تعاریف ایران و ایرانى بودن با در نظر گرفتن پارامترهاى تاریخ، محل زندگى، وابستگیهاى اقتصادى و منافع مشترک، تحولات سیاسى، نژاد و زبان، حالتهاى مختلفى را به خود میگیرد. که در نهایت در ترکیب بندهاى فوق میشود تعریفى نوین و جامعى از آن ارائه نمود. چراکه اگر به هر کدام از بندهاى فوق به تنهایى مراجعه نماییم دچار تعریفهاى نامناسب از ایران و ایرانى بودن و در نهایت به موضعگیریهاى سیاسى کوتهنظرانه و غیر دموکراتیک دچار خواهیم شد.
–اگر بخواهیم معناى لغوى کلمه ایران را بدون درنظرگرفتن صفات دیگرش تعریف نماییم، ایران به معنى سرزمین آریاییها و یا به سرزمینهایى اطلاق میشود که اقوام آریایى آن را به عنوان محل زندگى خود برگزیدهاند. در این تعریف، سرزمین ایران شامل کشورهاى افغانستان، تاجیکستان، شمال هندوستان و کشور ایران کنونى و استانهاى کردنشین کشورهاى سوریه، عراق و ترکیه،. .. میباشد. بنابراین طبق این تعریف یک کرد ترکیه و یا یک افغانى را میشود یک ایرانى به حساب آورد. (لازم به ذکر است که قبل از مهاجرت یا حمله آریاییها به این سرزمین، اقوام بومى دیگرى مثل ایلامیها و غیره در این سرزمین زندگى میکردند)
–امپراتورى پرسیا وارث امپراتورى ماد که در واقع از اتحاد اقوام آریایى پدید آمده بودند در سدههاى اخیر به ایران تغییر نام پیدا کرد اما زبان فارسى بیشتر مواقع همچنان زبان ادارى و دربارى باقى ماند و هنگامى که روساى قبایل دیگر در جنگ قدرت براى سلطنت در ایران به قدرت مرکزى دست پیدا کرده و به سلطنت میرسیدند، از زبان فارسى کم و بیش همچون زبان سیاسى استفاده میکردند و مکاتبات ادارى با این زبان انجام میگرفت. (مانند سلسله قاجاریه که ترک زبان بودند و یا کریم خان زند که از روساى قبایل لرها به پادشاهى رسیده بود).
به عبارتى دیگر زبان فارسى علارغم در راس حکومت بودن اقوام غیر فارس، همچنان قدرت و وجهه سیاسى خود را حفظ نمود و بالاخره زبان فارسى بدون رقیب بسیار جدى و بدون مشکل حادى به زبان سیاسى کشور تبدیل شد. آخر سر رضاشاه پهلوى که پرچمدار مدرنیزاسیون و تمرکزگرایى در ایران شده بود، با برداشت غلطى که از مدرنیزاسیون داشت، قدرتها و امارات منطقهاى در اقصا نقاط ایران را نابود کرد و قدرت مرکزى نیرومندى را در ایران بهوجود آورد. و تکزبانه بودن، متحدالشکل بودن لباس، تک فرهنگى بودن و متمرکز کردن قدرت را پیششرط پیشرفت ایران میدانست. و او زبان فارسى را که قبلها به زبان سیاسى و ادارى کشور بدل شده بود، زبان رسمى و ملى ایران اعلام نمود.
بنابراین در آن زمان طبق آخرین تحول در نظام پادشاهى و قانونگذارى، ایرانى بودن با فارسیزبان بودن تقریباً عجین شد و پارسیزاسیون هم در داخل کشور مانند فرهنگستانها، چاپ کتاب، و. .. و هم در وجهه بینالمللى تبلیغ و ترویج شد. طورى که اگر هرجاى دنیا از کلمه ایران استفاده میشد فوراً زبان فارسى و پرسیا تداعى شود. و حتى از نظر تاریخى نیز، سلسله هخامنشیان را بنیانگزار اصلى ایرانزمین معرفى نمود و با برگزارى جشنهاى ۲۵۰۰ ساله کوشش نمود که بر این ادعاى خود مهر تایید گذارد.
–اگرچه با سقوط پادشاهى پهلوى که به از بین رفتن ملىگرایى خاص آن منجر شد، اما سایه عملکردهاى گذشته آن همچنان باقى ماند و هیچ رویکردى جدى به مسئله ملیتها و یا قومیتها و آزادیهاى سیاسى و ادارى و فرهنگى آنها نشد، و در انقلاب ۵۷ نیز خیلى سریع زبان رسمى کشور فارسى اعلام شد و همانند رضاشاه جنبشهاى ملى به شدت سرکوب شد.
اکنون هرجا که اسم از ایران برده میشود منظور همان چهارچوب سیاسى است که از زمان پادشاهان قاجاریه بر جاى مانده است یعنى همان گربهاى که اکنون در نقشه جهان و در سازمان ملل متحد به رسمیت شناخته شدهاست. بنابراین اکنون ایرانى کسى است که پاسپورت ایرانى داشته باشد و یا ثابت کند پدر و مادر او یا اجداد او در این سرزمین به دنیا آمدهاند و یا میزیستهاند. با توجه به این تعریف، مثلاً یک کرد عراق یا یک افغانى نمیتوانند یک ایرانى باشد (برخلاف تعریف قبل). چراکه پدر و مادر آنها داراى شناسنامههایى با هویت افغانى یا عراقى (تفکیکهاى اخیر سیاسى ثبت در سازمان ملل متحد) بودهاند.
برداشتها و استنباطهاى گوناگون و برحسب آنها موضعگیریهاى افراطى متفاوتى از تعاریف فوق میشود کرد. مثلا” میتوان پان ایرانیسم را گسترش داد و بعضى از کشورهاى همسایه را بخشهاى جداشده ایران بزرگ فرض کرد و خواهان الحاق این کشورها به ایران شد و یا اقوام غیر آریایى را که در ایران کنونى زندگى میکنند را ایرانى به حساب نیاورد و آنها را میهمان نامید و زبان آنها را درجه دو خواند. و یا اینکه اقوام غیر فارس در فکر بازیابى گذشته قومیتى پایمال شده خود و کسب هویت و شهروندى درجه اول خویش به شکل استقلالطلبانه دست به اقداماتى بزنند. (ابراهیم احمد شاعر معاصر کردستان عراق در مصراعى از شعرى به نام “من یک کرد هستم” چنین میسراید: «نه ئێرانیم نه ئێراقیم نه تورکێکى شاخستانیم» یعنى «نه ایرانى هستم نه عراقى و نه یک ترک کوهی». وى در این شعر به منظور مبارزه با وجود ستم ملیتى و رسیدن به حقوق ملیتى خویش حتى از آریایى بودن خویش دست میکشد و ایران را در فارس بودن میپندارد*)
–سویس، کشورى چند ملیتى است که به شیوه کنفدرالى اداره میشود. ۴ زبان در این کشور، زبان رسمى شناخته شده است. این کشور داراى ۲۶ استان میباشد و ممکن است در یک استان دو یا سه زبان تکلم شود. یعنى تقسیم بندى استانى آن بر حسب زبانى نیست. مثلا” در استان گراوبوندن آن رومانیشها، آلمانیزبانها و ایتالیاییزبانها زندگى میکنند که هر ملیت و در هر بخش و منطقه با همان زبان خود تکلم میکنند و مدارس آنها نیز با زبان خود آنها میباشد. (اما هر دانشآموز بعد از گذشت چند سال اول تحصیلات، موظف است حداقل یک زبان دیگر رسمى کشور سویس را فراگیرد).
حتى در بیشتر مواقع سرتیتر نامههاى ادارى به سه زبان نوشته میشود و یا اینکه بنابر تشخیص اینکه گیرنده نامه چه کسى است، زبان متن نامه نیز به همان نسبت تغییر خواهد کرد و حتى تنوع زبانى کارمندان و کارکنان در ادارات تمام کشور به گونهاى پایهریزى شده است که متصدیان آن اداره باید بتوانند به چند زبان صحبت نمایند تا به مراجعه کنندگان زبانى دیگرخدمات ارائه نمایند و جواب بدهند. در کشور ۷ میلیون نفره سویس تنها ۳۰ هزار نفر به زبان رومانیش صحبت میکنند اما این زبان به عنوان یکى از زبانهاى رسمى و ملى کشور شناخته شده است و در مدارس تدریس میشود.
–واقعیت امر این است که ایران باستان و حتى در مرزبندیهاى جدید ایران معاصر، ایران کشورى چند ملیتى است که از اتحاد و همبستگى اقوام ساکن آن با توجه به وابستگیها، تضادها و منافع مشترک اقتصادى با تجربه کردن تاریخى مشترک بهوجود آمده است. بنابراین ایرانى بودن نه به زبان و آریایى بودن است، و نه به تقدم یا تاخر تاریخ مهاجرت به این سرزمین است و نه به داشتن بیشترین پیشینه در اکتساب قدرت سیاسى است.
یعنى یک کرمانشایى یا یک خوزستانى که زبان فارسى را بلد نباشند نیز یک ایرانى محسوب میشوند. یک زنجانى که تاخر مهاجرت او به ایران زمین دیرتر از قوم ماد یا پارس است نیز یک ایرانى است و یک بلوچى که کمترین دوره تاریخى را در به دست داشتن قدرت سیاسى دارد، نیز یک ایرانى است. بنابراین در تعریف هویت ایرانى بودن باید ویژگیهاى ملتها و یا اقوام ساکن را مد نظر داشت و تصور درجه اول یا دوم بودن شهروندى یا زبانى و یا تصور اصالت ایرانیتر بودن قومى بر قومى دیگر را عملاً براى همیشه هم در داخل ایران و هم در وجهه بینالمللى اصلاح نمود و زدود و همزیستى را گسترش داد.
۲۹ خرداد ۱۳۸۵
— — — — — —
* در ترکیه با دستکارى در دانش زبانشناسى و تاریخ،، کردها را ترک کوهى و زبان کردى را شاخهاى از زبان ترکى میپنداشتند