و کالبد شکافی آن فرصت خاص خود را می طلبد و در دایره تنگ زمانی این فرصت محدود نمی گنجد. در نتیجه ناچاراً آن را می گزارم و می گذرم. و اما اعدام به معنی کلاسیک آن یعنی تیرباران و یا حلق آویز کردن در ملاء عام و یا در خفاء فقط بخشی از مقوله اعدام در بلوچستان می باشد زیرا بسیاری از بلوچها بعد از دستگیری “خلاص” و یا به اصطلاح “تیرباران صحرایی” می شوند. خبر بسیاری از این اعدام ها به بیرون از بلوچستان هرگز درز نکرده و نمی کند. رژیم اخبار بعضی از اعدام های بلوچستان را تحت عناوین “کشته شدن اشرار و قاچاقچی” در درگیری با مامورین انتظامی به اطلاع هموطنان می رساند. متاسفانه در طی بیست و پنج سال اول عمر رژیم، بسیاری از هموطنان، رسانه ها و حتی فعالان سیاسی و مدافعان حقوق بشر برونمرزی و درونمرزی تحت تاثیر تبلیغات کاذب رژیم، تنش ها و درگیری های بلوچستان را با انتصاب به “اشرار” و “قاچاق مواد مخدر” از حیطه پوشش خبری و افشاگری های نقض حقوق بشری ِ خود به دور نگه می داشتند. بسیاری از بلوچ های بیگناه در زیر شکنجه های قرون وسطایی اطلاعات و سپاه و به دور از چشم ایرانیان و جهانیان جان باختند.
در بلوچستان کمتر کسی است که اصطلاح “حـُـکم تـیـر” را نشنیده و یا معنی آن را نداند. مامورین امنیتی و نظامی رژیم در بلوچستان مجاز هستند یعنی دستور و یا حـُـکم دارند تا “ضد انقلاب” و یا “اشرار” و “قاچاقچی” را در هر شرایطی با تیر بزنند. این یعنی “حـُـکم تـیـر” ؛ حـُـکمی که تا کنون قربانیان بی شماری را طعمه خود نموده است. اکنون که جوانان تهرانی و دیگر شهرهای بزرگ و مرکزی ایران تحت عناوین “شرور و اشرار و غیره” دستگیر و شکنجه شده و حتی مورد تجاوز جنسی قرار می گیرند، بسیاری ازهموطنان به این حقیقت تلخ پی برده اند که بلوچ ها، کـُـردها و عرب ها و دیگر اقلیت های قومی و مذهبی در عرض این سی سال چه ها که نکشیده اند. متاسفانه بسیاری از همان مردم معترض امروزه، تا دیروز تبلیغات رژیم بر علیه اقوام را باور می کردند. اینک که پرده فریب و نفاق حکومت فرو افتاده و کوس رسوایی رژیم بر سر هر کوی و برزن به صدا در آمده است، مردم ایران و بخصوص مفسرین سیاسی و فعالان حقوق بشر داخل و خارج از کشور به نقش رژیم در ترویج و بازتولید خشونت عریان در بلوچستان آگاهی بیشتری یافته اند. اگر رژیم در پایتخت کشور و در بازداشتگاه های کهریزک و اوین و غیره می تواند مرتکب چنین جنایت های دهشتناکی بر علیه جوانان تهرانی و حتی فرزندان خودی نظیر محسن روح الامینی، بشود؛ تجسم بفرمائید که چه بر سر آن بلوچ سـُـنی به اصطلاح “عـُـمَـرّی” در زندانهای بلوچستان با فاصله ای بیش ازهزار و پانصد کیلومتر از مرکز خواهد آمد! محرومیت عمدی، تبعیض و تحقیر آمیخته با خشونت و سرکوب عریان بر علیه مردم بلوچ بستر مناسبی را برای بازتولید خشونت در بلوچستان بوجود آورده است. رژیم نیز در سایه این خشونت گسترده و جـوّ نظامی امنیتی و ظاهرا با ادعا ی مقابله با خشونت و تروریسم، جـوّ خشونت و کشت و کشتار را تشدید می کند. و چنین است که دایره باطل خشونت در بلوچستان همچنان ادامه دارد.
باید تاکید کنم که ما در زمینه فرهنگ سازی بخصوص در راستای حذف اعدام راهی بس طولانی در پیش روی داریم. در ضمن امیدوارم که فعالیت های خود را منحصر به ذکر مصیبت نکنیم؛ و برای چاره جویی و ارائه راهبردهای عملی برای خلاصی از این سیاه چال تاریخی و حمایت از مقاومت و جنبش “سبز” آزادیخواهی مردم در مقابل خشونت “سرخ” رژیم نیز تلاش بکنیم. اقوام ایرانی و بخصوص بلوچ ها که صدایشان بجایی نمی رسد و مظلومترین قربانی خشونت رژیم هستند، از رسانه های داخلی و خارجی و فعالان سیاسی و بلااخص سازمانهای مدافع حقوق بشری انتظار دارند که اجازه ندهند تبلیغات گـوبـلـز وار رژیم در اذهان و شیوه برخورد آنها توهم بوجود آورده و عملا به تبعیض و برخورد دوگانه بین دفاع از حقوق زندانی و یا اعدامی بلوچ در بلوچستان و دفاع از حقوق هموطن زندانی و اعدامی در دیگر نقاط ایران، مـنـجـر شود. من بیش از یک سال پیش در مقاله ای بنام “بلوچستان مظلومترین قربانی مسلخگاه” در مورد انعکاس پراکنده و نسبتا کم رنگ خشونت رژیم در بلوچستان، در رسانه های فارسی زبان درونمرز و برونمرزی و تاثیر تبلیغات رژیم در ضمیر ناخودآگاه و گاه آگاه بسیاری از فعالان حقوق بشری و سازمان های مدافع حقوق بشر در داخل و خارج از ایران و سکوت تبعیض آمیز نسبی آنها در مقابل اعدام های فراوان در بلوچستان از جمله اعدام یعقوب مهرنهاد و شنبه نصرت زهی، نوشتم. امیدوارم که در آینده در دفاع از حقوق قربانیان اعدام و خشونت تبعیض قائل نشویم. با آرزوی پــــــــیــروزی “مــــــــــــردم” بر “نــامــردمــان” و “نابخردان”.