همراه با نزدیکتر شدن ۲۲ اردیبهشت (۱۲ماه مه)، روزی که قرار است دونالد ترامپ موضع نهایی خود را در قبال برجام اعلام کند، شاهد سخنرانیها، نشستها و گزارشهای گوناگونی هستیم که هسته مرکزی همه آنها با امروز و فردای برجام در پیوند قرار میگیرند. تجربه موشکباران اخیر سوریه ، جدا از تمامی نکات منفی متعاقب آن، بر یک نکته نیز تأکید داشت: ترامپ به هر آنچه میگوید، عمل میکند، اما درصد اجرای کامل آن قابل پیشبینی نیست. بررسی این جنبه از تهدیدهای ترامپ در ارتباط با برجام، به دلیل موج سنگین فشار محور آمریکا – اسرائیل – عربستان در سیاست بینالمللی و نیز حتی نظامی که در حمله های اخیر موشکی اسرائیل به مناطقی از خاک سوریه که در تازهترین آنها منجر به کشته شدن ۱۱ نظامی ایران گردیده است، و نیز “افشاگری” رسانهای اسرائیل در مورد برنامه اتمی ایران، کشور ما و نیز منطقه را در شرایط حساسی قرار دادهاند. مکثی کنیم بر برخی مؤلفههای این موج سنگین.
ترامپ و برجام
روشن است که ترامپ در تداوم سیاستهای عامهپسند و عمیقاً تجاری خویش، پس از افتادن به موقعیت «آچمز» که به دنبال تلاشهای موفقیتآمیز چین و تا حدودی روسیه در تغییر سیاست رهبر کره شمالی در قبال برنامه اتمی این کشور و نیز دیدار وی با رئیسجمهور کره جنوبی، پدید آمد، و به دلیل فرسایشی شدن “جنگ دیپلماتیک و رسانهای” با روسیه، مجبور به کسب یک “موفقیت” پرطمطراق است؛ موفقیتی که انتخابات میاندورهای آتی آمریکا و نیز امکان خروج آبرومندانه و کمخرج از سوریه در آینده نزدیک را فراهم سازد. روشن است که اگر در داخل آمریکا، هدف کسب رأی از شهروندانی است که در آرزوی بازگشت “دوران اقتدار” آمریکا به او رأی دادند و خواهند داد، اما در سطح بینالمللی همان سیاست عمیقاً تجاری است که بهپیش برده میشود. ترامپ و دوایر حکومتی کنونی آمریکا در پشت سیاست اعتراف به هزینه سنگین، اما بینتیجه سیاست «تغییر رژیم در سوریه»، مشوّق میلیاردرهای سعودی به تأمین هزینههای تداوم جنگ در سوریه با اتکای به جنگطلبان اسرائیل و نیز نیروهای ظاهراً اپوزیسیون بشار اسد در مناطق هنوز آزاد نشده توسط ارتش سوریه است. در صورت پیشبرد موفق این سیاست، آمریکا این امکان را خواهد داشت که نیروی نظامی و قدرت اقتصادی خود را به مناطق تحت نفوذ چین و برای مقابله با افزایش جغرافیای نفوذ سیاسی – اقتصادی – نظامی چین، بهپیش برد. تأکید وزرای خارجه چین و روسیه بر اهمیت جهانی این آشتی، بهبیاندیگر ایجاد مانع در مسیر سیاست آمریکا در قبال چین است که تغییر اوضاع در سوریه، در آن نقش تعیینکنندهای را ایفا کرد.
میتوان تأکید داشت که چرخش اوضاع در شبهجزیره کره، امتیاز زیادی برای پیشبرد سیاستهای عامهپسند ترامپ، به ارمغان نیاورد؛ و اهمیت تشدید تبلیغات علیه برجام در خنثی کردن هرچند محدود عواقب از دست دادن ابتکار عمل، یکی در کره و دیگری در سوریه، بیشازپیش چهره مینمایاند. بنابراین میتوان گفت که برجام برای ترامپ، بهانه است و نه علت اصلی.
سە کشور اروپایی امضاء کننده برجام
به نظر میرسد که تفاوت نگاه به برجام میان فرانسه، آلمان و انگلیس با آمریکا نیز که از مبارزات انتخاباتی ترامپ عیان گشت و تاکنون نیز به اشکال مختلف بروز پیداکرده است، برای این ۳ کشور حاوی انگیزههای متفاوتی است، که هرکدام را در مواجهه با برجام، باوجود حمایت از برجام، به مخالفتهای معینی نیز با برجام کشانده است. موافقت هر ۳ کشور با برجام در سمتوسوی یکسان با یکدیگر، یعنی پدیدارشدن چشمانداز مناسبات تجاری با ایران و امکان رقابت با چین در عرصههای مختلف موجود در بازار مصرفی مستعد به گسترش ایران، قرار دارد. اما مخالفت هر یک از آنها باانگیزههای متفاوتی صورت میگیرند. فرانسه مخالف اصلی در میان این ۳ کشوراست که خواهان تغییرات معین در برجام شده است. هرچند آلمان و انگلیس نیز بر انجام تغییرات تأکید کردهاند، اما انگیزه اصلی فرانسه نیز در همان اوضاع سوریه است که چهره مینمایاند. تغییر معادلات سیاسی در منطقه که متعاقب تثبیت هرچه بیشتر حکومت سوریه، چه با اسد و چه در آینده احتمالی همین حکومت اما بدون اسد، به نفع روسیه، ایران در وهله اول و نیز ترکیه و چین نیز، میتواند در بحث مربوط به بازسازی و عمران سوریه، موضوعی مهم برای بهویژه فرانسه باشد که از هماکنون امکان عدم مراجعه به او در پروژههای میلیاردی عمران و بازسازی شهرها و روستاهای ویرانشده از جنگ را احساس میکند. هرچند ایران که خود ناتوان از حل مشکلات اقتصادی در درون کشور، در عرصه اقتصادی، تهدیدی جدی برای رقابت در کسب پروژههای کلان عمرانی در آینده سوریه محسوب نمیشود، اما حضور سنگین سیاسی – نظامی ایران، موضوعی است که فرانسه را به موضع امتیاز گیری هرچه بیشتر از ایران، در ارتباط با برجام کشانده است. بنابراین در اینجا هم میتوان نشانههایی از بهانه بودن برجام، برای فرانسه نیز شاهد بود.
مواضع روسیه و چین در قبال برجام
روسیه و چین از دیرباز و حتی قبل از برجام نیز، موضع روشن و مشخصی در قبال برنامه اتمی ایران داشتهاند و هنوز نیز آن را دنبال میکنند. نه روسیه و نه چین، خواهان پیوستن کشوری جدیدی به «کلوپ کشورهای دارای سلاح اتمی» نیستند و این را بارها در مواضع رسمی خود نیز اعلام کردهاند. اما در درجه نخست چین و بعد روسیه نیز دارای مناسباتی با ایران هستند که حفظ این مناسبات را در گرو انعطاف در قبال برخی از سیاستهای منطقهای ایران میبینند، بهویژه در آنجا که در مقابله باسیاستهای آمریکا در منطقه است. روشن است که چین حاضر نیست بازار مصرفی ایران را به هیچ قیمتی از دست بدهد. روسیه نیز به دلیل پروژههای اتمی مشترک با ایران، برای کسب بازارهای بیشتر چه در آسیا و چه در آفریقا، راهی بهجز دفاع از پروژه اتمی صلحآمیز ایران ندارد. پیوستن قریبالوقوع ایران به بازار مشترک یورو- آسیایی که شامل اکثر کشورهای محدوده شوروی سابق میشود نیز در افزایش حساسیت روسیه به اجرای کامل برجام و افزایش حجم مبادلات تجاری، اهمیت ویژهای پیدا میکند. از سوی دیگر حضور مؤثر سیاسی – نظامی ایران در سوریه، نهتنها تهدیدی برای روسیه نیست، بلکه تضمینی نیز بود و هست، در موضوع مربوط به تثبیت حکومت سوریه و ادامه کار ۲ پایگاه نظامی مشرف به دریای روسیه در این کشور. روسیه و ایران در سوریه، دارای منافع معین سیاسیاند که برخلاف موارد با آمریکا و فرانسه ، این منافع نهتنها با هم تلاقی نمیکنند، بلکه در موارد بسیاری بهموازات یکدیگر درحرکتاند. روسیه و ایران هر دو بر این امر وقوف دارند که بدون وجود هریک از آنها در جنگ سوریه، وضعیت اکنون بهگونهای دیگر تغییر میکرد و این ۲ تکمیلکننده یکدیگر در این جنگ بودند. لذا در اینجا نیز مشاهده میکنیم که برجام، بهانه است و هم چین و هم روسیه، اهداف دیگری در ارتباط با برجام، اما با عزم به حفظ آن را دنبال میکنند.
ایران و برجام
در داخل کشور وضعیت اما به گونه دیگری است. در ظاهر و در سخنان نمایندگان مختلف رژیم، بهویژه در آنجایی که بهعوض دیپلماتها، نظامیان مسئولیت سخنگویی در قبال سیاست خارجی را بر عهده میگیرند، اینگونه نشان داده میشود که حکومت و مردم به شکلی یکپارچه آمادگی پذیرش و تحمل هرگونه فشاری، حتی جنگ را نیز دارند و متضرر اصلی، محور آمریکا – اسرائیل – عربستان خواهد بود. میزان همخوانی چنین ادعاهایی با واقعیت جاری در جامعه، موضوع این مقاله نیست، کما اینکه دستکم وقایع دیماه اخیر خود نشان از در مرز انفجار بودن جامعه داشت. اما موضوع موردنظر این نوشته، این است که متأسفانه شکستهای پیاپی سیاستهای بهغایت غلط آمریکا در منطقه را مقامات کشور ما بهویژه نظامیان، بهحساب درایت سیاسی خود مینویسند. این کدام درایت سیاسی است که برای مردمی که هنوز خاطره شوم موشکباران را در اذهان خوددارند، و هنوز درگیر عواقب جنگ ویرانگر ۸ ساله با عراق چه در عرصه انسانی و چه در عرصه خسارتهای واردشده به طبیعت و محیطزیستاند، صحبت از عدم هراس کشور از حمله احتمالی محور یادشده میکند. زبانی که بهویژه فرماندهان سپاه و گاه دیگر مقامات کشور در ارسال پیام به خارج استفاده میکنند، زبان دیپلماسی نیست؛ این زبان غرق در خودبزرگبینی ناشی از خطاهای سیاسی طرف مقابل است و نه درایت در سیاست ورزی.
اگر تشکیل محور خطرناک آمریکا – اسرائیل – عربستان را حاصل سیاستهای نادرست منطقهای و فرا منطقهای جمهوری اسلامی ندانیم، اما عدم تلاش به خنثی کردن دیپلماتیک سیاستهای ضد کشور ایران و دستیازی به روشهایی متکی بر شعارهای مرگ بر اینوآن، آتش زدن پرچمها و اشغال سفارتخانهها، نشان از این واقعیت دارند که نگارش دکترین و ترسیم خطوط سیاست خارجی کشور نه از کانال دیپلماسی، بلکه توسط نظامیان و حامیان جنگ، صورت میگیرد. برجام یک دستاورد است که سهم بزرگی از پیامدهای آن نصیب نسلهای آینده کشورمان خواهد شد. پاسخ تهدید به خروج از برجام، تهدید به خروج از پیمان منع استفاده از سلاحهای اتمی نیست. این تهدید نشاندهنده عدم توانایی در دیپلماسی و خنثی کردن خطرات ناشی از محور یادشده، با اتکای به سیاست صلح و رفع خطر حمله به کشوراست. متأسفانه در داخل کشور نیز شواهد حکایت از این دارند که برجام بهانهای بیش نیست برای کسانی که منافعشان با نظامیگری و تبدیل کشور به یک پادگان بزرگ، همخوان است و در مسیر خروج از برجام با ترامپ به مسابقه نشستهاند.