یکی از جهات قابل توجه در سیر رویدادهای جاری به نظر می رسد این باشد که هر چه به انتخابات یازدهمین دورۀ ریاست جمهوری اسلامی نزدیکتر می شویم، مناقشات میان گرایشهای درون حکومت پیرامون مسئلۀ تحریهای اقتصادی و خاصه موضوع مذاکره با امریکا شدت و حدت بیشتری می یابند. از یک طرف دامنۀ افرادی که در درون حاکمیت به صراحت یا تلویح به اثر مخرب این تحریمها بر شئون مختلف حیات کشور، خاصه بر وضع اقتصاد، اذعان می کنند و به لزوم مذاکرۀ مستقیم با امریکا صحه می گذارند، دامنه می گیرد و از سوی دیگر اظهارات و نوشته های این و آن مقام – غالباً نظامی – که به نفی اثرات تحریمها می نشینند، یا حتی آنها را “سبب ساز تعالی جامعه” جلوه می دهند، و حامیان مذاکره با امریکا را به انواع مختلفی می نکوهند، مکررتر می شود.
من در نوشتۀ پیشتری با نام “بپذیریم تحریمها مؤثر بوده اند”، مندرج در همین ستون نشریه، طرفداران مذاکره مستقیم با امریکا را تا رده های میانی مدیریت جمهوری اسلامی ردگیری کرده بودم. از آن پس از جمله احمدی نژاد از “تبدیل پرونده اتمی جمهوری اسلامی به موضوعی سیاسی که گره آن در مذاکره مستقیم بین ایران و امریکا باید گشوده شود” سخن گفته است و صالحی، وزیر امور خارجه ایران، در واکنش به اظهارات کلینتون که از آمادگی امریکا برای مذاکره مستقیم با ایران خبر داده بود، با اخذ موضع بیطرف نسبت به چنین مذاکراتی، اگر نگوئیم مثبت، تصمیم در این باره را از حوزه اختیارات “رهبر” دانسته است و به این ترتیب خامنه ای را در جای پاسخگوئی نشانده است. حتی فرد “ولایت پیشه” ای چون علی لاریجانی نیز جسارت ورزیده و اوضاع کشور را “برخورد به خشکسالی مالی” تشبیه کرده است. این مواضع و بسیاری دیگر، نشان می دهند که التفات به ضرورت مذاکره مستقیم با امریکا و از این طریق حل و رفع مسئله تحریمها دارد، همچون مدّی، به “بالائی” های هیئت حاکمه نیز می رسد. اما البته در برابر اینها، و تنها در روزهای اخیر، شاهد فوج و موجی از “پاتکها” از دیگر سو نیز بوده ایم:
محمدرضا نقدی رئیس سازمان بسیج مستضعفین در نماز جمعه همین هفته می گوید که “اگر بنده به جای مسئولان بودم به هیچ وجه در مذاکرات هستهای شرط لغو تحریمها را نمیگذاشتم بلکه به دشمن میگفتم تا میتوانید ما را تحریم کنید”. او می افزاید که “تحریم باعث شناخته شدن ظرفیتهای نهفته می شود” و ابراز امیدواری می کند که “تحریم های نفتی وضع شده علیه ایران باعث قطع وابستگی به فروش نفت خام شود”. علی سعیدی، نماینده خامنه ای در سپاه هم از این که “پیشنهاد مذاکره با امریکا برای ایجاد تزلزل در اراده ایرانیان است” سخن می راند و سرانجام روح الامین سعیدی نامی در کیهان به سردبیری شریعتمداری از سعایت “انقلابیون فرسوده” برای کشاندن خامنه ای به قبول مذاکره با امریکا می نویسد و این را “توطئۀ ای برای نوشاندن جام زهر به رهبر” می نامد.
اما آیا این موضعگیریها ارتباط خاصی با انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری اسلامی ایران و نزدیک شدن به موعد این انتخابات دارند؟ مگر جز این است که زمان را سر باز ایستادن نیست و با پیشرفت آن ما از سوئی به انتخابات نزدیکتر می شویم و از سوی دیگر امریکا و دیگر کشورهای تحریم کننده برای نیل به نتیجۀ مورد نظرشان به تشدید تحریمها متوسل خواهند شد؟ چه لزومی دارد که میان نزدیک شدن به انتخابات و تشدید تحریمها و در نتیجه صف بندی موافقان و مخالفان مذاکره مستقیم با امریکا برای رفع تحریمها ارتباطی ببینیم؟ آیا چنین ارتباطی واقعی است؟ آری، واقعی است و حاج سعید قاسمی، از فرماندهان جنگ ایران و عراق، در مصاحبه ای با “تریبون مستضعفین” این ارتباط را به روشنترین وجهی به دست داده است. در این مصاحبه قاسمی نیز در ابتدا مفصلاً به ترسیم صف بندیهای درون حاکمیت حول موضوع مذاکره با امریکا دست می زند، سپس مواضع خود را که همان تکرار مواضع نقدی و دیگر نامبردگان است، تشریح می کند و آخر سر از “زمان مهم انتخابات” می گوید و این که “تا آن موقع باید درد ایران خانم را، که باز باردار شده است، تحمل کنیم تا این بچه خلف یا ناخلف به دنیا بیاید! به هر حال درد زایمان است باید تحمل کنیم”. منظور او از بچه خلف یا ناخلف هم این است که “یا مردم تبعات جنگ با امریکا را می پذیرند و تحمل می کنند و یا به آمریکاییها نشان خواهند داد که عاشق دلار ۴۰۰ تومانی اند و دیگر اصلا دعوایی هم وجود نخواهد داشت. بله در این ۸ ماهه داستان این است که مردم را به این نتیجه برسانند که اگر میخواهید بجنگید، باید تبعاتش را هم بپذیرید و گرنه کوتاه بیایید.” روشن است که در این جا “مردم” پوششی شده اند تا خامنه ای مخاطب قرار گیرد و پیام مورد نظر به او رسانده شود.
این البته خطا است اگر تصور شود که گوئیا در این میان خامنه ای خود نقشی ندارد جز آن که بر کشمکش میان دیگران نظاره کند و سرانجام به خواست طرف فرادست تن دهد. او خود صاحب موضع در قبال مسئله مذاکره با امریکا است و این موضع تاکنون فاقد انعطاف بامعنائی در سمت رفتن به پای مذاکرات بوده است. از همین رو این سؤال که آیا تشدید تحریمها از سوئی و تشدید فشارها در داخل حاکمیت از سوی دیگر می توانند خامنه ای را به اخذ موضع دیگری مجاب کنند، سؤالی وارد، اما پاسخ به آن تقریباً فقط بر سبیل گمانه زنی است.
صرف نظر از این که پاسخ به این سؤال چه باشد، می توان اولاً به روشنی دید که اقدام مجلس برای تصحیح قانون انتخابات تدارکی برای پاسخ در این راستا است و ثانیاً جابجائی های ای بسا غیرمنتظره در صف بندیهای درون حاکمیت در ماه های پیش رو مطلقاً منتفی نیستند.
دیدن هدف بارز و برجستۀ تغییرات وارده در قانون انتخابات ابداً دشوار نیست: هدف از این تغییرات بستن حتی الامکان تمامی راه هائی است که ممکن است به “انتخاب” رئیس جمهوری خلاف نظر “رهبر” منجر شوند. منطق هم روشن است: ماه ها و سال آینده، اعم از آن که روزگار فرزند خلف بزاید یا ناخلف، یعنی اعم از آن که نظر بر مذاکره با امریکا قرار گیرد و یا مقابله با آن، اصطکاکاتی از آن دست را که بین خامنه ای و احمدی نژاد بروز یافتند، بر نمی تابد. خامنه ای در خلال ماه های پیش رو می خواهد و می باید هم رئیس جمهورش را انتخاب کند و هم راه مناسبات با امریکا را. امروز بیشتر از هر موقع آشکار شده است که این دو سخت به هم گره خورده اند. تحولات بعدی در حاکمیت پس از این انتخاب هم اساساً در تعاقب و در تبعیت از این انتخاب رخ خواهند داد.
اما این انتخاب هنوز صورت نگرفته است و تا صورت گیرد، منتفی نیست که شاهد اتحادجوئیها و صف بندیهای نامنتظری نیز در درون حاکمیت باشیم. نیروهای دموکرات و ترقیخواه ایران، در شرایط امروزی که نمی توانند منشأ مقدم تأثیر در رویداها باشند، باید خود را برای مواجهه با صف بندیهای نامنتظر آتی در حاکمیت آماده کنند.