بهشت موعود، ۱۲ حریف مارکس و مارکسیسم
در روی جلد کتاب “آنارشیسم؛ تئوری، نقد، و اتوپی”، تصاویر و نام دوازده تئوریسین و مبارز آنارشیسم مانند گودین، پرودن، باکونین، کروپتکین، مالاتستا، لنداور، روکر، خانم گولدمن، فولین، رد، گودمن، و سوخی آمده است.
این مقاله کوتاه خلاصه ای است از مصاحبه آگوستین سوخی (۱۹۸۴ – ۱۸۹۲)، در سال ۱۹۷۰. وی بعد از ۵۰ سال مبارزه نظری و عملی، هنوز خود را یکی از اعضای جنبش آنارکوسندیکالیستی اروپایی می دانست.
سوخی بعد از انقلاب اکتبر در مسکو با لنین و کروپتکین شخصا دیدار کرد. بعدها نوشت که کروپتکین خوشحال بود که انقلاب اکتبر با حداقل کشته و خونریزی به انجام رسیده. او در سال ۱۹۲۰ نیز بعنوان نماینده کارگران آنارکوسندیکالیستی آلمان در دومین کنگره انترناسیونال سوم شرکت نمود. سوخی پلورالیسم اقتصادی مکتب نئوکاپیتالیسم را “سرمایه داری بورس باز” با صفات کافکایی نامید.
در جواب پرسش “انقلاب یا رفرم؟”، او گفته بود هر دو. چون نمی توان هر روز انقلاب انجام داد و رفرم معمولا راه انقلاب را باز می کند.
سوخی می گوید گودوین، اشتیرنر، و توکر حتی حرفی از انقلاب نزدند. پرودن بیش از انقلاب از رفرم می گفت. باکونین حتی ضد رفرم اجتماعی نبود. کروپتکین از کمک متقابل و رفرم می گفت. ولی آنارکوسندیکالیستهای فرانسوی خواهان انقلاب هستند. هم سندیکالیستهای انقلابی و هم آنارکوسندیکالیستها به رد رفرم برای بهبود وضع مردم پرداختند.
فلسفه اجتماعی آنارشیسم یک دکترین رهایی بخش است. کاهش آنارشیسم سنتی به انجام عملیات خشن و تروریستی درست نیست. آنارشیسم نتیجه مبارزات اجتماعی سیاسی قرن ۱۹ و آغاز قرن ۲۰ بود. انتقاد مهم امروزی از آنارشیسم آنست که این ایدئولوژی مربوط به فرم اجتماعی ماقبل صنعتی در اروپا است، ولی اهمیت این اتوپی عدالت اجتماعی، یک نظم لیبرال، بدون دولت و یا لیبرالیسم عدالتخواه است.
آنارشیسم یکی از مهمترین نمایندگان روشنگری با انگیزههای مدرن است، هدف آن جلوگیری از تمرکز قدرت در دست فرد، گروه، و طبقه، یا آزادی حداکثر ممکن برای فرد است. پرودن، پدر آنارشیسم می گفت که آن قانون اساسی یا فرم حکومتی است که در آن وجدان فردی و جمعی از طریق علم و قانون متحد می شوند. آنارشیستها چون ضد پارلامنتاریسم بودند، هیچگاه تشکیل حزب ندادند و هیچگاه در انتخابات شرکت نکردند. هدف آنان پیامبری و میسیوناری نبود بلکه اطلاع رسانی است.
سن سیمون می گفت که بدون شور و شوق نمی توان هیچ کاری را به پایان رساند و خالق هنری عظیم بود. آنارشیستها بودند که برای نخستین بار در سال ۱۸۸۶ برای ۸ ساعت کار روزانه در شیکاگو در رهبری اعتصاب کارگران، ۴ اعدامی دادند. آنارشیسم هیچگاه یک اتوپی گذشته گرا نبود. آنها پایه گذار جنبش اتحادیه ای کارگری در فرانسه، ایتالیا، اسپانیا، برزیل، اوروگوئه، مکزیک و آرژانتین بودند.
شعار “تبلیغ عمل از طریق بمب و ترور” در یک دوره موقت قرن ۱۹ مطرح شد و هیچگاه خصوصیت عام و ماهیت فلسفه و جنبش آنارشیستی نبود. نمایندگان واقعی خشونت و ترور را باید در فاشیسم، ناسیونال سوسیالیسم، استالینیسم و کاپیتالیسم جست، چون آنها خشونت را اصل اساسی سیاست خود کرده بودند. فاشیسم در ایتالیا و نازیسم در آلمان ابتدا با ترور و سرکوب اشخاص آغاز گردید. آنارشیستها طبق عقایدشان حزب سیاسی تشکیل ندادند، بلکه برای اشغال قدرت اتحادیه های کارگری برای دفاع از منافع کارگران بوجود آوردند. مارکسیسم، تئوری را بشکل کمونیسم روسی بعد از جنگ جهانی اول تجربه نمود.
در امریکای لاتین مبارزه اجتماعی با آنارشیسم شروع شد. پرودن، باکونین و کروپتکین زودتر از مارکس و انگلس به درون محافل روشنفکری و کارگری راه یافتند. مورخی مدعی است که در سال ۱۹۳۱ سلطنت و مونارشی در اسپانیا بدون خونریزی بشکل جمهوری درآمد.
جنبش دانشجویی در آمریکا گرچه تحت تاثیر افرادی مانند باکونین، مالاتستا، و تورائو بود، آنها خود را آنارشیست نمی دانستند. در روسیه، ناتوانی انقلابی مارکسیسم روسی و در جنبش دانشجویی سال ۶۸ اروپا با شکست نئومارکسیسم ثابت شد. جمگ سرد در اروپا با مبارزه میان امپریالیسم سرخ و سفید آغاز گردید.
میان آنارشیستها پیرامون مالکیت خصوصی اختلاف نظر است. کروپتکین نماینده آنارشیسم کمونیستی است. او مثل مارکسیستها مالکیت وسایل تولید را رد می کند ولی مخالف مالکیت دولتی نیز است. آنارشیستها همیشه در گذشته مخالف دولتی کردن اقتصاد بودند. آنها خطر برده داری کاپیتالیسم دولتی مانند استالینیسم را می دانستند.
ساختار جهانی بر اساس وصیت نامه ماتریالیسم دیالکتیک در قرن ۲۰ با شکست روبرو گردید. آنارشیستها با مخالفت با فرمهای سلطنت و مونارشی خواهان تبدیل مرکزگرایی به شکل فدراتیو و شورایی هستند. آنها غیر از جامعه شناسی و روان شناسی فرد همیشه به رفتارشناسی او نیز توجه داشته اند. پرودن در جواب دعوت مارکس در سال ۱۸۴۶ برای همکاری او را بدلیل دگماتیسم رفتاری رد نمود.
در نظر آنارشیستها گاهی اتوپی خالق واقعیتی جدید می شود. بعضی از افراد جنبش دانشجویی اروپا در سال ۱۹۶۸ خود را مارکسیستهای آنارشیست می نامیدند. ادعای آنها همچون مسیحیان آته ایست تعجب آور بود. در طرحهای فلسفی اجتماعی آنارشیسم تنها راه انقلاب بیشتر دسترسی به اهداف آن از طریق انقلاب است. گروهی از آنارشیستها همچون کیبوتص های اسرائیلی مخالف شورایی و اشتراکی کردن اجباری سوسیالیسم پادگانی هستند.
آنارشیستها بودند که ابتدا تمایلات اتوریته مارکسیستها و سپس بلشویکها را نشان دادند. آنها مخاف دیکتاتوری فرد، حزب، دسته، و طبقه زیر هر نامی هستند. مارکس خلاف استالینیسم، دیکتاتوری پرولتاریا را موقت می دانست. لنین آنارشیسم را بیماری کودکی کمونیسم نامید. او می گفت دولت باید کاملا در دست حزب باشد. کروپتکین از تمرکز قدرت در دست بلشویکها شکایت نمود. کارل کائوتسکی مرتد! بلشویسم را سوسیالیسم اجباری روس نامید. بیش از دو قرن است که هواداران دوجریان رقیب می پرسند مارکس یا باکونین؟
آنارشیست ها نیز دارای فلسفه اخلاق و فلسفه سیاسی خود هستند. اصل امید در اتوپی آنارشیستی اجتناب ناپذیر است. آنطور که در انقلاب فرانسه از فئودالیسم خلع قدرت شد، در اروپا پرولتاریا باید از بورژواری سلب قدرت می نمود. اکنون رنسانس ایدئولوژی آنارشیستی در کشورهای بلوک شرق سابق موج عظیمی یافته، در حالیکه در بعضی از جوامع رفاه غرب، کارگران متوسط مخالف تغییرات ساختاری افتصاد هستند و ضد انقلاب اجتماعی می باشند. در بعضی از کشورهای غرب تعداد کارگران با درآمد بالا بیشتر ازتعداد کارگران فقیر است. چون گلوبالیسم فعلی زیر شرایط کاپیتالیستی است، آنارشیست ها در مقابل نئولیبرالیسم دست به مقاومت می زنند. در نظر آنان باید از عملگرایان ایده آلیست، ایده آلیست های عملگرا ساخت.