برای فعالین جنبش که در راه سوق کشور به سوی آزادی می کوشند؛ بیانیه ۱۸ آقای موسوی فرصتی برای گسترش فضای نقد و گفتگو است. خود بیانیه نیز به گسترش فضای نقد و گفتگو در درون و بیرون جنبش تأکید کرده و خواستار تعمیق فضای گفتگو بر سر اهداف و بنیان های هویتی جنبش شده است. پیداست که مراد از این تأکیدها، غنای بیشتر بخشیدن به تکثر آرا و عقاید در جنبش با هدف آسیب شناسی آن است. هدف؛ بالندگی جنبش در مسیر دستیابی ایران به آزادی است. همه نشانه ها حاکی از این است که جنبش در آستان بازشناسی، بازیابی هویت، تعمیق و تعریف خود قرار گرفته است؛ فرایندی که هدف بایسته در آن استحکام بخشیدن به همرأئی ملی است که بنا به سرشت فراگیر، مدنی و شهروندی جنبش سبز، تنها با توسل به گفتگوی نقادانه می توان و باید به آن دست یافت.
در تاریخ اندیشه سیاسی ایران این نخستین بار است که در مقیاس یک جنبش فراگیر شهروندی، “گفتگو”؛ راهکار شناخت ضرورت ها و پیدا کردن پاسخ بهینه برای آنها پذیرفته و پیشنهاد می شود. این پدیده نوظهور را می توان یکی از صدها جلوه –ی آگاهی نوین تاریخی ایرانیان توصیف کرد. آگاهی نوین جانمایه جنبش سبز است که در کانون آن انسان ایرانی در مقام شهروند، دارای حقوق بشری و حقوق برابر شهروندی و مآلا” حق انتخاب قرار دارد. بدون چنین تحولی در آگاهی، “گفتگو” نقش و کارکردی را که امروز داراست نمی توانست داشته باشد.
ملازم بودن گفتگو با انسانیت شهروندی – مدنی پرسش هائی را در برابر ما قرار می دهد. “گفتگو” بحث طلبگی و یا نمایش سخن فرسائی های جاری نیست که هرکس بر سر ایمان خود می رزمد و اصلا” نمی شنود که همآورد دگراندیش چه می گوید و چه می خواهد! نخستین شرط گفتگو، پذیرش برابر حقوقی است و این که هیچ کس همه-ی حقیقت را در انحصار خود ندارد و در سخن هر دگراندیش و مخالف گوئی می توان و باید بخشی از حقیقت را بازشناخت و پذیرا بود. بیرون جهیدن از پارادایم حق و باطل از پیش شرط های “گفتگو” است.
ایران جامعه ایست در حال گذار و در نتیجه آکنده از تناقض! تصور این که عاملین این گذار وجودهائی عاری از تضاد و تناقض هستند؛ اگر تعارف نباشد، خودفریبی است! در هر گفتگوئی باید جانب انصاف را نگهداشت و به جنبه انسانی آن توجه نشان داد. بدون احترام متقابل جائی برای یک گفتگوی نقادانه وجود ندارد. داوری منصفانه هنگامی است که نقد را مبتنی بر اخلاق روا بداریم؛ یعنی بر بنیاد نگاه نقادانه به خود انجام دهیم.
پی آمد روشنگر یک گفتگوی نقادانه، آگاهی به جایگاه نظریه ها و مبانی در تعیین سمت و سوی مواضع و بیانیه هاست. از شمار درس آموزی های تجارب گذشته یکی هم این است که با هر نظریه و مبانی نمی توان به آزادی، حقوق برابر شهروندان، حق حاکمیت ملت و دموکراسی و حقوق بشر و یا پیشرفت و عدالت دست یافت. تجارب عبرت آموز گذشته، ما را در شناخت و انتخاب درست مبانی برای تعیین سمت و سوهای خود حساس تر کرده است. اگر باز هم تأکید می کنیم که بدون گسست از اسلام فقاهتی و نقد اسلام سیاسی بسود جداخواستن دین از دولت نمی توان به دموکراسی مبتنی بر حقوق بشر رسید، واگوئی درسی است که از بازنگری نقادانه گذشته خود آموخته-ایم.
کار پرارج آقای موسوی در بیانیه ۱۸، ارزش گذاری، تأئید و پذیرش اعلامیه جهانی حقوق بشر، بعنوان دستآورد خرد بشری است. این نوخواهی مبارکی است زیرا سنت مرسوم، سنجش ارزش های حقوق بشری با موازین اسلام بوده است! بیانیه ۱۸ با عبور از این تابو یک گام بزرگ در مسیر دموکراتیزه و سکولاریزه کردن “اسلام سیاسی” به پیش برداشت. اکنون بجاست که فضای نقد و گفتگو در گسترش خود، موضوعاتی از این دست را تعمیق ببخشد که نمی توان دموکراسی و حقوق بشر را از هیچ دینی و از جمله دین اسلام استنتاج کرد. پیروان هر دینی و از جمله مسلمانان قادرند خود را با دموکراسی و ارزش های حقوق بشری سازگار کنند. شناخت شروط و الزاماتی که این سازگاری را ممکن و محقق می کند، به جنبش دموکراسی خواهی ایران مساعدت شایان خواهد کرد.
متأسفانه در کنار این تحول و بالندگی، بیانیه ۱۸ قسما” در مواضعی باقی مانده است که تجربه انقلاب اسلامی در ایران و تجربه-ی دموکراسی ها در جهان، بر ابطال آن گواهی می دهند! در متن بیانیه ۱۸ آقای موسوی؛ یکرشته نظریه ها طرح-اند که از جمله آنهاست نظریه دو گانه سازی “ایرانی – اسلامی” و نظریه “زیست مسلمانی”. اگر مراد از “گنجینه ایرانی –اسلامی” این است که ایران از خلال واقعیت های تاریخی و جاری که آن را احاطه کرده و برساخته، راه آزادی را می پوید، می توان به هسته-ی حقیقتی در این سخن باور داشت. اما در بیانیه؛ این هسته حقیقت امتداد نادرستی پیدا کرده است که سرشت جهانشمول مدنیت معاصر را در سایه قرار می دهد. حقوق بشر و دموکراسی دستاورد های خرد بشری هستند و نمی توان آنها را با “خصیصه های هویت بخش” از “گنجینه ایرانی – اسلامی” تعریف و تبیین کرد! جنبش سبز در برگیرنده و برساخته –ی هویت های مستقل متکثر است و نمی توان برای آن یک هویت مشترک “توحیدی” و یک شیوه “زیست مسلمانی” ساخت! تعریف جنبش سبز ملت ایران بعنوان یک جنبش ایرانی- اسلامی؛ و یکسان سازی هویت های مستقل و متکثر “فعالین سبز” در مفهوم “خرد جمعی توحیدی”، اشتباه مشهور تقلیل مفاهیم مدرن و نشاندن دلخواه به جای واقعیت است. چنین اشتباهی نه تنها “همدلی ” و اعتماد تازه پا را که به بهای گران بدست آمده، با خطر تخریب روبرو می کند بلکه ارزش های شهروندی- مدنی و حقوق بشری را که “ایران آزاد و آباد” را تدارک می بینند، به مخاطره می اندازد.
*
نظریه سیاست نیست بلکه راهنمای سیاست است و به همین جهت نیز نقد تئوریک آن از منظر مبانی و ارزش های دموکراسی و حقوق بشر، اهمیت آینده نگرانه دارد.
سیاست در حوزه خرد عملی قابل بررسی است و آنرا – سیاست را – هنر بهرمندی از ممکنات و حتی هنر ممکن ساختن ناممکن تعریف کرده-اند. من به این تعریف، هدفمندی پایبند به حقوق بشر را اضافه می کنم و بیانیه ۱۸ را از منظر نقد سیاسی با این معیار می سنجم که تا چه اندازه توان بهره گرفتن ممکنات را، برای پیش راندن ایران در راه آزادی؛ برای نیرومند تر کردن جامعه مدنی و جنبش اجتماعی مردم در پیکار-شان علیه استبداد دینی و دولت پادگانی کودتا، داراست.
تا آنجا که آشکار است، بیانیه ۱۸ این هدف اصلی را تعقیب می کند که یک صورتبندی حدودا” مشخصی، در چهارچوب راهبرد “اجرای بدون تنازل قانون اساسی” برای جنبش طراحی کند و به آن صراحت ببخشد. صورتبندی که برای جنبش اعتراضی مردم، بشمول منتقدان و ناراضیان درون و حاشیه حکومت، یک پوشش با وجاهت اسلامی – حقوقی، بعنوان اپوزسیون قانونی در “نظام اسلامی”، فراهم آورد.
بیانیه ۱۸ آقای موسوی بر همان خواسته های ۹ گانه بیانیه ۱۱ بعنوان “مطالبات حداقلی” تاکید دارد و حتی قسما” با استحکام بیشتری طرح و مطالبه می شوند اما سمت و سوی بیانیه ۱۸ برای تثبیت و برسمیت شناساندن “راه سبز امید” بعنوان اپوزسیون و بدیل قدرت سیاسی حاکم؛ یعنی بدیل دولت پادگانی کودتا در جمهوری اسلامی ایران است.
نقد سیاسی- بی آن که چشم بر ایرادها و نقص و کمبود ها بپوشد- بیانیه ۱۸ را در سمت و سوئی می بیند که ظرفیت آن را دارد تا در شرایط موجود و از خلال واقعیاتی که بر جنبش استیلا دارند، با اتکاء به ممکنات،یعنی در مجموع برپایه توازن واقعی قوا؛ جنبش سبز ملت ایران را، نیرومند تر کرده و ایران را در مسیر آزادی مطبوعات و رسانه ها و اجتماعات، آزادی احزاب و سندیکا و انجمن ها، در راه الغای نظارت استصوابی و آزادی انتخابات، به پیش براند. درک این سمت و سو، پشتیبانی و تقویت آن، اهتمام در راه تشکیل فرایندی است که طی آن، آنچه که امروز ناممکن است، فردا و دوفردای دیگر ممکن تواند شد.
در شرایط و موقعیت کنونی، پشتیبانی از این سمت و سو و تقویت آن، رویکرد درستی است. در عین حال می توان دید که پایمردی در حفظ و پاسداشت هویت مستقل بعنوان یک موألفه سکولار – دموکرات در جنبش سبز، اکنون اهمیت و حساسیت افزون پیدا کرده است.
معنای حفظ هویت های مستقل، برسمیت شناختن یکدیگر در تفاوت هائی است که داریم؛ ما یکدیگر را برسمیت می شناسیم در عین این که می پذیریم متفاوت هستیم. درک درست این معنا، وقتی میسر است که در مفهوم “برسمیت شناختن”؛ علایق و مطالبات مشترک را، تشخیص داده و در سمتگیری خود منظور کنیم؛ منظورم اشتیاق برای مفاهمه و مصالحه، اشتیاق برای توافق روی مشترکات، در عین تکثر و تنوع و رنگارنگی است. در یک چنین دیالکتیکی است که متفاوت ها، با حفظ هویت های مستقل، اشتراکات یکدیگر را کشف می کنند و به همدلی و همسوئی و همرأئی می رسند.
از این ملاحظات، قاطع تر از پیش می توان بر نقش حیاتی که “گفتگوی نقادانه” در بالندگی جنبش و گسترش آگاهی های سکولار- دموکراتیک بر عهده دارد، تأکید ورزید و این دو اصل را یادآوری کرد: ۱- میان “راه سبز امید” و جنبش سبز ملت ایران، علامت مساوی نباید گذاشت. ۲- “حفظ هویت های مستقل”، از جمله الزام – هایش “حمایت انتقادی” از سران نمادین جنبش است.