امروز آغاز سومین سال توافق هسته ای ایران با کشورهای ۵+۱ است؛ توافقی که به برجام مشهور شده است. این توافق برای مردم ایران ساده و ارزان حاصل نشد: برجام پایانی بر هزینه های گزاف اما بیحاصلی بود که جمهوری اسلامی صرف پروژۀ هسته ای اش کرد. برجام همچنین پایانی بر هراس فلج کننده ای بود که از عواقب تنش فزایندۀ بین جمهوری اسلامی و امریکا بر جان جامعۀ ایران افتاده بود. سرانجام این که برجام پایانی نسبی بر انزوای ایران در عرصه ای جهانی بود. هم از این رو برجام آغاز امیدی نسبی برای “گذر از رنجها” و سامان زندگی، خاصه سامان اقتصاد ایران و از این رهگذر، مگر بهبودی در معیشت مردم بود.
برجام واقعیتی چندان فراتر از محدود کردن تضمین شدۀ فعالیتهای هسته ای جمهوری اسلامی نبود اما همچنین با بسیاری آویزه های خیالی در همۀ جوانب حیات جامعه نیز توأم شد: از تصور تحقق اقتدار منطقه ای جمهوری اسلامی، تا پندار پایان نابسامانیهای درازدامن و درازمدت اجتماعی و اقتصادی ایران. اکنون با گذشت دو سال از حصول این توافق، از سوئی نیروهای مخالف برجام در حاکمیت جمهوری اسلامی – مستظهر به دوئیت بی بدیل خامنه ای – و در همنوائی با نیروهای مخالف این توافق در دستگاه حاکمۀ امریکا – از نیمۀ راه به پرچمداری ترامپ – تمام آن آویزه ها و پندارها را از آن زدوده اند، تا آنجا که باز فضای هول و هراس از بالا گرفتن تنش بین دو کشور در اذهان خلیده است، اما از سوی دیگر، علیرغم تمام این سعایتها آشکار گردیده که هیچ یک از طرفین جسارت “ضربۀ اول” به برجام را در خود نیافته و نخواهد یافت.
از این قرار برجام پس از دو سال به واقعیتی که از آغاز می توانست باشد، تبدیل شد. با این حال این تأخیر در [درک از] واقعیت برجام را به گونۀ دیگری نیز می توان فهمید: برجام در عرض دو سال به بلوغ رسید.