۱ تا چند روز دیگر هیئت نمایندگی جدید جمهوری اسلامی ایران و نمایندگان گروه ۵+۱ در ژنو گرد هم خواهند آمد تا مذاکره بر سر پروندۀ هسته ای ایران را، که نخستین دور این مذاکرات پس از پیروزی حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری است، پی گیرند.
مجموعه و تقریباً تک تک اظهارات و اقدامات مقامات ایران و امریکا در زمان سفر روحانی و ظریف به نیویورک، خاصه اظهارات و اقدامات خود این دو از سوئی و اوباما و کری از سوی دیگر، این امید و ارزیابی را ایجاد کرده بوده اند که علیرغم مخالفتها و فشارهای موجود در هر دو طرف، کانونهای اصلی قدرت چه در ایران و چه در امریکا، راغب به حل تفاهم آمیز مسئله و در جستجوی چنین راه حلی اند. با این حال پاره ای اظهارات و اقدامات بعدی، همچون سخنان اوباما در دیدار با نتانیاهو که باز از بودن همه گزینه ها بر روی میز گفت، یا سخنرانی خامنه ای که از بدبینی خود به امریکا یاد کرد و “برخی اقدامات در نیویورک را نابجا” دانست، و نیز برآمدهای ظاهراً تعرضی نتانیاهو که تهدید کرد اسرائیل برای پیشگیری جمهوری اسلامی ایران از دسترسی به بمب اتم در صورت ضرور به تنهائی به ایران حمله خواهد کرد، و سپس ظاهر شدن او در بی.بی.سی. و دعوت از مردم ایران برای برکنار کردن جمهوری اسلامی پیش از دسترسی آن به بمب اتم، تعرض بخش هایی از اصول گرایان و راست افراطی در حمله به فعالیت های دولت روحانی در رابطه با ارتباط با امریکا، …، همه و همه گرد ضخیمی از شک و تردید را بر امید و ارزیابی پیشگفته افشانده اند؛ تردیدهائی که نه تنها متوجه امکان دسترسی به یک راه حل مورد رضایت طرفین ناشی از دشواریهای فراوان بر سر راه چنین راه حلی اند، بلکه همچنین متوجه نیت و رغبت طرفین برای دستیابی به این راه حل نیز گردیده اند.
پرسیدنی است که آیا این شک و تردیدها روا و وارد اند یا خیر؟ بد نیست پاسخ به این سؤال را با قدری مکث بر برآمد نتانیاهو آغاز کنیم. روشن است که نتانیاهو، ناخشنود از تمایلات ابرازشده توسط رؤسای جمهور ایران و امریکا و دیگر مقامات دو کشور، و با اطلاع از تاریخ توافق شده برای انجام مذاکره، بکوشد که اولاً بر شکست نسبی خود سرپوش بگذارد، ثانیاً تا زمان برگزاری مذاکرات فضای رسانه ای را در دست خود گیرد و ثالثاً دستور کار سیاسی، خاصه در محافل افراطی در ایران و امریکا را رقم بزند. اما او در هر سه مورد توفیقی نیافت. همزبانی نسبی او با اوباما در تفکیک دسترسی به انرژی هسته ای برای مقاصد صلح آمیز یا برای اهداف نظامی – تفکیکی که پیشتر برای او بی معنا بود، و نیز تأئید تأثیر تحریمها – که او برای کشاندن مسیر حوادث به تنشِ بیشتر مکرراً آنها را بی تأثیر خوانده بود، به عنوان اعترافی به عقب نشینی نتانیاهو از توجه ها دور نماندند. هدف او برای گرفتن فضای رسانه ها به بومرنگی علیه خود او تبدیل شد؛ به این معنا که توجه منفی رسانه ها و افکار عمومی را نه فقط در ایران بلکه در اسرائیل نیز علیه او برانگیخت. هدف بزرگتر او، که تعیین دستور کار سیاسی نیروهای افراطی خاصه در ایران بود، نیز تا کنون برآورده نشده است. نتانیاهو امیدوار بود که اظهاراتش واکنشهای خشونت محور را در نیروهای مذکور برانگیزد، تا مگر کار به تسلط این نوع واکنشها در روزهای مانده به مذاکره بیانجامد. اما شاهدی بر توفیق نتانیاهو در نیل به این هدف هم دیده نشده است.
اظهارات “تردیدزا”ی اوباما از سوئی و خامنه ای از سوی دیگر در آستانۀ مذاکره را مقدمتاً باید به کوشش طرفین برای تغییر توازن قوا در پشت میز مذاکره فهمید. اگر روحانی در نیویورک از آمادگی جمهوری اسلامی برای حل و فصل مسائل فی مابین سخن گفته و تأکید کرده است که حل مسئلۀ پرونده هسته ای از نظر او موضوع چند ماه است و نه حتی یک سال، خامنه ای باید روشن کند که این آمادگی و “شتاب” از استیصال نیست و امریکا و دیگران باید از زبان “کسی که حرف آخر را در این باره می زند” بشنوند که آن آمادگی مشروط است و شتابی هم در کار نیست. اوباما نیز درست به دست زدن به تصریحات مشابهی نیاز دارد تا پس این گفته ها که “همه گزینه ها روی میز اند” و “ایران تا دستیابی به سلاح اتمی یک سال فاصله دارد”، مقامات ایران را متوجه کند که “ایران فقط یک سال فرصت خواهد داشت”. به علاوه فشار نیروهای افراطی بر هر دو طرف چندان هست که آنان را، برای اطمینان بخشیدن به نیروهای مذکور، به مانورهائی از این دست ناگزیر کند. سرانجام این که، تا آنجا که به رفتار خامنه ای بر می گردد، او نمی تواند همچون روحانی نسبت به عاقبت کوششها برای تجدید روابط با امریکا خوشبین باشد. بدبینی او نسبت به امریکا یک واقعیت است. پس او در اندیشۀ “روز مبادائی” که کوششها به شکست انجامیده باشند، ترجیح می دهد هم از حالا با فاصلۀ معینی از این کوششها حرکت کند.
۲ حل اختلافات میان ایران و امریکا، به علت تسلط چندین دهه مناسبات تنش زده میان آنان بدون شک بسیار دشوار است، اما آیا ناممکن نیز نشده است؟ به عبارت مرسوم امروزی، آیا یک راه حل برد-برد برای این اختلافات متصور است؟ روشن است که تنش در مناسبات ایران و امریکا تنها بر سر برنامۀ هسته ای جمهوری اسلامی نیست و اختلافات از جوانب متعددی برخوردار اند. پس اگرچه تجریدی است، اما می توان لحظه ای این جوانب متعدد اختلاف را نادیده گرفت و بر موضوع حاد و مرکزی، یعنی مسئلۀ پروندۀ اتمی جمهوری اسلامی تمرکز کرد. در این چارچوب کدام تعادل برد-برد متصور است؟ برای پاسخ به این سؤال ببینیم موضوعات مورد مناقشه در کادر این مسئله کدام اند:
۱- توقف یا تداوم غنی سازی به طور کلی (در ترجمان مشخص: غنی سازی تا ۵ درصد)،
۲- توقف غنی سازی ۲۰ درصدی،
۳- خارج کردن ذخیرۀ اورانیوم ۲۰ درصد غنی شده از ایران،
۴- تعطیل سایت فردو،
۵- پذیرش پروتکل الحاقی،
۶- خاتمه تحریمها.
دشوار نیست دیده شود قالبی که در آن موارد ۱ و ۶ به نفع ایران و موارد ۲ و ۵ به نفع امریکا پاسخ گرفته باشند، یک راه حل برد-برد است. در چنین صورتی موارد ۳ و ۴ فاقد اهمیت مقدم خواهند بود و می توانند موضوع مذاکرات فرعی باشند. تا آنجا که مورد ۳ مطرح است، حتی نتانیاهو نیز تأئید کرد که ذخیرۀ کنونی اورانیوم ۲۰ درصدی ایران برای یک بمب اتمی کافی نیست. تعطیل سایت فردو هم، در صورت پذیرش پروتکل الحاقی توسط ایران، دیگر موضوعیت نخواهد داشت. بنابراین در قالب بسیار کلی بالا، هم مطالبۀ اساسی جمهوری اسلامی برای تصدیق حق غنی سازی آن و ختم تحریمها حاصل می شود و هم مطالبۀ اساسی امریکا دایر بر شفافیت برنامۀ اتمی جمهوری اسلامی و اطمینان از غیرنظامی بودن این برنامه. برد ایران از چنین راه حلی رفع خطر جنگ، یعنی بالاترین برد ممکنه، تصدیق عملی حق دستیابی به انرژی صلح آمیز اتمی برای عموم ملل مبتنی بر پیمانهای بین المللی و باب گشائی برای سامان دادن به اقتصادی در مسیر فروپاشی است. البته تصور این که در مورد خاتمۀ تحریمها توافقی فوری میسر شود و این توافق هم به فوریت عملی گردد، بسیار ساده بینانه است. در این باره توافق بر سر یک زمانبندی برای لغو تحریمها با شروع بلافاصله از آنچه ممکن است، می تواند مد نظر قرار گیرد. به علاوه در سوی دیگر معادله نیز، برخلاف این پندار نادرست حول پروتکل الحاقی، که گویا پذیرش این پروتکل به معنای بازگذاشتن دست آژانس بین المللی انرژی اتمی است برای سرکشی بلافاصله به هر جا و هر گاه که بخواهد، واقعیت این است که پذیرش پروتکل الحاقی هم تا اجرای آن می تواند با بسیار وقفه ها توأم گردد.
۳ فوقاً از تصدیق عملی حق دستیابی به انرژی صلح آمیز اتمی به عنوان یک وجه برد برای جمهوری اسلامی یاد شد. این نکته مطلقاً به معنای دفاع از برنامۀ هسته ای جمهوری اسلامی، ولو که هرگز هیچ صبغۀ غیرصلح آمیز هم نداشته بوده و نداشته باشد، نیست. تداوم این برنامه فاقد هرگونه توجیه معقول است؛ به این دلیل ساده که اورانیوم غنی شده ۵ درصدی و ۲۰ درصدی “ساخت ایران” چندین بار گرانتر از تولیدات مشابه شان در “بازار جهانی” است. با این حال موضوع توقف یا تداوم غنی سازی اورانیوم برای کاربردهای صلح آمیز امری است میان مردم و حاکمیت ایران و تابع برنامۀ استراتژیک برای تأمین انرژی مورد نیاز کشور؛ این یکی نیز به نوبه خود تابعی است از برنامه برای توسعۀ کشور. هم از این رو بوده است که سازمان ما در اسناد سیاسی خود مکرراً بر لزوم ارائۀ برنامۀ استراتژیک تأمین انرژی و نیز گشودن باب بحثی آزادانه و کارشناسی پیرامون سیاست تولید انرژی برای کشورمان تأکید ورزیده است. اگر پایه اعتمادآفرینی بین ایران و “جهان خارج” بر سر برنامۀ اتمی جمهوری اسلامی پذیرش پروتکل الحاقی باشد، اساس اعتمادسازی میان حاکمیت و مردم حول این برنامه، گشودن باب بحث ملی در این باره خواهد بود.