بگذار برایت جشن بگیرند
بگذار جشن بگیرند،
این راندگان ز میهن
بگذار شادمانه جام بگیرند،
بگذارشان به رقص در آیند،
بگذار!
شایای این شکوه تویی تو،
با ما بمان، فیدل!
یار همیشه ی مردم!
همراهمان بمان تو،
در این مصاف سخت.
با شادی فراریان میامی،
این دل سپردگان به دشمن مردم،
و
با خیال باطلشان
هرگز، مرگت نیست.
در قله های سیرا ،
آن رزم با شکوه،
در خاکمال – پوزه ی دشمن،
آن زنده مانده پس از مرگهای سخت،
آنک تو زنده ای
و
پس از مرگ،
بر شادمانی این فوج بیخِرَد،
لبخند می زنی.
در شادمانی دل مردم،
در اشک چشمشان،
میراث ماندگار تو پیوسته زنده است.
چل سال ماندی و همگان با تو،
در این ره دراز،
ماندند با نوید رهایی.
با نان، مسکن، آزادی،
این دسترنج توده ی زحمت،
در رزم و در گریزِ ستمکاران، آن
آکنده دل به مهر جهانخواران،
یاد تو زنده است
و نامت،
بر جای مانده است.
بر هر کران افق اکنون،
تابان و سرخرنگ و درخشان.
مانایی ای رفیق،
تا زندگی و انسان ماناست.
شادیم ما ز ماندگاری تو اکنون،
با ما بمان همیشه بمان ای رفیق راه
با ما بمان فیدل!