شک نباید داشت که آنچه در آذر ماه سال هزار و سیصد و هفتاد و هفت رخ داد برای اهل نظر، برای زخم خوردگان و آگاهان به آنچه در چند دههی اخیر در این سرزمین بلازده میگذرد، هیچ تازگی نداشت و فقط مایهی شگفتی کسانی شد که تاریخ را در حافظه ی خود دربست به تعطیلات ابدی فرستادهاند. در این میان حاکمیت که منافع هنگفتی در فراموشی دارد با مردم فریبی و جعل تاریخ و پوشاندن ریشههای تبهکاری، همه ی کوشش خود را به کار برد تا نخست این قتلها را به چهار موردِ پروانه اسکندری، داریوش فروهر، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده محدود کند و از قتل سعیدی سیرجانی، احمد تفضلی، پیروز دوانی، مجید شریف، حمید و کارون حاجیزاده، غفار حسینی، احمد میرعلایی و دهها ستم کشته ی دیگر، و نیز توطئه ی به دره انداختن اتوبوس حامل نویسندگان در سفر ارمنستان و ربودن یکی از نویسندگان و فعالان کانون نویسندگان ایران، فرج سرکوهی، هیچ سخنی به میان نیاورد؛ سپس جنایت را «خودسرانه» جلوه داد و سرانجام مضحک تر از همه کوشید چنین جلوه دهد که اگر قتلی اتفاق افتاده نه از سربند سیاست همیشگی حاکمیت در قتل و سرکوب دایمی مخالفان بلکه از آنجاست که جناحی از حاکمیت خواسته است با این قتلها جناح دیگر را زمینگیر کند؛ به این ترتیب به خیال خام خود همهی سعی خود را به کار برد تا دامن کل حاکمیت را از جنایت سیستماتیک و مستمر چند دههی اخیر برکنار نگه دارد. اما جنایت تبارنامه ای دارد که پیشینه ی دراز دامن و خونین آن به بزرگترین کشتار دگراندیشان و مخالفان سیاسی در دههی ۱۳۶۰ و خاصه قتل هزاران زندان سیاسی در ۱۳۶۷ و چه بسا پیش از آن ،به نخستین روزها و ماههای به قدرت رسیدن حاکمیت جدید میرسد. اگر بر این تاریخ سراسر خون و چرک و تبهکاری چشم ببندیم، چنان که برخی کسان در بسیاری موارد چشم پوشیده اند، یقین باید داشت که سلسله ی خون چکان جنایت و ستم و سرکوب همچنان ادامه خواهد یافت؛ زیرا روشن نخواهد شد که چرا حاکمیت پس از قتلهای پاییز ۱۳۷۷، در دادگاهی دربسته، بدون حضور خانوادهها و وکیلان آنها، آمران قتلها را از هرگونه بازخواست مصون داشت، تنی چند از عاملان دست چندم قتلها را در دادگاهی نمایشی به محاکمه کشید و راهی زندان کرد و پس از چندی همه را به مرخصی اب دمدت فرستاد؛ و درعوض وکیل شجاع پرونده، ناصر زرافشان، عضو کانون نویسندگان ایران، را به اتهام واهی «افشای اسرار دولتی» محاکمه و به زندان محکوم کرد و در ۱۳۷۸ به کوی دانشگاه به دانشجویان معترض یورش برد و دست به قتل و ضرب و جرح و غارت گشود. چندی بعد، در ادامهی جنایت سال ۷۷، اما این بار به وسایلی دیگر، منشی منتخب کانون نویسندگان ایران، منیژه نجمعراقی، را به یک سال زندان محکوم کرد، به خانههای برخی از اعضا ریخت، برای تنی چند از اعضا پرونده سازی کرد و سرانجام سه تن از اعضای کانون نویسندگان ایران، رضا خندان (مهابادی)، بکتاش آبتین، کیوان باژن و، به تازگی، آرش گنجی را به اتهام های بی اساس به زندانهای درازمدت محکوم کرد؛ و بدینگونه تعقیبکننده جای خود رابه تعقیبشونده سپرد و قربانی بر صندلی اتهام و تبهکار بر صدر مصطبه نشست؛ چنان که به حکم تاریخ ِ این چند دهه انتظاری هم جز این نمیرفت!
اما در بیست و سومین سالگرد قتل تبهکارانهی محمد مختاری و محمد جعفر پوینده چنان که بارها گفته ایم: اگر هزار سال بر این قتلها بگذرد، یقین است که هرگز نخواهیم گذاشت گَرد فراموشی بر جنایت بنشیند؛ ما دادخواه این جنایت و همهی جنایتها، آزادیکشی ها و ستمهایی هستیم که یقین داریم بدون دست بردن به ریشه های آن و قطع شجره ی خبیثه ی جنایت، نمیتوان هیچ امید داشت که کشتار و حذف فیزیکی مخالفان و حقطلبان تکرار نشود، چنان که تاریخ دو دهه ی اخیرِ پس .از این قتلها گواه روشن این مدعاست
در بیست و سومین سالگرد قتل تبهکارانه ی محمد مختاری و محمد جعفر پوینده، رهروان آزادی، یاد عزیزشان را گرامی میداریم و، با رعایت دستورالعملهای بهداشتی، روز جمعه ۱۹ آذر، ساعت ۳ بعد ازظهر، مزارشان را گلباران میکنیم.
کانون نویسندگان ایران
۱۷ آذر۱۴۰۰