توضیح
تنطیم بخش شعر سایت کار آنلاین به عهده خانم ویدا فرهودی است. از علاقمندان به درج آثارشان در این بخش خواهشمندیم شعرهایشان را به آدرس ایمیل زیر ارسال کنند، تا پس از بررسی در سایت منتشر شوند. آماده ی دریافت نظرهای شما هم هستیم.
با سپاس
سایت کارانلاین
گزینش ویدا فرهودی
به سرش زده باد
شمس لنگرودی
به سرش زده باد
نگاهش کنید !
چه گونه میان درخت ها می دود ، و سرش را به پنجره ها می کوبد
به سرش زده باد
دستش را
به دهان گنجشک ها گذاشته ، نمی گذارد سخنی بگویند
آب حوضچه را به هم می ریزد
فرصت نمی دهد که گلویش را ماه تر کند
به سرش زده این برهنه ی گرمازده ، …
گفته بودم طوری بیایی که بوی تو را باد نشنود !
دیوانه شده این پسر
پیرهنت را به دهان گرفته کجا می برد !
***
راه میرود قابیل
اینبار در جغرافیای گربه
علیشاه مولوی(زنده یاد)
۱
حواس خیابان پرت است
چراغ چشمکزن چهارراه سرخ میتپد
در همین کوچهی تاریک کسی را کشتهاند
کتابی نزدیک جسد افتاده است
خون نماسیده یعنی که
روح مرده در همین حوالی سرگردان است
بیماری مرموزی عابران را نابینا کرده است
۲
حواس پرت خیابان را باد آشفته میکند
کتاب ورق میخورد
خون نیمهماسیده لحظهای میلرزد و
ابر سیاه ماه را پنهان میکند
۳
حالا حواس خیابان جمع شده است
باد مدتیست رفته است
کتاب را رفتگر برده است
خون ماسیده را گربهها لیسیدهاند
و، چراغ چهارراه طبق زمانبندی
سبز، زرد و سرخ میزند
***
با زبان تو…
پرتوی نوری علا
تا ظلم ِ رفته دیگر به یادم نیاید
به کشف زبانی یگانه و نو
در تو مینگرم.
بر تو دست میسایم؛
به جستجوی گرمایی ازلی
در شیارهای زمین.
با زبان ِ تو
گردباد را وامیدارم
تا ردّ ِ ایام را بپوشاند
و باران را
تا فراخسالی برویاند.
با زبان ِ تو
معناهای پوک را
به باد میسپارم
و از میان مفاهیم ِ شکافته
تک سیلابهای کوتاه ِ من و تو را
تا بلندای کوه
فریاد میزنم.
تا ظلم ِ رفته دیگر نیاید
دلسپرده به آفتابی داغ
شبم را
همین جا
بیتوته میکنم.
***
مقصد
سیدعلی صالحی
راستی هیچ میدانی من در غیبت پر سوال تو
چقدر ترانه سرودم
چقدر ستاره نشاندم
چقدر نامه نوشتم
که حتی یکی خط ساده هم به مقصد نرسید ؟
رسید ، اما وقتی
که دیگر هیچ کسی در خاموشی خانه
خواب بازآمدن مسافر خویش را نمیدید
پنج- هشت- هجوم
حسن زرهی(۱۳۵۹بندر عباس)
حکایت همین بود
از همان خاطره شهر ، هفتگل شروع شد
“رودکی” همسایه ی “پروین اعتصامی” بود
ما در خانه های متروک سکونت داشتیم،
با اجاقهای هماره روشن
و طعم تند رنگ تازه به دیوار.
هنوز شعار شهر نشده بود:
«نژاد از دو سوی دارد این خیره سر
یکی حزب توده دگر مارکس خر»
جوان بودیم، جاهل اما نه
مهر” فروغ” بود
“سپهری” هم سرک می کشید
ما سینه سپر می کردیم.
به تهران رفتیم به خبر
بهمن ۲۲ نیامده بود هنوز
آقا آمد اما
آقاها آمدند.
دانشگاه دور زده شد
آقا دور شد تاگورستان رفت.
شور افتاد دلمان
تنمان لرزید
به مرده ها سلام کرد آقا
در شهر بوی مرگ،
ما هورا می کشیدیم
ما خام خیال های خوش خویش بودیم
مرگ اندیش بود آقا
آنان دلشان درگرو مرگ ما
ما شیفته ی شعار زندگی
با پنج- با هشت- با هجوم آمدند
باز آمدیم به خراب شهر” هفت گل”
خیالها تهی خوش خبری
“رودکی” با “پروین اعتصامی” قهر کرد
هزار پاره شد معصومیت بچه ها
کلاس بودی تفرقه و تردید داد
دشنام پاشید باد
در درز هر دیوار
شیپور شر مسجد در گوش شهر
ما تنها تر شدیم
ما بی کس تر شدیم
در پنج در هشت در هجوم
تفریق شدیم
در شهر پیچید طعم تلخ تنهایی
حیرت کردیم از هیولا
از هیاهوی پرهیبت شیپور
از دیوار پر دشنام
پر پر شدند بچه های پاره پاره شهر
ما پرت بندر شدیم
از جای خالی ما پر شد خانه های متروک نفتی ها
بندر بوی برادری داشت انگار
با “جمیله بوپاشا” با “طالقانی” با ۱۹″ بهمن ” اش
به” ابن سینا “سلام کردیم
از بندبند تن خسته مان مهر جاری بود،
آنان طناب می بافتند
ما خیال
لاریان پاسدار که آمدند
زندانی شد عشق
عشق زندانی جای آزادی خالی
طبس اگر نبود
خلخالی قاتل عشق بندر می شد
با پنج با هشت با هجوم آمدند.
* * * * *