مقدمه
مدیران مدارس در آموزش و پرورش به عنوان حلقه های واسط بین معلمان، دانش آموزان و اولیای آنها، کادر اداری و خدماتی مدارس از یک سو و قوانین و آئین نامه های اداره آموزش و پرورش از سوی دیگر اند. این نقش بینابینی بالطبع برای آنها حمایت و حساسیت خاص شغلی به وجود آورده است. چنانچه آنها نقش خود را بدرستی انجام دهند و به عنوان یک پل ارتباطی بتوانند در شفاف کردن قوانین و آئین نامه ها و اجرائی کردن دمکراتیک آنها از سوی اداره و انعکاس مشکلات و معضلات مدارس و نابسامانی های معیشتی، صنفی معلمان و دانش آموزان از سوی مدرسه، دقیق و صادقانه عمل کنند، چه بسا بار بسیاری از مشکلات و نارضایتی های موجود در مدارس از دوش مردم و دانش آموزان و اولیای آنها و حتی اداره آموزش و پرورش برداشته می شود.
اما متاسفانه واقعیت های عینی و تجربه زیسته حداقل۳۷ سال اخیر آموزش و پرورش نشان می دهند که فساد فراگیر و فرصت سوزی در همه ابعاد دامن گیر آموزش و پرورش به طور عام و مدیران ابتدائی تا دبیرستان و هنرستانها به طور خاص شده است. این مقاله سعی دارد که در سه بخش، نخست به تعریف فساد مدیران با اشاره به شاخصهای فساد، مصادیق فساد مدیران، بررسی و زمینهیابی علل فساد مدیران بپردازد. سپس در بخش میانی تاثیر گسترده این فساد را بر روند آموزشی معلمان و نیز دانشآموزان بعنوان نسل آینده کشور تحلیل کند و در بخش نهائی راهکارهائی را به اشتراک بگذارد که شاید با تفکر و هماندیشی در جهت اجرائی شدن آن راهکارها بتوان قدمی برای پاک سازی یا حداقل کردن فساد مدیران مدارس در آموزش و پرورش برداشت.
بخش اول:
تعریف فساد مدیران بر مبنای شاخص ها، مصادیق و علل فساد
همان طور که از عنوان مقاله پیداست وجود فساد در مدیران مدارس آموزش و پرورش پیشفرض گرفته شده است، که ممکن است در بدو امر با تامل هائی مواجه شود مبنی بر آن که همه مدیران نمیتوانند فاسد باشند و اندک مدیرانی وجود دارند که شاید اطلاق فساد بر مدیریت آنها تندروی و بی انصافی باشد و … اما با تقسیمبندی فساد مدیران مدارس به دو حوزه فساد فردی/ شخصیتی و فساد سازمان یافته و هدایت شده در سطوح مدیریت مدارس آموزش و پرورش میتوان چنین پاسخ داد که تقبل پست مدیریتی در مدارس و دبیرستانها و هنرستانها مستلزم قبول منویات و خط قرمزهائیست که روند یک مدیریت دمکراتیک، مدرن و آزادمنش را برنمیتابد و البته ضمن آن که در نفس خودش فسادآفرین است، سرسپردگیها و تعهدات پذیرفتن جوانب و مجاری همکاری با اداره آموزش و پرورش بدلیل ساختار بیمار آن به صورت خودبنیاد فاسد و مطرود است. مدیران به عنوان سرپنجههای فساد در آموزش و پرورشاند. چرا که اگر انتخاب مدیران مدارس به صورت دمکراتیک و مطابق با اصول انسانی و اخلاقی و مدرن آموزشی انجام میگرفت آنها میتوانستند در شفافسازی وضعیت مدارس و اوضاع معلمان و همچنین دمکراتیک کردن وضع قوانین و آئیننامهها یا حداقل در سطح اجرای آن به درستی نقش بسزائی در بهبود و توسعه روند آموزش و پرورش داشته باشند. اما اندک نگاهی به سطح مطالبات معلمان در دو دهه اخیر و نیز وضعیت اسفناک مدارس نشان میدهد که مدیران مدارس نه در سطوح سازمانی برای چنین وظیفهای انتخاب میشوند که منعکس کننده وضعیت غمانگیز و رقتبار مدارس باشند و نه در سطح فردی ارادهای برای دفاع از همکاران معلم و حقوق دانشآموزان دارند. بلکه در اکثر مواقع مدارس برای مدیران بنگاهی برای خوش خدمتی به معاونان اداره، باندبازی با معلمان سودجو و تحمیل علائق فردی و شخصی است.
صرف نظر از همه انتقادها یا مخالفتهائی که بر قوانین وزارت آموزش و پرورش وارد است، حتی اگر همدلانه با همان قوانین پیش برویم میتوان به یک تعریف حداقلی از فساد رسید. در این تعریف هر آنچه مانع تحقق اهداف عالیه آموزشی از جانب مدیران گردد، فساد مدیران آموزش و پرورش محسوب میشود. حتی با این تعریف همدلانه با قوانین غیردمکراتیک، تبعیضآمیز و ناعادلانه مصوب در آموزش و پرورش، سیاههای طولانی از مصادیق فساد در مدارس میتوان فهرست کرد. و برای آن که بتوان این مصادیق و نمونههای فساد را بهتر و بیشتر درک کرد ابتدا فهرستی از شاخصهای فساد ارائه میگردد تا مستمسکی برای آنچه فساد نامیده میشود در دست داشته باشیم.
مهم ترین شاخص های فساد مدیران
الف- مجموعه اعمالی که خلاف وظایف مدیران است
ب- سودجوئی و بهرهبرداری شخصی از پست مدیریتی
ج- فاصله معنیدار بین آمارهای ارائه شده توسط مدیران در زمینههای مختلف مالی، آموزشی و … با واقعیتهای موجود مدارس
د- ترسو، متعصب، دروغگو و ریاکار بودن مدیران مدارس
با توجه به حداقل ۴ شاخص فوق میتوان به نمونهها و شاخصهای زیر برای فساد مدیران در مدارس اشاره کرد:
الف: مجموعه اعمالی که خلاف وظایف مدیران است
این اعمال در مدیران به صورت فردی وشخصی، سلیقهای و غیر قانونی بوده و با هر مدیری قوانین خود ساخته و پرداخته آن مدیر ملغی و مجموعهای جدید از قوانین دست و پاگیر مدیر جدید وضع میگردد. اکثر این قوانین خلاف وظایف مدیران است و ارتباطی به حوزه مدیریتی آنها ندارد مثل دخالت کردن مدیران در کارهای معاونین، مشاورین، دفتردارها، تعین تکلیف برای کلاسهای جبرانی و کنکور به صورت اجباری، برگزاری اردوهای اجباری، کاهش غیر استاندارد و غیر قانونی پرسنل اداری و آموزشی برای خود شیرینی در نزد روسا و معاونین اداره تحت عناوینی چون صرفهجوئی و کاهش بار مالی و در واقع برای بهرهکشی از همکاران و معلمان فنی جهت کارهای جانبی خود و مدرسه و دهها نمونه دیگر از این قبیل میتوان نام برد. یک نمونه از این مصادیق اینگونه است که وقتی هنرآموزان هنرستانها به اداره رجوع میکنند متوجه میشوند که اداره از عدم وجود انباردار یا سرپرست یا استادکار برای کارگاههای هنرستان بیاطلاع بوده و مدیر خودسرانه از اینکه درخواست نیرو برای این قسمتها کند خودداری نموده است و در برخی موارد کاشف به عمل میآید که عملا کار انباردار یا استادکار را خود دبیر هنرآموز انجام داده و بیخبر از وی مدیر به صورت صوری اسم افراد دیگری را به عنوان استادکار یا انباردار یا استادکار رد کرده حال آنکه معلم چیزی از این موضوع نمیدانسته است و حقوق دریافتی بین مدیر و کسی که اسم او رد شده است و از باند مافیای اوست، تقسیم میگردد.
ب: بهرهبرداری شخصی/ گروهی از پست مدیریتی
این شاخص از جمله شاخصهائیست که عمده نمونهها و مصادیق فساد مدیران را میتوان در آن لیست کرد. از تحمیل لباس فرم و لباس کارگاه به دانشآموزان (جهت گرفتن رشوه و درآمدزائی برای فرد مدیر یا مافیای او) تا پول گرفتن غیرقانونی از اولیای دانش آموزان تحت عناوینی چون همیاری و کمک به مدارس در مواقع مختلفی همچون ثبتنام، دادن کارنامه و … از برگزاری کلاسهای کنکور و جبرانی با باند مافیای مدیر تا پذیرش آقازادهها و نورچشمیها به عنوان سرباز معلم، از سوء استفاده از اموال هنرستان، دبیرستانها و مدارس تا بهرهکشی از معلمان برای آموزش خصوصی به اقوام خودش و از دستکاری در حساب کتابهای مالی مدارس که کم کم دارد افکار عمومی را به این مساله حساس می کند. در کنار این فساد های علی الظاهر پذیرفته از طرف اداره صرفا سوء استفاده مدیران از پست خود برای ترقی در اداره و دخالت در انتخابات و صف بندی های سیاسی است که ممکن است منجر به برخورد با مدیران گردد و عزل و نصب آنها را نتیجه دهد.
ج: ترسو، متعصب، دروغگو و ریاکار بودن مدیران
از آنجا که اکثر مدیران مدارس افرادی ترسو انتخاب میشوند تا در مقابل اداره کرنش و نرمش داشته باشند، به صورت سازمانیافته در کلاسهای ضمن خدمت مدیریتی، نحوه دروغ گفتن به صورت غیر مستقیم به آنها آموزش داده میشود. مدیران مدارس هر آنجا که به سود آنهاست و پای منافع مالی و صنفی معلم در میان است از حربه دوستی و رفاقت و حسن همکاری معلم و اولیای دانشآموز و حتی خود دانشآموزان حرف میزنند و هرجا که پای نظم و مقررات و وظیفه معلمان به میان آید قوانین را به رخ معلمان میکشانند و مدافع نظم و انظباطند. عموما هم نظم و انظباط را در چند کار سطحی مثل زود آمدن معلم به مدرسه، تا آخرین لحظه زنگ دانشآموز را در کلاس نگاه داشتن، امضا کردن دفاتر حضور و غیاب و هرچه زودتر دادن سوالات امتحانات دی و خرداد و شهریور تعریف میکنند و اینکه کلاسها ساکت و تعداد دانشآموزان مرجوعی به معاونت کم باشد.
برای دانشآموزان هم کوتاه بودن موی سر و نیاوردن موبایل به مدارس و اندکی کارهای فانتزی و سمبولیک ورزشی و شرکت فعال در مراسم بی خاصیت صبحگاه در نظر می گیرند. در این میان توان مدیریت و معاونین او به اجرای همین موارد خلاصه میگردد به طوری که بر روی آن تعصب پیدا میکنند مثلا بلند بودن موی سر دانشآموزان از مصادیق فساد و ابتذال و بد بخت شدن نوجوان بوده و دیگر مسائل و بحرانها و مشکلات مالی و خانوادگی دانشآموزان مهم نیست و یا اگر هست ربطی به مدیر و معاونین وی ندارد.
ناگفته پیداست که در چنین وضعیتی عمده سختگیریها برای اجرای قوانین مندرآوردی مدیران در بهترین شرایط اعتماد بر انها، از ذهنیتها و پیشفرضهای انباشته شده از تعصبات سنتی، دینی، غیرعلمی و غیردمکراتیک میباشد و در بدترین شرایط شک و عدم اعتماد به آنها، ناشی از ریاکاری و دو روئی مدیران مدارس است. این درحالیست که اوضاع مدارس بخاطر همین تعصب و ریاکاریها به شدت بحرانیست. و کاملا در زمینه سیاستهای آموزشی و فرهنگی غلط القا شده بر مدیران از این لحاظ آموزش و پرورش عملا ورشکسته شده است.
د: فاصله معنیدار بین آمارهای ارائه شده و واقعیتهای موجود
دستکاری مدیران در فاکتورهای مالی مدارس، اخاذی از تعداد دانشآموزان و اولیا در مسائل مالی برای برگزاری اردوها، تامین قطعات کاری آزمایشگاهها و کارگاهها، اجبار معلمان به نمره دهی بیحساب و کتاب و نمره فروشیهای مخفیانه، حداقل نشان دادن مشکلات مدارس و امکانات و تجهیزات از موارد متعدد چنین آمارهائیست.
موارد مطرح شده فقط اشارات کلی و فهرست وار از مصادیق فساد مدیران در قالب چهار شاخص فوق است. البته هم در جنبه شاخص دهی و هم ذکر مصادیق و نمونه چه به صورت جزئی و چه به صورت کلی موارد متعددی وجود دارد که از آنها صرفه نظر شده است.
علل فساد مدیران
۱- قوانین
برخی از این علل و زمینهها مربوط به قوانین و آئین نامههای مصوب ادارات و سازمان و وزارتخانه آموزش و پرورش است که ایدئولوژیک، تبعیض آمیز، قومیتگرا، جنسیتی، طبقاتی، نابرابر،غیرعلمی، غیراستاندارد و غیر دمکراتیک است. همچنین قوانین مصوب از ذهنیتانگاری مدیران و مشاوران و کارشناسان در سطوح بالای وزارتی و اداره کلهاست که عینیترین ملاکها و معیارهای تصمیمگیری آنها آمارهای غیرواقعی و دستکاری شده و غیر دقیق و جهتدار و هدفمند همان مدیران است. معلمان و اولیاء دانشآموزان در وضع یا تصویب قوانین نقشی ندارند و صرفا باید مطیع آن باشند.
۲- عدم اطلاعات کافی معلمان و دانش اموزان و اولیای آنها از حقوق قانونی اشان.
اکثر معلمان به عنوان مسولترین قشر در مجموعه آموزش و پرورش از نگاه مردم شناخته میشوند، حال آنکه نه تنها معلمها در وضع قوانین شرکت و دخالتی ندارند بلکه آنها و همچنین اولیاء دانشآموزان حتی از همان قوانین یکسویه و دیکته شده مطلع نیستند و لذا امکان سوء استفاده و فساد مدیران را فراهم میکنند. این امر بخصوص در بین مدیران مدارس کارو دانش به وضوح مشهود است و مدیران به دلخواه حتی قوانین خیلی آشکار را به سود خودشان تفسیر میکنند.
۳- حمایت سرکوبگرانه اداره از مدیران در مقابل اعتراض معلمان
۴- خوارمایه و رانتخوار بودن شخصیت فردی مدیران
۵- سوء استفاده اداره از حماقت، خلافکاری و قدرتطلبی مدیران
۶- سیاستهای نئولیبرالی ساختار اقتصادی موجود که دست مدیران را برای سودجویی بیشتر باز می گذارد. سیاست های نئولیبرالی با آوردن منطق سود به محیط های آموزشی که از وظایف اصلی اشان شده است به مرور آموزش و پرورش را به سمت و سویی می کشانند که آنچه اهمیت می یابد نه تربیت و آموزش درست کودکان بلکه کسب سود بیشتر است گو اینکه از جمله وظایف مدیران تامین هزینه های مدارس با روش های در آمد زائی است که قبلا به آن اشاره شد.
۷- سیستم ناکارآمد ورانتی در اختصاص پستها و سمتها
۸- عدم انتخاب مدیران توسط هنرآموزان، معلمان، دبیران و دانشآموزان
۹- کنکوری شدن و مخروطی شدن آموزش و پرورش
۱۰- تاکید حاکمیت بر طفیلی کردن و وابسته کردن نسل آینده به حکومت و لذا تاکید و سرمایه گذاری بر حفظ ظاهر و اجرای مناسک و عدم اهمیت به مسائل درسی
۱۱- عدم تخصیص بودجه کافی و لازم از سوی وزارت برای مدارس و اقدام جهت خصوصی کردن آموزش و پرورش
۱۲- عدم نظارت جدی بر کار مدیران و کنترل مالی آنها
بخش دوم
تاثیر فساد مدیران بر روند آموزش، معلمان و دانشآموزان
فساد مدیران اگرچه در نفس خود مخرب و ویرانگر است اما برای حاکمیت کار راه انداز و گرداننده نظام عقیم آموزشی است. همچنین وجوه مثبتی برای آن دسته از معلمان سودجو دارد که در باند مافیای مدیر منافع مالی را به هر دلیلی چشمانداز خود کردهاند و معلمی را مستمسکی برای دور زدن شرافت و ارزش کار معلمی دانسته و خواسته یا ناخواسته بر خوان گسترده مدیران مینشیند و از سفره دزدیهای مشروع که تحت حمایت و هدایت غیر مستقیم اداره است لقمه بر میچینند. اما در بعد منفی بررسی فساد مدیران رشد افراطی فردگرائی در معلمان، نا امیدی و افسردگی آنها، شکلگیری باندهای فساد و مافیای آموزشی در مدارس، ایجاد ذهنیت قانونگریزی، قانونشکنی و قانونستیزی در دانشآموزان و کاهش اعتبار و منزلت اجتماعی معلمان و امر آموزش و پرورش از نتایج و تاثیرات مستقیم یا غیر مستقیم فساد مدیران است. در این میان اکثر معلمان شریف و زحمت کش جزء پیمودن طریق نا امیدی و سکوت و خون به دل خوردن راه دیگری ندارند و معلوم است که در نبود تشکل های صنفی مستقل و نهاد های ناظر دمکراتیک نه تنها انگیزه و امیدی برای معلم و دانشآموز باقی نمیماند، بلکه حتی مناسبات دانشآموز به عنوان نسل آینده به گونهای با واقعیتهای موجود تنظیم میگردد که مدرسه برای او فقط یک زندان کوتاه مدت خواهد بود و البته آنچه اکنون در نسل های منقطع از تاریخ سیاسی و آرمانی امان می بینیم، با توجه به آمارهای خشونت و اعتیاد و ..دستاورد ان است.
بخش سوم
راهکارهای مبارزه با فساد مدیران
آنچه در بخشهای نخست و میانی مقاله ذکر شد، هر معلم آگاه و آزاداندیش را به چارهجوئی و مقابله و مبارزه با این حجم گسترده فساد دعوت می کند. اگرچه در مقطع فعلی از تاریخ حیات سیاسی مردم ایران، تیرهروزی و اسفناکی شرایط اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی جامعه و کشور به گونهای شده است که راهکارهای مبارزه با این فسادهای ملی و فراگیر تقریبا به بنبست میرسند، اما همین معلم آزاداندیش و آگاه میداند و میتواند در سطح خودش و کاراکترهای اجتماعی که از او در جامعه وجود دارد راهکارهای فردی، موضعی، جمعی و سیستمی اتخاذ کند.
راهکارهای فردی شامل حداقل کردن روابط دوستانه با مدیر و رعایت قانون از طرف معلم است تا مدیر مدرسه مجبور به رعایت قانون گردد. بیشک عدم ورود و دخول به باند مافیای مدیر، حفظ فاصله از مدیر، نگاه و موضع انتقادی/ اعتراضی به او، معلم را در جایگاهی در مدرسه قرار میدهد که امکان دزدی و فساد را در سطوح فردی و مافیائی در مدرسه ناممکن یا حداقل میکند.
راهکارهای موضعی میتواند منوط به فاز اطلاع رسانی باشد. این اطلاع رسانی در وجه ایجابی خود شامل مطلع ساختن سایر همکاران، دانشآموزان و اولیاء آنها از حق و حقوق قانونیشان است و در وجه سلبی شامل عدم همکاری گروههای معلمی با مدیر مدرسه در امور غیر قانونی است.
حرکتهای جمعی معلمان میتواند از نامهنگاریهای دسته جمعی، تجمعهای اعتراضی به مشکلات صنفی، آموزشی، حقوقی معلم و دانشآموز تا تحصن در مدارس، جلوی ادارات و …. منجر گردد.
راهکارهای سیستمی منوط به شکلگیری تشکلهای مستقل صنفی، شکلهای مستقل دفاع از حقوق آموزشی معلم و دانشآموز، فعال کردن اجتماعات صنفی معلمان، شورائی کردن مدیران مدارس، درگیر کردن شورای دبیران، انجمن اولیا و مربیان و شوراهای دانشآموزی با فساد مدیران است.
نتیجه گیری
آنچه در بخش پایانی مقاله به عنوان راهکارها در چهار سطح فردی، موضعی، جمعی و سیستمی بیان گردید، اگرچه ممکن است در صورت اجرائی شدن با موانع و مشکلات زیادی مواجه شود اما حداقل میتواند تلاش مستمر هر معلم آزادیخواه و عدالتطلب باشد که از وضعیت فساد عمیق و وحشتناک مدیران مدارس آموزش و پرورش رنج میبرد. در میان راهکارهای فوق به نظر میرسد میتوان با استفاده از ابزارهائی چون رسانههای مجازی (تلگرام، فیس بوک و…) کمپینهائی را برای اطلاعرسانی ایجاد کرد و حداقل با افشای مصادیق و موارد فساد مدیران از حساسیت افکار عمومی در جهت مبارزه با این فساد گسترده بهره جست. همچنین از طریق نامه نگاری ما به مسئولین و نمایندگان مجلس در صورت امید به انجام کار از طرف آنها، میتوان برای شورائی شدن انتخاب مدیران تلاش کرد. اما راهکار اصلی و آنچه به نظر علاج واقعی کار است، همانا تشکیل تشکلهای مستقل صنفی و آموزشی است که از حقوق معلم و دانشآموز دفاع کند و به عنوان یکی از همین حقوق بر روند تعیین مدیران و نحوه کار آنها کنترل و نظارت کند. این امر البته مستلزم مداوا شدن بیماری ترسو بودن معلمان، از انزوا در اوردن معلم هائی که در مقطعی از خدمتشان فعالیت فردی ناکام داشته اند، حساس کردن اولیای دانش اموزان به بی ثباتی، بیهودگی و بی هویتی اموزش و پرورش موجود و فساد مدیران و مواردی از این قبیل است.