رشد صعودی کمی و کیفی اعتراضات صنفی و سیاسی در ده سال گذشته در ایران کاملا ملموس و چشمگیر است. این رشد به ویژه در دو سال گذشته حالت انفجاری به خود گرفت، و در جنبش اعتراضی دی ماه به حد اعلای خود رسید. گرچه در سپهر سیاسیِ واقعاً موجود، مرز مشخصی بین اعتراض سیاسی و صنفی وجود ندارد. جمهوری اسلامی حتی صنفیترین اَشکال اعتراض را خطری برای حاکمیت اقتدارگرای خود تلقی میکند و دست به سرکوب خشونتآمیز آن میزند. در نتیجه حتی اعتراضات صنفی با مطالبات حداقلی در مدت کوتاهی جنبهی سیاسی به خود میگیرد. هر معترض صنفیای دیر یا زود یا خود میفهمد که باید در عرصهی سیاسی مطالبه و مبارزه کند، یا مناسبات، این امر را در مسیر دادگاه و زندان و بازجویی به او میفهماند.
با رشد اعتراضات، طبیعتاً تعداد زندانیان سیاسی نیز افزایش یافت. در سالهای گذشته افراد بسیاری تحت عنوان زندانی سیاسی به زندانهای جمهوری اسلامی رفتهاند. فعالان کارگری، فعالان حقوق زنان، فعالان حقوق بشر، فعالان حقوق کودکان، فعالان حقوق معلمان، فعالان دانشجویی، فعالان حقوق قومیتها و اقلیتهای دینی و مذهبی گروهای مختلفی هستند که به طور مشخص در این سالها به دلیل طرح مطالبات بدیهی خود رنج زندان را به جان خریدهاند. زندانهایی که بدون رعایت اولیهترین استانداردهای بشری ساخته شدهاند و عموم زندانیان یا در زندان و یا پس از آزادی به انواع بیماریها دچار میشوند.
افزایش تعداد زندانیان سیاسی منجر به شکلگیری مقاومت سیاسی در زندانهای جمهوری اسلامی شد. اعتصاب غذا، بیانیههای منتشر شده در زندان، حمایتهای خارج از زندان از زندانیان سیاسی و برگزاری مراسمات مناسبتهایی همچون روز جهانی کارگر در داخل زندان اًشکالی از امتداد مبارزه در زندان است. این مقاومت در هر مرحله تکامل یافته است. اعتصاب غذاهای متحدانه و متشکل زندانیان سیاسی به ویژه در چند سال اخیر موید این موضوع است. در حقیقت زندان تا حد زیادی از حالت «ابزار تهدید حکومت» خارج شده است و حکومت میداند زندانی کردن یک فرد علاوه بر به زحمت انداختن زندانی و خانوادهاش، بر سیمای حکومت نیز خط خواهد انداخت و صدای زندانی سیاسی حتی در زندان قابل قطع شدن نیست.
اعتصاب غذا آخرین ابزار این زندانیان برای رساندن مطالبات بر حق خود به گوش مردم و حاکمان است. زندانی با اعتصاب غذا روی تن خود، این آخرین داشتهی محصورش قمار میکند تا از یک سو به حکومت بفهماند مطالباتش به اندازهی جانش و حتی بیش از جانش برایش اهمیت دارند، و از سوی دیگر سندی بر فشار وارده در زندان برای افکار عمومی و نهادهای حقوق بشری میشود. اعتصاب غذاهای متشکل و گروهی حتی پا را از این نیز فراتر میگذارند. چندین زندانی برای به نتیجه رسیدن یک مطالبهی مشترک یا برای حمایت از یک فرد مشخص دست به اعتصاب غذا میزنند تا نشان دهند اولاً اتحاد سیاسی میتواند مرزهای فکری و ایدئولوژیک را از میان بردارد و ثانیاً زندانی سیاسی حتی در زندان نیز به امری فراتر از «خود» میاندیشد و برای آن مبارزه میکند.
شکلگیری مقاومت و مبارزه در زندان، جمهوری اسلامی را مجبور کرده است تا در تاکتیکهای امنیتی خود تجدید نظر کند. بازجویان و ماموران امنیتی به جای زندان ترجیح میدهند مسائل سیاسی را با احضار، تماس تلفنی و تهدید در محل کار و تحصیل حل کنند. پیش از شکل یافتن هر اعتراض سیاسی با چندین نفر تماس گرفته میشود و با تهدید از افراد خواسته میشود در اعتراض شرکت نکنند. در واقع ادعای حامیان دولت در مورد کم شدن تعداد بازداشتها وقتی در کنار تعداد بسیار بالای احضارها و تهدیدات تلفنی قرار میگیرد، عملاً بیمعنی میشود. اینکه بازجو نمیخواهد کار به زندان بکشد نه از حسن نیت نهاد امنیتی که از ترس آنها از زندان است. زندان برای یک فعال سیاسی شاید ترسناک و رنجآور باشد، اما همین زندان حداقل به همان اندازه برای زندانبان و حکومت نیز دردسرساز و ترسناک است.
با این اوصاف حمایت از زندانیان سیاسی و طرح مطالبات آنها به یکی از وظایف فعالان سیاسی بدل میشود. فعالان سیاسی میتوانند به صدای زندانیان سیاسی بدل شوند تا از یکسو هزینهی زندان را برای جمهوری اسلامی افزایش دهند، و از سوی دیگر صدای مطالبه و حقخواهی زندانیان را به بیرون از زندان برسانند.