شوراى مرکزى منتخب کنگره دهم سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) نخستین اعلامیه خود را در تاریخ ٢۶ بهمن ١٣٨۵ با عنوان «پیرامون وضع بحرانى خطرناک کنونى – صلح، حق مسلم ماست! – به ماجراجوئى پایان دهید!» منتشر کرد. این اعلامیه علیرغم آن که به درستى مسئولیت اصلى شرایط بحرانى کنونى را متوجه جمهورى اسلامى میداند، حاوى مواضعى است که لااقل براى من سئوالبرانگیز است. من نقد این مواضع را از آن رو ضرورى میدانم که شاید این نقد باعث شود در موضعگیریهاى بعدى، جایى براى ارزیابى بدبینانه از مشى سیاسى سازمان اکثریت پس از کنگره دهم این سازمان نماند.
در اطلاعیه مطبوعاتى منتشرشده به عنوان مقدمه اعلامیه، آمده است: «کنگره دهم سازمان ما خطر حمله نظامى به کشور و ارتباط آن با اوضاع عراق، برنامه هستهاى جمهورى اسلامى و سخنان و اعمال تحریکآمیز احمدىنژاد، رئیس جمهورى اسلامى، را مورد بحث قرار داد.»
جمله مزبور، «سخنان و اعمال تحریکآمیز احمدینژاد» را از جمله مهمترین مسائل مورد بحث کنگره برشمرده است. این در حالى است که در سراسر اعلامیه، کوچکترین اشارهاى به صاحبان اصلى قدرت در جمهورى اسلامى، همانها که برنامه اتمى جمهورى اسلامى را نزدیک به دو دهه پیش از آن که احمدینژاد را به ریاست جمهورى برگمارند آغاز کردند، همانها که امروز هم این اختیار و قدرت را دارند که جلوى «سخنان و اعمال تحریکآمیز» احمدینژاد را بگیرند، به ویژه آیتالله خامنهاى که همین روزها بار دیگر تأکید کرد جمهورى اسلامى از مواضع هستهاى خود عقبنشینى نخواهد کرد، نشده است.
در شرایطى که به نظر میرسد محافل قدرتمندى در درون جمهورى اسلامى در صددند در مواجهه با جامعه بینالمللى، مسئولیت «ماجراجویی» مورد اشاره در تیتر اعلامیه سازمان اکثریت را به گردن مهرهاى به نام احمدینژاد بیاندازند، متمرکز شدن انتقاد سازمان اکثریت بر احمدینژاد به چه معناست؟ آیا نویسندگان اعلامیه چنین تشخیص دادهاند که در شرایط کنونى باید حملات اپوزیسیون بر شخص احمدینژاد متمرکز شود؟ آیا چنین تشخیصى، اگر صحت داشته باشد، نویدبخش مشى سیاسى معینى است که متضمن استقبال از پروژه «جمهورى اسلامى بدون احمدینژاد» خواهد بود؟ اگر رهبرى منتخب کنگره دهم سازمان اکثریت بر آن است که باید از چنین پروژهاى استقبال کرد، ارزیابى مثبت از تضعیف یا مقدمات برکنارى احتمالى احمدینژاد، صرفاً استقبال از بسته شدن فصلى دیگر از حیات رژیم جمهورى اسلامى است یا مقدمه بازگشت به مشى حساب باز کردن روى «اصلاحات» در درون جمهورى اسلامى؟
مقدمه اعلامیه شوراى مرکزى سازمان همچنین میگوید: «اعضاى کنگره و میهمانان آن توجه دادند که پیکار براى حفظ صلح و استقرار دمکراسى را مقدمترین وظیفه قرار مىدهند.» این فرمولبندى از این لحاظ قابل توجه است که:
اولاً حفظ صلح را مقدم بر استقرار دمکراسى میداند و
ثانیاً از «حفظ» صلح سخن میگوید.
انتخاب تیتر اعلامیه و تمرکز اعلامیه بر صلح، نشانگر آن است که فرمولبندى فوق، تصادفى انتخاب نشده است. نویسندگان اعلامیه نخست این حکم را صادر کردهاند که موقعیت کنونى ایران همان «صلح» است، و سپس گفتهاند باید این موقعیت را «حفظ» کرد. پرسشى که در ذهن من شکل گرفته است، این است که شوراى مرکزى سازمان اکثریت چه تدبیرى براى انجام وظیفه دشوار مبارزه توأمان براى حفظ صلح و استقرار دمکراسى اندیشیده است؟ در این راه رفتن روى لبه تیغ، چه تضمینى وجود دارد براى آن که برجسته کردن یکجانبه اهمیت حفظ صلح، سازمان اکثریت، در کنار کسانى که از «حفظ صلح» همان بقاى جمهورى اسلامى را میفهمند قرار ندهد؟
براى آنکه تصور نشود نویسنده این سطور دچار «پارانویا»ست و براى آنکه ناآشنایان با پیشینه این نویسنده، سئوالهاى او را به پاى تسویهحسابهاى جناحى درونى سازمان اکثریت نگذارند، لازم است به فاکتهاى دیگرى نیز که مربوط به همین ایام تشکیل کنگره دهم سازمان اکثریت و اندکى پیش از آن است، اشاره شود.
چند روز قبل از آغاز به کار کنگره سازمان، دو نشست با شرکت جمعى از هموطنان ما در ایالات متحده برگزار شد که یکى در دانشگاه صنعتى ام.آى.تى. ماساچوست در ساحل شرقى و دیگرى در دانشگاه ایالتى کالیفرنیا شعبه ارواین در جنوب لسآنجلس واقع در ساحل غربى آمریکا بود. از جمله شرکتکنندگان در این دو نشست، رفیق فرخ نگهدار بود که همزمان با برگزارى کنگره دهم سازمان اکثریت، در عکسى که از این کنگره در سایت «کار» آمده بود، به عنوان عضو هیأت رئیسه دیده میشد. مستقل از این عکس نیز، افکار عمومى ایران و محافل اپوزیسیون و رسانههاى ایرانى، رفیق فرخ نگهدار را به اعتبار سابقه فعالیت نزدیک به چهل ساله او در صفوف فدائیان و به علت نقش غیرقابل انکار او در سازمان در سالهاى پس از انقلاب، همچنان به عنوان برجستهترین و معروفترین شخصیت فدائیان یا لااقل فدائیان اکثریت میشناسند. رسانههاى ایرانى و تلویزیونهاى ایرانیزبان اگر بخواهند مواضع فدائیان را منعکس کنند، سراغ رفیق فرخ نگهدار به عنوان نخستین فردى میروند که براى آنها نامش تداعیکننده نام سازمان اکثریت است.
از آنجا که من ندیدم رفیق نگهدار پس از بازگشت از آمریکا در رسانهاى خبر دهد که در نشستهاى ماساچوست و کالیفرنیا چه گذشت و چه گفته شد، تنها منبعى که میتوانم بدان استناد کنم، گزارش مسعود بهنود روزنامهنگار ایرانى است که او نیز مانند رفیق نگهدار از لندن براى شرکت در دو نشست نامبرده به آمریکا رفته بود. بهنود، گزارش خود از دو نشست نامبرده را در مصاحبهاى با «انتخاب» که از رسانههاى متمایل به ائتلاف جدید «هاشمى – خاتمی» در ایران است ارائه کرد. مسعود بهنود که در اکثر نوشتهها و گفتههاى خود میکوشد ژست ناظرى خونسرد و بیطرف و پز یک روزنامهنگار حرفهاى و نه یک سیاستمدار را حفظ کند، در مصاحبه با «انتخاب» ناگهان بسیار به وجد آمده است و از «ابراز احساسات» مستمعین خود در آمریکا ابراز شادمانى میکند. او میگوید: «وقتى دکتر سهیمى در جمع ایرانیان مقیم آمریکا، تاکید کرد که ایران را نمىشود از حقش در مورد فنآورى هستهاى محروم کرد و وقتى آقاى نگهدار با تاکید بر وزن و قدرت ایران، روابط تهران و واشنگتن را از دیدگاه سیاسى مورد بحث قرار داد و زمانى که هوشنگ امیراحمدى نگرانىهاى خود را بابت تاثیر تندروهاى دو سوى اقیانوس در سرنوشت ایران بیان داشت، تشویق و تائید نزدیک به پانصد تن حاضران دیدنى بود.» دکتر سهیمى را نمیشناسم، اما براى من بسیار غیرقابل هضم بود که نام رفیق فرخ نگهدار در کنار نام هوشنگ امیراحمدى قرار گیرد. هوشنگ امیراحمدى، از مدتها پیش از ظهور پدیدهاى به نام «اصلاحات» در ایران، نقش دلال روابط عمومى جمهورى اسلامى در آمریکا را ایفا میکند. وظیفه کنونى امیراحمدى و امثال او در اروپا و آمریکا، بسیج افکار عمومى به سود جمهورى اسلامى تحت لواى «حفظ صلح» است. روى حرکت «صلحطلبانه» این آقایان، رهبرى جمهورى اسلامى حساب باز کرده است.
خامنهاى و دستیارانش از یک سو میکوشند با حاد کردن بحران اتمى، غرب را به سمت رویارویى هر چه شدیدتر با جمهورى اسلامى سوق دهند، و از سوى دیگر از گرایش صلحطلبانه ایرانیان مقیم اروپا و آمریکا به عنوان تور ایمنى براى بندبازى هستهاى خود بهره میگیرند. رهبرى جمهورى اسلامى میداند آمریکا در حال حاضر قادر نیست نیروهاى زمینى خود را براى فتح تهران گسیل دارد، و بنابراین هیچ رویارویى نظامى ایران و آمریکا به سرنگونى جمهورى اسلامى منجر نخواهد شد. در این شرایط، دمیدن بر تنور بحران اتمى تنها میتواند به دو نتیجه بیانجامد: یا ایالات متحده دست به اقداماتى مانند بمباران مراکز هستهاى و نظامى جمهورى اسلامى خواهد زد که مطلوب بارگاه ولایت فقیه است، چرا که شرایط جنگى، موقعیت این دستگاه استبداد را مستحکمتر خواهد کرد، و یا علیرغم تصویب قطعنامههایى مستند به فصل هفتم منشور ملل متحد در شوراى امنیت، غرب و آمریکا نخواهند توانست جلوى پروژه اتمى جمهورى اسلامى را بگیرند، که این نیز براى جمهورى اسلامى بسیار مطلوب است، چرا که در این حالت، رجزخوانى حکام ایران پس از جان سالم بردن از این بحران، گوش فلک را کر خواهد کرد.
براى اینکه در این بازى خطرناک، کنترل اوضاع از دست خارج نشود، لازم است کسانى در غرب افکار عمومى را بسیج کنند و نگذارند پاسخ آمریکا و متحدانش به ستیزهجویى از سوى جمهورى اسلامى، از حد معینى خارج نشود. این حد، همان حد بحران کنترل شده است که رهبران جمهورى اسلامى در نظر گرفتهاند. توجه کنید به خیل اصلاحطلبان حکومتى که در سالهاى اخیر به سوى اروپا و آمریکا سرازیر شدهاند. کنسرت هماهنگى که همه آنها این روزها ساز کردهاند، صلحطلبى است. اینان دانسته یا ندانسته، نقش دستیاران دیپلماسى جمهورى اسلامى را به عهده گرفتهاند. ترجیعبند تبلیغات همه آنها، این است که اصلاحات در ایران نمرده است. گردهماییهاى ماساچوست و ارواین، در راستاى گسترش همین تبلیغات بود. بهنود در مورد این نشستها میگوید: «نقطه مشترک دعوت شدگان را مىتوان بىعلاقگى آنان به براندازى و تفاهم آنان بر گونهاى از فعالیتهاى اصلاحى قرار داد.» بهنود، برخى مقالات ارائه شده در کنفرانس دانشگاه ام.آى.تى. را چنین برمیشمارد: «خانم ها مرضیه مرتاضى لنگرودى، فاطمه حقیقت جو، شهلا حائرى، و آقایان علیرضا رجائى، هوشنگ شهابى، دکتر بنوعزیزى، فرخ نگهدار و من معتقد به ادامه اصلاحات و زنده بودن آن بودند.»
به این تحلیل آقاى بهنود از اوضاع ایران با استناد به دو مقاله ارائه شده در ماساچوست نیز توجه کنید: «آقاى علیرضا رجایى از تهران مقالهى بسیار محکم و دقیقى در مورد وضعیت اصلاحات در امروز، فردا و نسبت آن با مردم ارائه دادند. تصویرى فوقالعاده محکم و علمى که جایگاه گروههاى اجتماعى رقیب (و از جمله جناح محافظهکار) را نشان مىداد و نشان مىداد که گروههاى مختلف سیاسى کشور بر اساس نقاط مشترکى که دارند و تجربیات تازهاى که به دست آوردهاند، امکان همزیستىشان براى ایجاد یک جامعه مدنى منتفى نیست. از تصاویرى که آقاى رجائى و خانم مرضیه مرتاضى لنگرودى ارائه دادند اهل علم در مىیافتند برخلاف آن چه رسانههاى سیاستزده نشان مىدهند مردم ایران به تمامى مردمى فقیر و معترض نیستند که مدام با فقر و فحشا و ایدز روبرو باشند.»
پس اولاً اصلاحات در جمهورى اسلامى زنده است و ادامه دارد، ثانیاً در سایه این اصلاحات، اصلاحطلبان و محافظهکاران میتوانند با هم در چارچوب جمهورى اسلامى همزیستى داشته باشند، و ثالثاً وضع مردم ایران آن قدرها هم که «رسانههاى سیاستزده» وانمود میکنند بد نیست.
سخنرانان نشستهاى آمریکا تنها به تبلیغ براى پذیرش موجودیت جمهورى اسلامى بسنده نکرده و به تبلیغ مثبت براى پروژههاى جمهورى اسلامى نیز پرداختهاند. باز هم از جناب بهنود درباره نشست ارواین بشنویم: «دیگر دکتر سهیمى استاد همان دانشگاه که درباره انرژى و به ویژه انرژى هستهاى سخن گفت. تاکید وى بر این بود که داشتن فنآورى هستهاى حق ایران است و محاسباتى را که مىگوید ایران به علت داشتن نفت و گاز نیازى به سوخت هستهاى ندارد، با آمار و ارقام رد کرد. در بخشى از این سخنرانى که با آمار و ارقام وسیعى همراه بود این استاد دانشگاه نشان داد که نگرانىهائى درباره تکرار چرنوبیل هم جائى ندارد.»
توجه کنید: به گزارش آقاى بهنود، دانشمندى ایرانى به نام دکتر سهیمى، علم هستهاى در سراسر جهان را کیش و مات کرده است. لابد باید انتظار داشت مسئولان همه کشورهاى هستهاى جهان براى دریافت تکنولوژى اتمى ایران که همه نگرانیهاى اتمى را از میان میبرد، صف بکشند. در سایه اکتشافات مشعشع دانشمندان ایرانى، حتماً از این پس، به دنبال آنکه همه نگرانیها از بابت ایمنى نیروگاههاى اتمى نیست و نابود شد، نیروگاههاى اتمى روبروى کاخ سفید، وسط منهتان و دیوار به دیوار بازار بورس نیویورک، چسبیده به کاخ باکینگهام لندن، در پارک جلوى برج ایفل، در محوطه بین کاخ صدارت عظمى و رایشستاگ برلین و در مرکز «شهر ممنوع» پکن ساخته شود. سطح «علمی» نشست ارواین را بر اساس همین یک مورد حدس بزنید.
به مواضع اخیر سازمان فدائیان اکثریت باز گردیم. من نمیدانم نظر اعضاى رهبرى سازمان درباره شرکت رفیق فرخ نگهدار در «تور روابط عمومی» دور آمریکا همراه با افرادى مانند هوشنگ امیراحمدى چیست، اما تمرکز اعلامیه سازمان بر احمدینژاد به عنوان منشأ شر در جمهورى اسلامى و برخى دیگر از نکات مندرج در این اعلامیه در ذهن من این سئوال را به وجود آورده است که آیا در سازمان اکثریت، اکنون سیاستى دست بالا را میگیرد که در جامعه ایرانى رفیق فرخ نگهدار به عنوان برجستهترین نماینده آن شناخته شده است؟
نکته دیگرى که در اعلامیه سازمان، نظر من را جلب کرد، این جمله بود: «دولت اسرائیل به این عنوان که جمهورى اسلامى ایران قصد نابودى آن کشور را دارد تحرکات خود در منطقه و جهان علیه کشور ما را توجیه و بهشدت گسترش داده است.»
سئوالهاى من از رهبران سازمان این است:
آیا جمهورى اسلامى قصد نابودى اسرائیل را ندارد؟
آیا قصد و اراده جمهورى اسلامى براى نابودى اسرائیل، تنها توهمى است که دولت اسرائیل بدان دامن میزند تا تحت پوشش آن، «تحرکات خود در منطقه و جهان علیه کشور ما را توجیه و به شدت گسترش» دهد؟
اشاره سازمان، به کدام «تحرکات» اسرائیل در منطقه و جهان است؟ اسرائیل در «منطقه و جهان» چه تحرک و حضورى دارد، به ویژه چه «تحرک و حضور»ى علیه «کشور ما»؟ آیا اسرائیل است که صدها میلیون دلار به گروههایى میدهد تا تروریستهاى انتحارى به داخل ایران بفرستند؟ آیا اسرائیل میخواهد ایران را از نقشه جغرافیا پاک کند؟
کدام فاکت حاکى از «گسترش شدید» تحرک اسرائیل علیه «کشور ما»ست؟
براستى این لحن شدید ضداسرائیلى در گفتمان غالب بر چپ ایران با چه چیز توجیه میشود؟ آیا ما زحمت این را به خود دادهایم تا نگاهى مستقل از تبلیغات ناسیونالیستهاى عرب و اسلامگرایان وطنى و غیروطنى به تاریخچه اختلاف اعراب و اسرائیل بیاندازیم؟ کدام ارگان سازمان تصویب کرده است که باید در اعلامیههاى خود به گونهاى یکجانبه اسرائیل را مورد حمله قرار دهیم؟
من به صداقت نویسندگان اعلامیه سازمان باور دارم وقتى مینویسند: «مقامات جمهورى اسلامى تا کنون به خواست نیرومند مردم ایران براى برونبرد کشور از چنبره بحران هستهاى، محاصره اقتصادى و خطر جنگ بىتوجهى نشان داده و به هشدارهاى مکرر نیروهاى سیاسى منتقد و مخالف کمترین اعتنایى نکرده است.» اما بیم من آن است که انگیزههاى انسانى صلحدوستانه، بخشى از چپ ایران را تا بدانجا بکشاند که نبینند ممکن است نادانسته در خدمت ماشین دیپلماسى جمهورى اسلامى قرار گیرند. من با تمرکز توجه بر امر صلح مخالفتى ندارم، به شرطى که این شائبه به وجود نیاید که زیر عنوان مبارزه براى صلح، چیزهاى دیگرى مانند «زنده بودن اصلاحات در جمهورى اسلامی» و «بیمورد بودن نگرانى درباره ایمنى انرژى هستهای» به خورد خلقالله داده میشود، به شرطى که ما به همکاران عناصرى مانند آقاى امیراحمدى تبدیل نشویم.
٢۹ بهمن ١٣٨۵