با ما بمان تا صبح روشن
پروازجانت ای سبک بال سبک رو جان ما سوخت
در منتهای این شبا هنگام تاریک
مارا چه باید کرد با این درد جانکاه درون سوز
ای باتو صدهادرد و اندوه ازتباهیهای دوران
ای با توصدها اخترشب تاب در این کوره ره
ماندی تو رخشان و شب افروز
با ما خیال صبح روشن با سَحَرخند تو ماند
زان سوی ره روشن چراغ جان تو پرتو فشاند
مارا به ره مگذار و مگذر
سوی دیار جاودانان مهربانا!
دیدار هرروز و شبت با خیل رهپویان پر امٌید فردا
پرواز را در اوج شب، براوج این وادیٌ دلگیر
تا صبحدم آسان نماید جاودانا!
ای با تو صد آهنگ محزون
از تلخکامی ها و از پرواز یاران
ای باتو غوغای سرود رودباران
از رهگذار سخت پا ییز
تا موسم سبز بهاران
بامایی و در ما نمیرد هیچ یاد ت
پویا بمان تا روشنای بامدادان
این ماندگاری تا سحرگه نوش باد ت
با ما بمان،
با ما بمان تا صبح روشن
دراین شبان تیره ی رهپویه هامان
پرواز جانت ای پرستوی سبک بال
بادا نوید رویش گل در بهاران!
صدها،
هزاران
در لاله زاران!
علی رضا جباری (آذرنگ)