در آغاز سالی هستیم که بسیاری آن را آبستن حوادث بسیار در تاریخ کشور ما می دانند. سال نو با بهار آغاز می شود و این روند اگر چه تکراری است در بطن خود پیام آور دگرگونی و دگردیسی طبیعت و زایش دیگری است. انقلاب در طبیعت نه به معنای از بن کندن هر آنچه هست بلکه تنها به معنای تغییر شکل آن است که خود در واقع تکرار روندی دایمی است.
سال نو را باید نه لزوماً با اندیشه نو بل می بایست با نگرش نو آغاز نمود. “چشمها را باید شست…”. باید با نگاه به گذشته از اشتباهات قبلی آموخت و در راه رسیدن به هدف نهایی به پیش رفت و این پیش رفتن البته با درجا زدن و نگرش جزمی به باورهای پوسیده و قدیمی هیچ سنخیتی ندارد.
مقاله رفیق عزیز “نامدار بینام” در سایت “کار آنلاین” علاوه بر انتقاد از مواضع اعلام شده فداییان – اکثریت حاوی نکاتی در نقد نوشته اینجانب “آنکه نگفت…” در خصوص حمایت از عبدالله نوری در انتخابات ریاست جمهوری بود که نیازمند پاسخی درخور است و جا دارد که از ایشان بخاطر بذل توجه به مقاله خود نیز قدردانی کنم. واقعیت آن است که قصد ندارم تا در مقاله مطول دیگری آنچه را که قبلاً نوشته ام تکرار کنم، که چنین رویه ای طبعاً جز اتلاف وقت نتیجه ای دربرنخواهد داشت. این رفیق گرامی خوشبختانه از آن گروهی نیستند که بحث اصلی را فراموش کرده اند و از ارایه پاسخ صریح به سئوال اصلی طفره می روند و شخصاً خوشوقتم که علیرغم خشونتی که در کلامشان در مقاله “آواز دهل شنیدن…” نسبت به اینجانب موج می زند ولی دستکم تلاش شده تا به بحثی که من به دنبال آن بوده وهستم نیز اگر چه به صورت سطحی وارد شوند و نظر خود را ارایه دهند. اگر چه این نظرات که با نوعی کلی گویی شعار گونه همراه است به تبیین موضوع چندان هم کمکی ننموده است. ایشان گزینه “انقلاب دمکراتیک سوسیالیستی” را به صراحت تبلیغ و ترویج نموده اند و سعی کرده اند که چشم گمراهانی چون من را که سی سال است در تاریکی غرق شده ایم به نور آن روشن کنند که باز هم جای تشکر دارد. این رفیق گرامی که لابد از “نا آشنایی با سوسیالیسم” و “بی تجربگی مبارزاتی” کارگران ایران پس از سالها حکومت دیکتاتوری ستم شاهی و آخوندی بی خبرند و یا آن را بی اهمیت می پندارند، می بایست دستکم اندکی در باره ضعف تشکیلاتی اتحادیه ها و سندیکاها و کارکرد محدود جنبش چپ و اندیشه های مارکسیستی در آنها شنیده باشد. در چنین شرایطی شعار “انقلاب دمکراتیک سوسیالیستی” دیگر چه جا دارد؟ لابد ایشان این سوسیالیسم را نه از گونه پرولتری آن که منتج از کارکرد حزب کمونیست است می دانند و به نوعی نگرش خرده بورژوایی آن را مد نظر دارند. اگر چنین است لابد هژمونی چنین انقلابی را نیز نه برعهده پرولتاریا بلکه باید به خرده بورژوازی و یا بورژوازی ملی سپرد این طور نیست؟
در مقالات قبلی خود این بحث را مطرح کردم که نوع خرده بورژوایی چنین انقلاباتی را به کرات در جهان دیده ایم که نمونه ایرانی آن همین آش شله قلمکاری است که روزی به تقلید از سرمایه داری لیبرال به بورس بازی می پردازد و عضویت در سازمان تجارت جهانی را آرزو می کند و زمانی فیل اش یاد هندوستان می کند و میرحسین موسوی و احمدی نژاد را که هر یک به نوعی مخالف روند جهانی شدن هستند، به میدان دعوت می نماید.
سالهاست که بورژوازی ملی از کشور ما رخت بربسته و بورژوازی لیبرال که چشم امید به تجارت جهانی دارد اختلافاتش با جمهوری اسلامی روز به روز کمرنگ تر می شود و این چنین است که “نهضت آزادی” (درست برخلاف نظر رفیق نامدار بینام که آن را نمادی از نیروهای اپوزیسیون داخلی نظام می داند) حتی فکر پیوستن به نیروهای تحول طلب و دمکرات را به سر راه نمی دهد و در مواقع حساس چسبیدن به مراکز قدرت نظام اسلامی را به همسویی با اپوزیسیون داخلی رژیم از هر نوعی که باشند ترجیح می دهد. (بد نیست که خواننده گرامی مواضع نهضت آزادی را در بزنگاه ۱۸ تیر مجدداً بررسی نموده و سپس بیاد آوریم که چگونه این آقایان دوان دوان برای خوش رقصی و اجابت دعوت رئیس مجلس هشتم با افتخار در همایش سه دهه اعضای مجلس فرمایشی رژیم حاضر شدند).
از سوی دیگر اگر انقلاب سوسیال دمکراتیک مورد بحث این رفیق گرامی همان است که می بایست به دیکتاتوری پرولتاریا بیانجامد، بار دیگر می بایست از او پرسید آن حزب کمونیست که می بایست در بزنگاه قیام توده ها رهبری آن را به چنگ آورد کجاست و آن پرولتاریای انقلابی مورد نظر اش آیا همین کارگران به غایت عقب مانده سیاسی کشور ما هستند که رژیم از سال گذشته همه آنها را بدون هیچ مقاومتی از استخدام رسمی محروم و محکوم به قبول استخدام قراردادی نموده است و کجا بود آن حزب پرولتری که صفوف ایشان را در مقابل این حرکت ارتجاعی سامان دهد و آن را به کارزاری جدی علیه سرمایه داران تبدیل کند؟
هنر مارکسیسم نه در شعارهای انقلابی و مخالفت با هر آنچه هست بلکه توان جداسازی سره از ناسره است. آینده جوامع بشری نه با بحران سازی، جنگ، انقلاب و شورشهای اجتماعی بلکه با همدلی و تحولات مثبت، پیشرفت تکنولوژیک، بازنگری در باورهای کهنه و دوری از جزم اندیشی رقم خواهد خورد. تفکر انقلابی بیگمان در این قرن و در آینده کارکردی نخواهد داشت و بجای آن مارکسیستها باید سوسیالیسم و پیروزی آن را در بسط و گسترش نهادهای مدنی، این هسته های نظام “شوروی” آینده، بجویند و به کار بسط و تعمیق باورهای سوسیالیستی در آنها همت گمارند.
یکی دیگر از آموخته های مارکسیستهای حقیقی باور به نیروی مردم و قدرت تشکلهای اجتماعی آنان در عقب زدن نیروهای ارتجاعی و دولتهای سرمایه داری است. متاسفانه رفیق عزیز ما اینجا نیز قافیه را باخته است و با اعلام این که “… اگر اصلاح طلبان حکومتی و نهضت آزادی مترقی با آقای عبدالله نوری مخالف هستند دیگر کدام نیروی ترقیخواهی در حلقه خارج از ولایت می ماند که بتواند بهمراه آن توده ها را بسیج نماید” به یک باره از “چپ بی نهایت انقلابی” به “منتهی الیه راست” می پیچد.
نخست آن که او دسته بندیهای درون و اطراف نظام ولایی را معیار حرکتهای اجتماعی و بسیج توده ها در کارزار انتخابات می داند که البته به معنای آن است که او برای ساماندهی چنین حرکتی منتظر چراغ سبز حکومت است و تا زمانی که آن را دریافت نکند به میدان نخواهد آمد. او برخلاف مارکسیستهای واقعی بجای تکیه بر نهادهای مردمی، صنفی و سیاسی دمکراتیک و نیمه دمکراتیک تحول طلب همچون سندیکای معلمان، دفتر تحکیم و یا ادوار تحکیم معتقد است که باید منتظر اعلام رای و موافقت امثال ابراهیم یزدی و یا حتی بدتر از آن یعنی آخوند کروبی شد! عجب راهکار انقلابی و پیشرویی؛ اینجاست که رفقای به غایت چپ ما به قول لنین در اثر “چپ روی کودکانه” خود به راست می غلطند و آن می کنند که سران حاکمیت نیز به دنبال آن هستند، یعنی از مردم می خواهند که دست روی دست بگذارند تا ابرمردان سیاست جمهوری اسلامی با هم شور کرده و “گزینه اصلح” را برایشان از صندوق انتخابات خارج کنند و این دوستان نیز در داخل و خارج جشن بگیرند که با تحریم دایمی انتخابات جلوتر از توده ها به سرنگونی رژیم مشغولند و دیر یا زود با نه گفتن به جمهوری اسلامی در هر شرایطی سرانجام پیروز می شوند. (خوابی که سی سال است مرتب برای ما تعریف می کنند).
جا دارد که از این رفقای خود بار دیگر سئوال کنیم که با توجه به شرایط سیاسی موجود در کشور در صورت هر گونه حرکت اجتماعی توده ها شما با چه ابزاری آن را رهبری خواهید کرد؟ حتماً قصد ندارید که در نبود حزب پیشاهنگ طبقه کارگر و اتحادیه های قوی آن این کار را از طریق اینترنت انجام دهید. پس به ناچار باید بپذیرید که در چنین شرایطی شعارهای انقلابی صرفاً “چپ روی کودکانه” است و حتی بلشویکها نیز در شرایط رکود انقلابی فعالانه در انتخابات شرکت می کردند (ولو انتخابات غیر دمکراتیک و همراه با تقلبات گسترده دستگاه پلیس سیاسی تزار بود). پس دلیل عدم شرکت شما در انتخابات چیست؟ شاید بگویید کاهش میزان آرای شمارش شده در انتخابات به نفع اپوزیسیون است. زهی خیال باطل که نه آن ۹۸% ادعایی رژیم در سال ۵۸ و نه این ۵۰% انتخابات اخیر مجلس هیچکدام تاثیری در بروز انقلاب مورد نظر شما ندارند و هیچ مارکسیستی شرایط وقوع انقلاب را بر این اساس تحلیل نمی کند که اگر چنین بود در ایالات متحده امریکا رژیم سرمایه داری می بایست سالها قبل سرنگون می شد.