مقدمه
انباشت عقده ها، خشم ها، رنجش ها، کینه ها، ناباوری ها، احساس طرد شدگی ها، حس تقابل با عاملین این عوامل ، در مجموع میتواند به انفجارهای کور، طغیان ها و شورش های فردی، و بالاخره طغیان های اجتماعی منجر گردد. پدیده انباشت عقده های ناگشوده درونی، در عین حالی که میتوان توان و انرژی قدرتمندی جهت متلاشی کردن شخصیت یک انسان تبدیل گردد، به همان نسبت هم میتواند به قدرتی ویرانگر اجتماعی، برای ثبوت هویت هستی اجتماعی افراد و گروه ها تبدیل گردد.
در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به سال ۲۰۱۶، دهها میلیون نفر از کارگران و زحمتکشانی که عملا از صحنه حضور واقعی اجتماعی سیاسی حذف شده بودند، بعنوان گمنامانی طرد شده در جامعه تلقی میشدند، که چندان نقش و تاثیری در تغییر سرنوشت خویش نداشتند، این طرد شدگان حاشیه های اجتماعی، ناگهان در دونالد ترامپ را شخصیتی یافتند که از طریق او میتوانستند هویت واقعی را یافته و حضور اجتماعی سیاسی خویش در صحنه، قدرت و توانمندی های خویش را به نمایش بگذارند.
به این ترتیب، انرژی خفته انبوه “هیچ بودگان” ، از طریق طغیان کور در پشت سر دونالد ترامپ میخواست به “هر چیز” تبدیل گردد. این یکی از نمونه های موردی میباشد که در آن، قابلیت های توانمندی و قدرت آفرینش و خلاقیت توده های زحمتکشان، از طریق به بیراهه کشیده شدن توسط قدرت مداری های کلان سرمایه داری، به طغیان نیروی آشوبگری پر از کینه و ویرانگری تبدیل میگردد. نیروی قدرتمند ویرانگری که در واقع تیشه را برداشته و ریشه خود درخت را میزند.
ریشه های انباشت عقده ها
خشم ناشی از انبوه رنجش هایی که بصورت عقده ای انباشت می گردند، در وحله اول ریشه های مختلفی از قبیل درگیری های خانوادگی، مشکلات با همکاران در سر کار، مشکلات با دوستان و یاران دیگر و عواملی زیاد دیگر میتوانند داشته باشند. ما در اینجا تلاش می نماییم تا تمرکز خویش را بر ریشه های اقتصادی اجتماعی و سیاسی آن متمرکز نماییم.
توده های زحمتکشان، و مردم عادی که در مرحله اول متاثر از بی عدالتی های نظام سرمایه سالاری میباشند، در عین حال اسیر پیچیدگی های قدرت مداری حاکمه بوروکراتیک، حقوقی و طبقاتی پیچیده میباشند، در مقابل این نظام به بردگانی تبدیل میگردند، که نه تنها هیچ قدرت و توانی در مقابل آن نداشته، کنترلی بر امور خویش در این نظام پیچیده ندارند، بلکه فقط باید به مانند بردگان مطیعی بوده باشند که تمامی جفا ها، تبعیضات و ظلم ها را به جان خریده و مطیع و تسلیم کامل این نظام گردند.
عدم تضمین امنیت شغلی، نداشتن سرپناه درست و حسابی، نبود ثبات اقتصادی زندگی آینده، عدم برخورداری از شرایط لازم جهت ثبات زندگی خانوادگی در این شرایط ناپایدار، در شرایطی که توده های زحمتکشان از سندیکاها، اتحادیه ها، کانون های فعالیت های اجتماعی و احزاب سیاسی راستینی که بتواند آنها را در بر گرفته و نمایندگی نماید، برخوردار نیستند ، هر چه بیشتر شرایط را برای انباشت عقده های خشم ، رنجش، طرد شدن به حاشیه های اجتماعی که ناشی از هیچ بودن آنها در جامعه میباشد فراهم میکند.
دو شیوه برخورد با انباشت عقده های ناشی از طرد شدن به حاشیه های اجتماعی
یکی از دو شیوه برخورد این است که با انباشت خشم ها، عقده ها و رنجش های اجتماعی که انبوه توده های طرد شده و به حاشیه های اجتماعی رانده شده با آنها دست به گریبان میباشند، میتواند داشتن استراتژی و برنامه کلان برای اینکه از طریق برچیدن مناسبات ناعادلانه اجتماعی، ” هیچ بودگان هر چیز گردند” ، تا آنها بتوانند از توانمندیها و قدرتمندی های خلاق خویش در سازندگی آینده زندگی خویش با توصل به خودگردانی و خود مدیریتی ساختاری استفاده نمایند.
شیوه دوم برخورد با این مساله به این صورت میباشد، که مشکلات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و دیگر مشکلاتی که در مرحله اول موجب بوجود آمدن و تولید این وضعیت شده اند، همچنان برجای خویش باقی بمانند. در این شرایط نه تنها این عقده ها و کینه ها و طرد شدن ها تشدید میگردند، بلکه ظرفیت های انفجاری آن زمینه ای میباشند برای سوء استفاده های جریان های ناسیونالیستی افراطی، فاشیستی، افراطی گری دینی تا اینکه قدرت مداری های استثمارگرانه از این پتانسیل ها در راه اهداف و پروژه های غیر انسانی خویش استفاده نمایند.
هر دو تای این شیوه های برخورد و استراتژی ها میتوانند گروه های طرد شده اجتماعی را در دو مسیر سازنده، و یا ویرانگر هدایت نموده، و تاثیرات کاملا متفاوتی بر اذهان و بالاخره کردارهای اجتماعی توده های خشمگین، عصبانی و عقده ای بر جای خواهند گذاشت. با همان استدلال، این دو شیوه مختلف نتایج کاملا متفاوتی نیز در بازتاب اجتماعی کارکرد خویش در جامعه بر جای خواهند گذاشت.
تا زمانیکه زمینه ها و بستر های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی این پدیده ها بر جای خویش باقی مانده باشند، این معضلات هر چه بیشتر گسترده تر شده و تشدید خواهند یافت. گرچه امکانات روان درمانی ” اپیکوری ” یا ” استوئیستی” و یا “دائوئیستی” و غیره میتوانند این مسائل را در مقیاس فردی تا حدودی تخفیف دهند، اما به مثابه مسّکنی تسکین دهنده عمل کرده و نمی توانند درمان اساسی این بیماری اجتماعی بوده باشند.
ایدئولوژی سوسیالیستی در برخورد به خشم طرد شدگان
سوسیالیسم به عنوان بافت نظری زنجیره ای اقتصادی، فلسفی، سیاسی و تاریخی و اجتماعی به هم پیوسته ای میباشد که ویژگی کلان دوران ما را ترسیم نموده و مسیر گذار از نظام سرمایه سالاری، به کار سالاری را ترسیم می نماید. مجموعه ساختاری نظری فکری در هم تنیده سوسیالیستی، به صورت ایدئولوژی در حال تحول و تکامل دوران ما نقش آفرینی نموده و خواهان پایان دادن به دوران برده داری نوین نظام سرمایه داری میباشد، و در تلاش است تا کنترل مالکیت و مدیریت ساختارهای اقتصادی تولیدات کالاها و خدمات را به کارگران و زحمتکشان باز گرداند.
بر پایه های برنامه ریزی های نظام ایدئولوژیک سوسیالیستی، دیگر کارگران، زحمتکشان و خانواده های آنها به طرد شدگان و به حاشیه راندگان اجتماعی تبدیل نمیشوند، بلکه آنها از طریق به دست گرفتن حلقه های کنترل مالکیت و مدیریت نمایندگی، به مدیران و برنامه ریزان اجتماعی در تمامی عرصه ها تبدیل می گردند.
ایدئولوژی سوسیالیستی، پتانسیل های خفته درون توده های زحمتکشان را به توان های قدرتمند سازندگی های اقتصادی، اجتماعی، هنری و فرهنگی و غیره تبدیل می نماید. نه فقط این بخش های اجتماعی به طرد شدگان، حاشیه نشینان خشمگین و عقده ای اجتماعی تبدیل نمیگردند، بلکه توان های قدرتمند آنها در مسیر سازندگی و بالندگی های اقتصادی اجتماعی و غیره بکار گرفته میشود.
پوپولیسم، فاشیسم، ناسیونالیسم کور، دین گرایی افراطی
در عوض، نظام های کلان سرمایه داری نه فقط از ارتش بیکاران، طرد شدگان، به حاشیه راندگان اجتماعی جهت کاهش سطح دستمزدها استفاده می نماید، یا اینکه از آنها در صفوف نظامیانی که در حمله های نظامی خویش به کشورهای در حال توسعه، از قبیل کشورهای مختلف خاورمیانه استفاده می نماید، بلکه خشم و طغیان درونی آنها را در مسیرهای فاشیستی، ناسیونالیسم کور، دین گرائی افراطی و غیره نیز به کار میگیرد.
ما نمودهای این خشم های کور را در برانگیختن نفرت این گروه های اجتماعی نسبت به پناهندگانی که از کشورهای جنگ زده جهان سوم به کشورهایشان وارد میشوند، شاهد می باشیم. قدرت مداری های کلان سرمایه داری از طریق تزریق ایده ها و تئوری های فاشیستی در میان این اقشار ، علت های اصلی معضلات داخلی کشور هایشان را سرپوش گذاشته و آنها را به هجوم پناهندگان جهت پر کردن جاهای خالی شده اشتغال در بازار کار، یا تورم اقتصادی نسبت داده ، خشم درونی این اقشار را در مسیر ایجاد نفرت نسبت به پناهندگان، و یا گروه های اجتماعی دیگر غیر خودی ها سمت می دهند.
ما نمونه های دیگر طغیان اینگونه خشم های اجتماعی را به این صورت نیز شاهد می باشیم که از طریق تحریک احساسات دینی در این افراد، آنها را نسبت به پیروان ادیان دیگر بسیج و تحریک نموده و این خشم و نفرت را از این طریق بر ضد پیروان ادیان غیر خودی خالی می نمایند.
خلاصه کلام
متلاشی شدن اتحاد جماهیر شوروی از یک طرف، تبلیغات سی ساله اخیر تمامی نظام های سرمایه داری جهانی، بخصوص کلان سرمایه داری های امپریالیستی بر این اساس استوار بود که دیگر کمونیسم به عنوان یک نظام اقتصادی سیاسی اجتماعی آنچه که آنها آن را ” توتالیترین و دیکتاتوری” می نامیدند، مرد و تمام شد، عرصه را برای هدایت بخش های طرد شده و به حاشیه رانده شده خشمگین اجتماعی به سمت و سوی جریان های افراطی گری کور دینی، ناسیونالیسم افراطی و جریانات فاشیستی کاملا موفق آمیز بوده است.
در ایران خودمان نیز ما بخش هایی از نمودهای این جریان ها را در میان ستون پنجم خارج نشین و حامیان داخلی ناسیونالیستی افراطی آنها شاهد میباشیم، که اگر سر نخ این ستون پنجمی ها را بگیریم، سر از آستانه های کشورهای امپریالیستی، یا همپالگی های منطقه ای آنها در اطراف ایران در می آورند. این جریانات هدفشان از مبارزه با نظام جمهوری اسلامی ایران، فقط بازگردان گماشته های امپریالیسم آمریکا بر سر کار در ایران میباشد.
چه باید کرد
وظیفه تمامی جریان های چپ و سوسیالیستی ایران میباشد که با حلقه زدن بر گرد آرمان های بازآفرینی خلاقیت های نظام سوسیالیستی در ایران، نه فقط آلترناتیو برنامه ای ایدئولوژیک انقلابی نظام اقتصادی سیاسی کار سالارانه سوسیالیستی را در مقابل سرمایه سالاری نمایندگی نمایند، بلکه در همگرایی، همراهی و همکاری با همدیگر در مسیر تحقق آرمان والای انسانی و سوسیالیستی، تلاش نمایند تا از این طریق کاروان نیروهای سوسیالیستی را به سر مقصد مقصود برسانند.
پتانسیل های عظیم توده های کارگران، زحمتکشان، معلمان، پرستاران، جنبش های زنان، دیگر جنبش های دموکراتیک، تشنه حضور قطب قدرتمند کاروان پیروان نظام کارسالاری سوسیالیستی می باشند. حضور در صحنه تمام رنجبران و آزادیخواهان در شرایط بحران های شدید اقتصادی اجتماعی، آبستن تحولات بالنده و سازنده اجتماعی اقتصادی می باشد. سوسیالیسم، پتانسیل های بالندگی و سازندگی اجتماعی را با پیشاهنگی ساختارهای تشکل های صنفی ، مدنی و سیاسی خود کارگران، معلمان، دانشجویان، و دیگر اقشار بالنده اجتماعی به حرکت در آورده و در مسیر به دست گرفتن و کنترل مدیریت ساختارهای اقتصادی، سیاسی و مدنی مردمی این بحران ها هدایت می نماید.
انباشت عقده های توده ای” Public Resentment “