از همان ابتدای بە قدرت رسیدن نظام جدید در کشور، با اعلام مبارزە با شرق و غرب، شرایطی فراهم آمد کە جمهوری اسلامی بتدریج دست بە حذف همە آن نیروهای متشکل سیاسی زد کە بنوعی بە دیدگاههای این دو قطب، یعنی کمونیسم و لیبرالیسم نزدیک بودند. اگرچە، علیرغم همە تلاشها، وجود این گرایشات در داخل کشور تماما ریشەکن نشد و هستند هنوز افراد و نیروهای غیر متشکلی کە در حوزە بیرونی حاکمیت بە آنها معتقداند. دهە شصت شمسی، اوج برخورد خشن حاکمیت با چنین نیروهائیست.
اما بعد از پایان جنگ ایران و عراق سرنوشت دیگری رقم خورد، و این بار با سربرآوردن دولت رفسنجانی و بعدها جنبش اصلاحات، در درون نیروهای مذهبی خود حاکمیت، جریاناتی سربرآوردند کە معرف همان لیبرالیسمی بودند کە نظام بشدت از آنها هراس داشت. جریاناتی کە حذف آنها بمانند نیروهای برون حاکمیتی آسان نبود و بنابراین نیروی ضد لیبرال و سنتی درون حاکمیت از همان سالها بشدت در فکر عقب نشاندن و تصفیە این گرایش در درون خود بود. بیهودە نیست کە واژە لیبرالیسم بە شاە بیت امثال شریعتمداری، جلیل عباسی و سردمداران سپاە و بسیج، امام جمعەهای ریز و درشت و… تبدیل شدەاست؛ طوری کە تمام هم و غم آنها حذف کلی و نهائی لیبرالهائی است کە در درون و پیرامون نظام وجود دارند. نیروهائی کە بقول هستە سخت حاکمیت دارند نظام را از درون از معنای انقلابی و اسلامی تهی می کنند، و بعنوان ستون پنجم دشمن عمل کردە و در صدداند بتدریج نظام را در پیشگاە غرب قربانی کنند.
واقعیت این است کە مبارزە علیە این گرایش و حذف قطعی آنها از ساختار نظام هنوز کامل نشدە، و در پیرامون حاکمیت و نیز در خود جامعە گرایش قوی ای وجود دارد کە بر نظام فشار می آورد، امری کە بە هیچ وجە خوشایند نظام نیست.
اعلام گام دوم انقلاب و فرصتی کە با خروج ترامپ از برجام فراهم آورد، گرایش ضدلیبرالی و سنتی درون نظام را بە این صرافت انداختە کە بە تمامی از فرصت پیش آمدە استفادەکردە، و با تشدید مبارزە ضد آمریکائی، زمینەهای رشد گرایش لیبرالی در درون و پیرامون حاکمیت و نیز در بطن جامعە را بشدت تضعیف کردە و یک بار برای همیشە شر آن را از سر خود کم کند. اگر کمونیسم دیگر خطری محسوب نمی شود، باید همین بلا هم بر سر لیبرالیسم بیاید تا نظام بتواند آیندە و ادامە موجودیت خود را تضمین کند. جمهوری اسلامی، خواهان یک نظام سرمایەداری با روبنای اسلامی مختص بخود است، نظامی کە در آن نە از لیبرالیستها خبری باشد و نە از چپ.
اما مشکل اینجاست کە نظم لیبرالیستی در جهان همچنان بە عمر خود ادامە می دهد، و علیرغم تضعیف آن، اما کماکان بە عنوان قویترین گفتمان جهانی عمل می کند و با در دست داشتن شریانهای اصلی مالی و اقتصادی بنوبە خود بر جهان حکم می راند.
البتە این مانع آن نمی شود کە جمهوری اسلامی زور خود را نزند. بحران در برجام فرصت بسیار خوبیست تا جمهوری اسلامی بتواند با برجستە کردن دشمن و امنیتی کردن بیشتر جو داخلی، کە بویژە خود را در سرکوب برهنە و خونین اعتراضات مردمی باز می یابد، دست بە خالص سازی گفتمانی در سطح قدرت سیاسی بزند. یکسان سازی گفتمانی در سطح حاکمیت، در واقع بە معنای پایان دادن بە پدیدەای است کە آنان آن را تحت نفوذ غرب توصیف کردەاند، نفوذی کە هر چە زودتر باید بە آن پایان دادەشود.
بی گمان تا دور جدید مذاکرات برجامی طولانی تر باشد، تمهیدات حاکمیت برای اجرای کردن این برنامە وسیع تر و از امکان اجرائی کردن بیشتری برخوردار خواهد بود.
در یک کلام، در نگاە کنونی حاکمیت برجام تنها بعد فراملی ندارد، بلکە فرصتی طلائی در سطح داخلی برای چیدن آرایش سیاسی دیگری ست.