قاتل واقعی کیست؟
بالاخره پس از ۹ سال رنج و زجر انتظار و از این دادگاه به آن دادگاه رفتن، سحرگاه روز چهارشنبه شهلاجاهد را به اتهام قتل لاله به دار آویختند. اگر قتل اول درهاله ای ازابهام و در جامعه ای سرشار از نکبت و فلاکت و تبعیض و مردسالاری که موجب برانگیختن انواع واکنشهای کور و عصبی و انتقامجویانه در قبال نامرادیها و ناکامیها می گردد، صورت گرفت و متهم آن را انکار می کرد و یا از آن ابراز پشیمانی می نمود و از اولیاء دم خواهان بخشش بود، اما قاتلین شهلا درمبادرت به قتل وی، آن را آگاهانه وهدفمند و با ژستی حق بجانب صورت دادند. اگر اولی را بتوان در زمره قتلهای غیرعمد و ناخواسته به حساب آورد، دومی را قطعاً می توان و باید در زمره قتلهای عمدی و خواسته شده جمهوری اسلامی به حساب آورد.
نظام موحود به عنوان مسبب اصلی این جنایتها از چند سو نقش اصلی را دارد
قبل ازهرچیز بطور مستقیم با تمسک به قوانین حقوقی غیرانسانی و عهد دقیانوسی خود، از جمله قانون قصاص (اعدام و مجازات اسلامی) و نیز از طریق جرم خصوصی دانستن قتل در نظام قضائی تحمیلی خود بر جامعه؛ و بطور غیرمستقیم با تولید و دامن زدن به فقروفلاکت و فرهنگ مردسالاری و تبعیض جنسیتی و بطورکلی سرکوب مناسبات آزاد و داوطلبانه زن و مرد؛ و بالاخره عامل سوم را باید اهداف سیاسی در انجام و تشدید این نوع اعدامها برای دامن زدن به جو رعب و خشونت دولتی در جامعه دانست. چرا که رژیم در برابر رفتار خود با موجی از فشارهای داخلی و بین المللی روبروشده است که برای گزیز از آن به انواع و اقسام ترفندها و مانورها مبادرت می ورزد. رژیم هرگونه انعطاف و عقب نشینی را در حکم نشان دادن ضعف و عامل پیشروی مخالفین، خطرناک می داند. از جمله این ترفندها می توان به انواع فشارها برای وادارکردن قربانی به اعترافات مورد نظر حکومت، مانور بین اشکال گوناگون قصاص (به دارکشیدن و یا سنگسار و…)، تظاهر به ژست بیطرفی نظیرتلاشهای صوری و نمایشی برای ایجاد صلح و سازش بین طرفین دعوا. این همه در حالی است که در پشت ماسک ادعای صلح و سازش به انواع شگردها برای تیزکردن چاقوی انتقام و اجرای احکام فقهی پای می فشارد.
جنبه تراژیک جنایت
یکی ازوجوه تراژدیک این گونه جنایتهای رژیم، مشارکت دادن خانواده مقتولین در انجام آنهاست، که از قبل خصوصی کردن جرم قتل و درنظرگرفتن نظر اولیاء دم (صاحبان خون) و مشارکت آنها در انجام مجازات است. امری که جز تحریک وتقویت وجه ناانسانی و درونی کردن خشونت و دامن زدن این حس ناانسانی در افراد ناآگاه و اسیر در فرهنگ انتقام، و پنهان کردن دستان خونین خود در پشت آن نیست.
بی شک این وجه از خشونت درونی و نهفته در وجود این گونه افراد و تحریک فرهنگ انتقام و کینه جوئی، شرایط مناسبی را برای بازتولید موجه بودن این گونه جنایتهای قرون وسطائی برای نظام واپسگرا فراهم می کند. وجود چنین عنصری درونی شده، البته وضعیت را پیچیده تر کرده و بهمین ترتیب مقابله با آن نیز پیچیده ترشده و نیازمند ترکیب چندین رویکرد همزمان است:
هم مبارزه با اصل اعدام به مثابه شعار اصلی و همزمان مبارزه با قوانین فقهی–حقوقی ناانسانی عهد دقیانوسی نظام ولائی که حتی فرسنها از میانگین متوسط فرهنگ جهان امروزی در برخورد با این نوع رویدادها عقبتراست، هم مبارزه با شرایط تبعیض آمیز و تباهی آور، با فقر و فلاکت و مناسبات اقتصادی و اجتماعی مبتی سلطه و سرکوب و هم آموزه های فرهنگی واپسگرا و گندابها و رسوبات بازمانده از گذشته و از عقاید و باورهای ارتجاعی و از جمله فرهنگ مردسالاری و نظایرآن. شرایط عمومی حاکم بر جامعه و سیاستهای حاکم بر رژیم، هر روز هزاران نفر را در برابر تصمیماتی خطیر از قبیل خودکشی و یا پرخاش به همنوعان و در معرض فوران انواع عکس العملهای کور و خشماگین قرارمی دهد. از این رو در بطن مبارزه علیه آماج اصلی و مسبب واقعی همه این نکبتها، در عین حال لازم است با آن وجوهی ازخشونت لانه کرده در درون جامعه و خودمان که با درجات و اشکال گوناگونی خود را نشان می دهد، به مبارزه همزمان برخاست و خویشتن را از آن معاف نکرد. بی تردید ارتقاء آگاهی از طریق واکاوی در واقعیتهای ملموس و تجربه شده، نظیر عوامل دخیل در پدیده هائی چون زندگی شهلا و نتایج منفی کاربرد خشونتهای متقابل و به مراتب خطرناکتر دولتی در مقابله با آن نقش مهمی در ارتقاء فرهنگ مناسبات انسانی و بدور از سلطه دارد. بویژه نشان دادن این که نقش حاکمیت و سیاستهایش در بازتولید آن چیست و چگونه در پشت دامن زدن چنین وجوه واپسگرایانه ای سنگرگرفته و به حیات ننگین خویش ادامه می دهد، حائزاهمیت است.
بی تردید در این مقابله توأمان با حاکمیت و لایروبی رسوبات درونی در خود و در جامعه، شکل گیری افکارعمومی و حساس به این نوع جنایتها و ایجاد کارزارهای موثر و پیوسته برای محکوم کردن رژیم و نظارت بر رفتار و عملکرد آن، در کنار مخاطب قراردادن جامعه و وجدان تک تک آن نسبت به خطر چنین رسوباتی که به عنوان متحد جانیان حاکم عمل می کند، دارای اهمیت بسزائی است. فشار بر روی عناصر واپسگرا و درونی شده و موجود در صفوف جامعه و از جمله زیر فشار قراردادن مثبت اولیای دم برای اجتناب از ریختن نفت به روی آتشی که رژیم آن را برافروخته، از مصادیق مهم چنین رویکردی است. فشاری که می تواند با انواع و اشکال اقدامات و آموزه ها و افشاگریهای سازنده همراه باشد. چه بسا با گسترش چنین فشار مثبتی از سوی افکارعمومی حساس و برانگیخته شده علیه این جنایات و در اثر آگاهیهای حاصل از کمپینهای مستمر، رژیم نتواند به این آسانی و با چنین وقاحت بی پایانی، مسئولیت از زیرپاکشیدن چهارپایه چرخدار شهلا جاهد را به دوش فرزند بجامانده از مقتول بیافکند. هم چنان که وجود افکارعمومی فعال و ناظر چه بسا بتواند با برانگیختن توجه عمومی به ریشه ها و مسببین واقعی از همراه شدن این خانواده ها با رژیم، برای تسکین خاطر، از ارتکاب جنایتهای دیگری بدست آنهاجلوگیری کند و رژیم را تنها گذاشته و زیر فشار مضاعف قرار دهد.
لزوم دامن زدن به جنبش ضداعدام
خوشبختانه جنبش ضداعدام هم در داخل و هم در سطح بین المللی گرچه هنوز قوام و استمرار و ابعاد لازم را بخود نگرفته است، اما جوانه زده و در نوع خود، به یمن تلاشهای فعالان ایرانی و غیرایرانی مدافع آزادی و برابری تازگی دارد. جنبشی که نسبت به وقوع این نوع جنایتها حتی قبل از وقوع آن حساس می گردد و به اقدامات پیشگیرانه مبادرت می ورزد. بی شک جنبش ضداعدام با عملکرد رژیم بخصوص با نیازی که در این دوره به تشدید این گونه جنایتها در خود احساس می کند، یکی از وجوه مهم جنبش سراسری و مطالبه محور برای آزادی و دموکراسی و برابری است. جنبشی که با اقدام و حساسیت به موقع و مبادرت به بسیج هرچه وسیعتر مخالفان اعدام و تبعیض در صدد است هراقدام جنایتکارانه رژیم را زیر ذره بین نگاه جهانی گذاشته و ارتکاب به آن را پرهزینه کند؛ به نحوی که هر جنایتی از این دست نه به آسانی که با بحران و اعمال انواع فشارها توسط افکار عمومی و جنبشهای مترقی و نهادهای مدافع حقوق انسانی همراه شود. با این همه ارتکاب جنایاتی همچون قتل شهلا جاهد نشان دهنده آن است که این جنبش هنوز آن قدر توانمند نشده است که کفه هزینه های این گونه جنایات را بر”مزایای” آن برای رژیم سنگینترکند. از این رو راهی جز گسترش دامنه جنبش مخالفت با اعدام تا سنگینترشدن کفه آن به زیان رژیم و اجتناب از پرپرشدن جانهای دیگر وجود ندارد.