از دستاوردهای جنبش سبز، آشکار کردن جباریت و ماهیت سرکوبگرانهی نظام حقوقی – سیاسی حاکم بر ایران، برای مردم جهان بوده است. حضور ملیونها ایرانی در جنبش سبز به این آگاهی ابعاد گسترده اجتماعی بخشید و به طور انکارناپذیر از ناسازگاری نظام اسلامی با “حق انتخاب شهروندی” و “آزادیهای مدنی” پرده برداشت. ابعاد روشنگر این شناسائی و شناخت، در چنان پایهای قرار دارد که برخی ناظران، جنبش سبز را “انقلاب آگاهی” باز شناختهاند.
“آگاهی” وقتی به میان مردم می رود، به “نیرو” تبدیل می شود. نیروی آگاهی را می توان سرکوب کرد، اما نمی توان آنرا از میان برد و نابود کرد. بذر آگاهی روینده است، می بالد و سبز می شود و هویت بخش است. هرچه آگاهی مردم به حقوق اساسی خود دامنه گسترده تری پیدا کند، امکانات بقاء و دوام استبداد و دیکتاتوری کمتر خواهد شد. شاید از همین منظر است که موسوی به تأکید گفته است: “… بدون آگاهی گسترده در سطح جامعه، امکان تغییر وجود ندارد… گسترش آگاهیها، استراتژی اصلی جنبش است.”
استبداد دینی بدترین استبداد است. اگر استبداد سیاسی بر دست و پای آدمی زنجیر می نهد، استبداد دینی ذهن آدمیان را هم به بند می کشد و معرفت آنان را تخریب و تباه می کند. از این رو در پیکار علیه استبداد دینی، روشن کردن اذهان مردم نسبت به حقوق خود و گسترش آگاهیهای مدنی از اهمیت استراتژیک قاطع برخوردار است. تنها در فرایند روشنگریهای آگاهی بخش و انگیزشهای حقوق بشری است که می توان مردم بیشتری را از قیمومیت ولایت فقیه بیرون کشید و به خیل شهروندان حق-مدار افزود. تحقق چنین امری، نیازمند تعمیق آگاهیهای سیاسی – مدنی شهروندی در جامعه و نیز در عرصه فرهنگ و سیاست است.
از مشخصات جنبش سبز اخلاقی کردن سیاست است. در این رویکرد آنچه که نقد می شود، برخورد ابزاری با انسان است. انسان خود یک “غایت” است و هدف سیاست؛ خدمت به انسان، شکوفان کردن شخصیت او و بهتر کردن شرایط زندگی برای او است. در امتداد همین طرز نگاه، می توان و باید از پارادایم ” حق و باطل” گسست، بویژه آن که یک عادت نیرومند در نزد ما، پندار “حق” نسبت به خود و “باطل” نسبت به غیرخود است! پنداری که راه تفاهم و وفاق را مسدود می کند.
“چیزی را که به خود نمی پسندی به دیگری مپسند!”. بربنیاد این گزاره، داوری منصفانه جایگزین داوریهای مغرضانه می شود و مفاهمه و مدارا و سلوک دامن می گسترد.
چنانچه گرایش اخلاقی کردن سیاست در صورتمندی مدنی فهم و به مؤلفه-ای در فرهنگ سیاسی فرارویانده شود، امکان چیرگی بر بسیاری از ضعفهای جنبش و دشواریهای پیکار سبز فراهم می آید.
در شرایط امروز ایران هیچ رویکرد و برآمد با اهمیت سیاسی – مدنی را نمی توان بی ارتباط و بیرون از جنبش سبز ارزیابی کرد و یا مورد تحلیل قرار داد. مآلاً می توان تأکید کرد که پیشروی ایران بسوی آزادی، در بستر جنبش سبز امکان پذیر است. با اندکی تسامح می توان گفت که در تمام دهه های تاریخ معاصر ایران، آنچه که با آن روبرو بودیم، “شرایط امتناع آزادی” بوده و این زمان با برآمد جنبش سبز “شرایط امکان آزادی” پدیدار شده و در حال گسترش است.
در بررسی “وجوه ذهنی” شرایط امکان آزادی، از مفاهیمی مانند، آزادی، برابرحقوقی شهروندی، حقوق بشر و دموکراسی می توان نام برد، که خوشبختانه این مفاهیم در گفتمان جنبش سبز و آگاهیهای امروزین فعالین سیاسی راه پیدا کرده است. “وجوه عینی” شرایط امکان آزادی، در بروز و ظهور جنبشهای اجتماعی قابل شناسائی است. به این ترتیب امکان آزادی با گسترش جنبشها و فرایندهای دموکراتیک، با تشکیل و تحکیم نهادهای مدنی و با رشد و بالندگی جامعه مدنی، بیش از پیش صورت واقعیت پیدا می کند. جنبشها و نهادهای مدنی مرتبط با زنان، جوانان، دانشجویان، کارگران، معلمان و کارکنان فکری، همبودهای قومی – زبانی و … در تشکیل فرایند یاد شده، نقش قاطع بازی می کنند. در شرایط امروز ایران، جنبش اجتماعی زنان و نهادهای مرتبط با آن که برای برابرحقوقی و رفع نظام تبعیض جنسیتی پیکار می کنند، نقش محوری را در پدیدار کردن شرایط امکان آزادی بر عهده دارند. بدرستی گفتهاند: “جنبش زنان چه به لحاظ رویکرد و چه به لحاظ روش، بیشترین نقش را در بستر سازی جنبش سبز داشته است”.