“آنچه را که، مبنایی برای شناخت و سنجیدن توست، باید برای یک مدتی کنار بگذاری. پسازآنکه تو شهر را ترک کردی، خواهی دید که چگونه رؤیاهای تو در آن بلندیها بر فراز خانههای شهر بالا میروند”
حفریدریش نیچه
مقدمه:
در انتخابات اخیر ریاست جمهوری در ایران ما شاهد سه پدیده بهموازات هم بودهایم، که نمایانگر عمق بحران اپوزیسیون در جامعه ایران است، هدف این نوشته ابتدا توضیح این سه پدیده در رابطه با نیروهای چپ در ایران است و سپس منابع اصلی بحران چپ به بحث گذاشته میشود.
این سه پدیده عبارتاند از:
الف- باجگیریهای اخلاقی، نظام اقتدارگرای مذهبی
ب- فاصله عمیق تئوری و عمل در چپ ایران
ج- بحران حزبیات و مسئله سیاست رسمی و غیررسمی
باجگیریهای اخلاقی، نظام اقتدارگرای مذهبی
در انتخابات اخیر ریاست جمهوری در ایران، نظام اقتدارگرای مذهبی با برنامهریزی از پیش تدارک یافته و استفاده از شیوههای قدرت نرم، اپوزیسیون ایران را در مقابل یک انتخاب قرارداد: رئیسی یک ذوبشده در ولایتفقیه و یا روحانی یک تدارکچی منویات ولیفقیه با برخی تفاوتها در نحوه اداره کشور و تعامل در روابط بینالمللی.
عکسالعمل بخشی از نیروهای چپ از منظر”سیاست ممکن” انتخاب بد از بدتر بود.
واقعیت این است که تا زمانی که چپ ایران، جامعه جایگزین خود را با در نظر گرفتن مجموعه شرایط موجود، تئوریزه نکرده و سپس به ترویج آن در جامعه نپردازد، فاقد قطب نمایی برای جهتیابی در عرصه سیاست ورزی است و همیشه در معرض باجگیریهای اخلاقی، نظام اقتدارگرای مذهبی خواهد بود.
فاصله عمیق تئوری و عمل در چپ ایران:
یکی از مشخصههای بحران در چپ ایران فاصله عمیق میان تئوری و عمل است. نابینایی متقابل عمل بر مبنای تئوری و همچنین تئوری بر مبنای عمل، از یکسو باعث تئوری زدایی در عمل شده و از سوی دیگر به فقدان کاربرد تئوری در عمل منجر گشته است. به علت وجود این دره عمیق میان تئوری و عمل، در عرصه عمل شاهد نوسانات شدید در موضعگیریها و سیاست ورزیهای چپ در ایران هستیم و از منظر تئوری، چپ ایران در سطح انتزاعت تئوریک بافی مانده است.
تکامل و توسعه تئوری در چپ ایران بهجای تأمین و گسترش چشماندازها و جهتگیری و سمتگیریهای استراتژیک، در خدمت مشروعیت بخشی به سیاست ورزیهای موجود است.
نتایج منفی ناشی از فاصله عمیق میان تئوری و عمل را میتوان در سه مؤلفه توضیح داد:
الف – فاصله عمیق میان تئوری و عمل باعث فزونی تفاوت و اختلاف بین “سیاست ورزی ممکن” و اهداف استراتژیک چپ شده است.
ب – درنتیجه فاصله میان تئوری و عمل اکنون در چپ ایران شاهد دو “جمع عقیدتی” هستیم، یکی را میتوان “جمع عقیدتی” طرفدار انقلاب و دیگری را “جمع عقیدتی” طرفدار رفورم و اصلاحات نامید.
ج- فاصله میان تئوری و عمل، باعث گسترش انبوهی از اختلافات نظری و خرده نظری و سیاسی و سایهروشنهای سیاسی – نظری شده و این امر به تشت و پراکندگی وسیع چپ منجر گشته است.
بحران حزبیّت و مسئله سیاست رسمی و غیررسمی
بهطورمعمول، در عمل ساست ورزی در احزابی که، کموبیش تابع ایده ” پلورالیسم نظری و اتحاد در عمل” هستند، بر دو محور معین، سیاست رسمی و غیررسمی قرار دارد. در احزابی که دارای ساختارهای تشکیلاتی محکم و باتجربه هستند، مرز میان سیاست رسمی و سیاست غیررسمی کمتر مخدوش میشود و سیاست غیررسمی در خدمت سیاست رسمی قرار دارد.
اما سیاستورزی در ایران تاکنون کمتر بر مدار نهادهای سیاسی استوار بوده، بلکه عمدتاً توسط گروهای ذینفوذ غیررسمی آنچنان که میلر میگوید:”گروهی از افراد هستند که بهواسطه علائق مشترک حرفهای، خانوادگی، مذهبی، فکری و یا سیاسی بهطورغیررسمی گردهم آمدهاند” پیش میرود.
اینکه در دموکراسیهای پیشرفته هم درجهای از سیاست غیررسمی توسط شخصیتهای حزبی یا سازمانی پیش برده میشود کمتر جای تردید است، اما نکته اساسی در این است که اهرم سیاست غیررسمی برای حمایت از سیاست رسمی است نه تخریب آن.
این تصور هم که در یک نهاد سیاسی مستقل (حزب یا سازمان) آزادیهای بیقیدوشرطی، حاکم است، تصوری است باطل؛ همچنین پذیرش شیوههایی از سیاست غیررسمی مخرب تحت عنوان آزاداندیشی فکری، سادهلوحانه است.
منابع بحران چپ:
هر ارزیابی از بحران چپ در ایران، بدون تأمل بر شرایط عینی و ذهنی حاکم بر چپ در مقیاس جهانی و مشخصههای ملی چپ در ایران، نمیتواند ارزیابی واقعی باشد.
برکسی پوشیده نیست که چپ در جهان نیز دچار بحران است. بحرانی که گریبان گیر چپ است و باعث رکود سیاسی چپ گشته، از دومنبع اصلی سرچشمه میگیرد. منبع اول، موضوعی است که به طبیعت نظام اقتصادی – اجتماعی و سیاسی در عرصههای ملی و بینالمللی و محیطهای سیاسی پیرامون چپ مربوط میشود و منبع دیگر درونی است و به اختلالات داخلی در عملکرد، روش و ساختار سازمانی آن مربوط است.
چپ جهانی در آستانه قرن بیست یکم
چپ در ابعاد ملی و بینالمللی به بحرا ن عدم جایگزین دچار است. در چپ جهانی اغتشاش فکری گستردهای حاکم است. در این نوشته قصد بر این نیست که تمامی زوایای این اغتشاش فکری توضیح داده شود. دو گرایش عمده موجود است و در هرکدام از این دو گرایش سایهروشنهای نظری – سیاسی متعددی یافت میشود:
الف- گرایشی مدعی است که با فروپاشی سوسیالیسم واقعاً موجود، سرمایهداری نئولیبرال بهمنزله یک سیستم اقتصادی و اجتماعی آنطور عمل میکند که در مانیفست پیشبینیشده بود، با از میان رفتن موانع گویا سرمایهداری به خود آمده و همانگونه عمل میکند که مختص سرشت آن است و اگر وضع به این منوال ادامه یابد بشریت به بربریت خواهد رسید و شعار لحظه کنونی این است : سوسیالیسم یا بربریت؟
ب- گرایش دوم میگوید چنین نیست و درنتیجه نباید منتظر ماند تا جهانیشدن نئولیبرالی همه زوایای جهان را تسخیر کند و ما روزبهروز شاهد بحرانهای ادواری بازار بورس و مالی باشیم، بلکه برای تحقق بخشیدن به حداقل استانداردهای مدنی باید مبارزه کنیم. جنبش امروز باید درحرکت خود عناصر فردا و آینده را در خود ملحوظ نماید و آنچه را طلب کند که در خدمت یک مدل جایگزین باشد و بدین معنا از همین امروز زمینه را برای تحقق آن تدارک ببیند و از این نگاه سوسیالیسم بهعنوان فرماسیون یا مجموعهای از ارزشها، موضع بستهای نیست.
در حوزه عمل در سطح جهانی، صرفنظر از سوسیالدموکراتها، چپ جدید در اروپا و سبزها و احزاب چپ در امریکای لاتین و جنوبی را میتوان در گرایش عمده دوم جایداد.
چپ در ایران در آستانه قرن بیست یکم
در چپ ایران نیز میتوان کموبیش همین دو گرایش را با سایهروشنهای سیاسی – نظری متعددی مشاهده نمود. در حوزه عملی ازنقطهنظر توسعهسازمانی و کنشهای سیاست ورزانه نهتنها چپ ایران، بلکه چپ در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا در مقایسه با آمریکای لاتین و جنوبی در سطح بسیار پایینی قرار دارد و این موضوع شامل هر دو گرایش عمده چپ میشود.
مشخصه دیگر منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا، که باعث هر چه بیشتر انزوا و ناتوانی چپ گشته است، مبارزه ناسیونالیستها و بنیادگرایان اسلامی علیه جهانیشدن نئولیبرالی، که در رأس آن آمریکاستیزی خطرناکی که دارای عناصر قوی ضد مدرنیته و بازگشت به گذشته است. چپ ایران بیشتر از سایر احزاب چپ منطقه، با این مسئله درگیراست. چپ ایران، یکبار طعم تلخ، آمریکاستیزی کور را چشیده است.
اگرچه آمریکا از موضع قدرت ، سیاستی توسعهطلبانه و سلطهگرانهای را در جهان و بهخصوص در منطقه دنبال میکند، اما هنوز دمکراسی آمریکا دارای آن عناصری است که میتواند در تمدن پیشرفته و عادلانه آینده جا داشته باشد.
مبارزه چپها در منطقه و در ایران با نئولیبرال ها نیز پارادوکسال است. طبیعی است که مبارزه با ایدئولوژی نئولیبرال باید در برنامه چپ در ایران جا داشته باشد، اما در مباحث سیاسی در آنجا که به روش لیبرال- دموکراتیک اداره کشور مربوط میگردد ، باید از دشمنی سادهلوحانه پرهیز کرد. در منطقه هنوز نمیتوان نئولیبرال ها را از عملی کردن تعهد تاریخیشان معاف کرد.
بحرانهای خانگی در چپ ایران
اطلاع اندک از وضعیت چپ در داخل کشور مانعی برای تجزیهوتحلیل وضعیت چپ، در داخل است. اما چپ در خارج از کشور در وضعیتی بحرانی و ناکارآمد بسر میبرد. ازنظر ساختاری دچار نقض و اختلال بوده و نمیتواند کارکرد واقعی حزبی و سازمانی را ایفا نماید و دچار رکود سیاسی است. بخش اعظم توان آنها نیز صرف مهار و کنترل درگیریها و کشمکشهای داخلی میشود. چپ در خارج از کشور تبدیل به ساختارهای سیاسی بسته و غیر مشارکتی شده و فاقد ذهن پرسشگر است. رسوبات ذهنی و الگوهای رفتاری و فرهنگی گذشته تا حدودی باقیمانده است. این وضعیت از یکسو باعث ریزش افراد در آنها شده است و از سوی دیگر فعالیتهای غیررسمی سیاسی که اغلب در تضاد با برنامههای تصویبشده سازمانی و حزبی است گسترشیافته است.
بحرانهای خانگی در چپ خارج از کشور بسیار بدخیم است. قصد من توضیح جزئیات این بحرانها در اینجا نیست فقط تیتر وار اشاره میکنم:
– بحران بیبرنامگی و خطمشی روشن
– بحران عملکرد و سیاست ورزی
– بحران مقاومت در مقابل تغییر
– بحران عدم مقبولیت
– بحران پیری و تکجنسی( مردان)
– بحران خود مشغولی
– بحران فرهنگ سیاسی و الگوهای رفتاری
بحران ساختاری چپ ایران با ویژگی جامعه در حال گذار به دموکراسی
بهرغم تجربه بیش از یکصد ساله، در عرصه فعالیتهای سازمانی و حزبی در ایران، تاکنون ما با دو شکل مشخص احزاب یا سازمانهای سیاسی مواجه بودهایم: حزب یا سازمان با رهبری مستبد، و حزب و یا سازمان با محوریت افراد سرشناس،
حزب یا سازمان با رهبری مستبد، بیانگر جامعهای کاملاً استبدادی است و فرهنگ سیاسی حاکم بر این نوع احزاب، فرهنگی استبدادی است.
احزاب یا سازمانهای سیاسی با محوریت افراد سرشناس، پدیده خاص گذار از جوامع استبدادی به جوامع دموکراتیکاند. دراحزاب با محوریت افراد سرشناس، لیبرال سازی و دموکراتیزه کردن محدودی آغاز میشود، ولی کمترین اقدامی برای مشارکت شهروندان به عمل میآید. اما فرهنگ سیاسی در این نوع احزاب و سازمانها، نیز در چارچوب فرهنگ سیاسی جامعه قدیم باقی میماند. سازمانها و احزاب چپ ایران نیز از این قاعده مستئناء نیستند.
ویژگیهای احزاب بهطورکلی و احزاب و سازمانهای چپ در جوامع در حال گذار با سیطره حکومتهای اقتدارگرا ، ضعف بدنه و ساختار نخبگان حزبی، سیاسی و فرهنگی است. از یکسو بدنه حزبی، حوزهای کارآمد و مستقل و منتقد نیست؛ و از سوی دیگر افراد سرشناس نیز قادر به حرکت به جلو و ابتکار و فعالیت مؤثر و نوآوری نیستند، بلکه اغلب اسیر واکنشهای “باریبههرجهت” و بیهدفاند. افراد سرشناس بهطورکلی دچار محدودیتهای شناخت عمومیاند، آنهم در عصری که دیگر فعالیت حزبی منحصر به بیانیههای طنینانداز و شعارهای زیبا نیست. این نخبگان توان و شایستگی ایجاد احزابی را که بتواند برنامه و طرح سیاسی مشخص و جایگزین ارائه بدهد، ندارند. نوع فعالیت آنها نشان میدهد که نمیدانند که احزاب در شرایط کنونی تنها براساس اصول و معلومات گسترده و کار کارشناسی و تحقیقاتی و مطالعه دقیق و پیوسته حوادث و جریانات در جامعه خود و جهان میتوانند عمل کنند.
حوزه فعالیت چپ در تبعید
مشخصه ویژه دیگر این است که حوزه فعالیت چپ در شرایط تبعید، در خارج از کشور است.
جریانات چپ بهگونهای فراملیتی و تنها در عرصههای سایبری سازماندهی شدهاند و فاقد هرگونه سازمان پایهای در فضای واقعیاند و به دلایل زیر کمتر موفقاند:
رابطه سازمانهای سیاسی در فضای سایبری با مخاطبانش مانند رابطه شرکتهای فروش کالا یک رابطه یکجانبه است. این رابطه فاقد ارتباط معنوی و فرهنگی است و امکان مشروعیتی برای ارگانهای رهبری به وجود نمیآورد و درنتیجه ارتباطاتی سست و کمدوام است و افراد به مرورزمان از صحنه خارج میگردند.
مهمترین فعالیت شناختهشده در عرصه سایبری جمعآوری امضا و فرستادن آن به آدرس مشخصی است که معمولاً بیجواب میماند. تجربه نشان میدهد که اگر این فعالیت نرمافزاری با فعالیتهای سختافزاری مانند آکسیونها، اجتماعات و غیره همراه نباشد، بهمرورزمان اهمیت خود را ازز دست میدهد.
فعالیتها اعتراضی در فضای سایبری کوتاهمدت و کم اثراند، زیرا بر اساس فعالیت داوطلبانه افرادی که همدیگر را نمیشناسند شکل میگیرد و بهسرعت مانند موجی به انتها میرسد. تنها با نهادهای پایهای که در آنها تقسیمکار و بازخوردها ( فیدبک) و ارزیابی از فعالیتها وجود دارد،، میتوان این موجها را زنده نگه داشت.
ارگانهای هدایتی در فضای سایبری به دلیل فقدان بازخوردها و ارزیابی از نتایج فعالیتها در دور تسلسل گفتمانها باقی میمانند و از واقعیت به دور میشوند. ناگفته نماند که فضای سایبری نقش منفی در جهت دوقطبی و رادیکالیزه کردن نظرات ایفا میکند.
فعالیت های مهاجرین سیاسی سایر ملتها و بخصوص تجربه ما ایرانیان در خارج از کشور مؤید این است که در فضای سایبری، شخصیتها و رجال سیاسی نقش برجسته پیدا میکنند و اگر این فعالیت در خارج از مرزها طولانی گردد، ما شاهد دور بیپایانی از جدالهای سیاسی –– ایدئولوژیک خواهیم بود.