بارها گفته شده که یکی از علل شکست جنبش اصلاح طلبی در ایران عروج جو جنگ و جنگ طلبی در منطقه بود. درست از همین زاویه یکی از علل عروج و قدرت گیری دوباره جنبش مدنی در ایران همانا آرامش نسبی در منطقه بعد از فروکش نسبی خشونتها در عراق، در افغانستان و سرانجام عقب نشینی تهدیدات مستقیم آمریکا علیه ایران در منطقه بود.
اما حالا مدتی است که در خاورمیانه و بویژه در کشورهای عراق، افغانستان و پاکستان شاهد گسترش دوباره جو خشونت و خونریزی هستیم، امری که می تواند بر اساس همان مبنای ارائه شده، ممر جدیدی باشد برای عروج و قدرت گیری بیشتر جریان راست افراطی در ایران، و همراه با آن گسترش بیشتر نفوذ و قدرت سپاه پاسداران و نیروهای امنیتی در عرصههای مختلف کشور. شروع دور جدیدی از جنگ و خشونت در پاکستان و نیز عملیات گروه جندالله در سیستان و بلوچستان، و متعاقب آن ورود افرادی از سپاه پاسداران به پاکستان و دستگیری آنان از طرف ارتش آن کشور، همه نشانههای جدی ای از دور جدیدی از وضع نابسامان در منطقه ما هستند.
اگر در مرحله نخست این سیاستهای جنگ طلبانه آمریکا در منطقه بود که شرایط لازم را برای قدرت گیری راست افراطی در ایران آماده کرد، حال این پیشبرد سیاست خشونت و ناامنی از طریق القاعده، طالبان و گروه های دیگر نزدیک به آنان است که در خدمت چنین روندی قرار گرفته است. البته دور نیست که به نوعی عوامل تندرو هم در ایران و هم در آمریکا در زمینهسازی بیشتر برای اجرای چنین روندی حضور داشته باشند. درست مدتی قبل بود که حامد کرزای از حمل عوامل طالبان از طریق هلیکوپتر به مناطق شمالی افغانستان سخن به میان آورد و به شدت نسبت به آن زبان به انتقاد گشود. این خبر بعدا نه تنها پیگیری نشد، بلکه به باد فراموشی هم سپرده شد!
البته نباید الزاما چنین نتیجه گرفت که همه این عوامل عمداً و بر مبنای یک برنامه از پیش آماده شده در کارند، تا روند دمکراسی خواهی و حق خواهی مسالمت آمیز مردم ایران را در نطفه خفه کنند. برعکس این حوادث نشان دهنده آنند که چقدر در منطقه ما شرایط برای آغاز روندهای خشونت بار مهیا است و چقدر آسان روندهای مدنی می توانند مورد آسیب جدی قرار گیرند. متاسفانه به علت تاثیرات شدید چنین حوادثی بر روندهای جاری کشورهای درگیر و نزدیک، نمی توان به آسانی از کنار آنها گذشت.
جنبش مدنی و مسالمت آمیز در کشور ما از لحاظ ظرف شرایط خارجی و منطقهای خود متاسفانه هم اکنون در شرایط مطلوبی نیست و حوادث خونبار منطقه می تواند به طرق گوناگون آن را زیر تاثیر خود بگیرد. امری که می تواند موجب دلسردیهای زیادی هم بشود. بویژه در شرایطی که سیزده آبان هم در راه است و امید آن می رود که این بار نیز مردم با حضور گسترده خود، کودتاچیان را به چالشی دوباره بکشند.
شاید یکی از آبشخورهای امروزه تهدیدات خامنهای و جعفری، که اولی زیر سئوال بردن انتخابات را جرم دانست و دومی از خاموش نشدن آتش فتنه سخن گفت، همین باشد. بدین معنی که تشدید جو خشونت و ناامنی در منطقه به آنان جرئت بیشتری برای قد علم کردن و تهدید صریح تر مردم داده باشد.
البته چارهای نیست و باید خود را با شرایط جدید انطباق داد! اگر مردم ایران خود در تعیین فاکتورهای داخلی مبارزه نقش تعیین کننده دارند، اما متاسفانه بر نقش عوامل خارجی تاثیری تعیین کننده ندارند. با این حال همان گونه که سالها سکوت و حرکت بطئی این جنبش به علت وضعیت منطقه به معنای عقب نشینی کامل آن نبود، بیگمان حوادث کنونی نیز این جنبش را فاقد اراده نخواهد کرد؛ بویژه این که این بار، هم ابعاد خشونتها و عوامل آنها ضعیفتر اند و هم جنبش از توان بسیار بیشتری برخوردار است. جنبش مدنی در ایران آموخته است که چگونه از این فاکتورها استفاده کند.