۱ روز سه شنبه، ۱۷ اکتبر ۲۰۱۷، خبر امضای قراردادی میان ایران و نروژ برای ساخت چند نیروگاه خورشیدی در ایران اعلام شد. به موجب این قرارداد، که ارزش کلی آن دوونیم میلیارد اورو است، طرف نروژی قرارداد در خلال ۵ سال آینده چندین نیروگاه خورشیدی را در دشت کویر ایران با ظرفیت نهائی دو گیگاوات ایجاد خواهد کرد.
تا آنجا که پروژه های تولید انرژی در جمهوری اسلامی مطرح اند، بر پایۀ همین چند دادۀ مختصر می توان این قرارداد را قرارداد شفافی در جمهوری اسلامی نامید. آیا هنوز در همین حد از شفافیت، ارزش کلی قرارداد نیروگاه بوشهر اعلام شده است؟ در بارۀ قرارداد دیگری که سه سال پیش برای توسعۀ نیروگاه بوشهر میان ایران و روسیه عقد شد، چطور؟ و مهمتر از همه، جمهوری اسلامی برای پیشبرد برنامۀ هسته ای اش بر نیازهای انرژیائی ایران تأکید داشته و دارد. اما آیا هنوز یک دادۀ رسمی در بارۀ هزینه های این برنامه – که هنوز هم با تداوم بی معنایش ثروت کشور ما را می سوزاند، بی آن که حتی شمعی را روشن کند – انتشار داده است؟
پاسخ همگی این سؤالات منفی است. این همه در حالی است که ظرفیت تولید انرژی تأسیسات قرارداد مورد اشاره همردیف بزرگترین نیروگاه خورشیدی “فوتوولتائیک”* در دنیا و دوبرابر ظرفیت نیروگاه بوشهر خواهد بود. کمتر از یک ماه پیش نیز خبر دیگری انتشار یافت که حکایت از نهائی شدن قراردادی بین ایران و بریتانیا می کرد؛ قراردادی برای تولید یک نیروگاه خورشیدی در ایران به ظرفیت ۶۰۰ مگاوات. “ضریب ظرفیت به هزینۀ” این پروژه نیز قابل مقایسه با ضریب مشابه در قرارداد با نروژ است.
۲ هفتۀ گذشته دونالد ترامپ اعلام کرد که نمی تواند پایبندی ایران به “برجام” را تأئید کند. او بدون آن که پای امریکا را از این قرارداد بین المللی کنار بکشد، تصمیم در این باره را به کنگرۀ این کشور سپرد. در عین حال تصریح کرد که اگر کنگره در این باره اقدام نکند، او چنین خواهد کرد.
می توان گفت در بازی “پوکری” که یک بار دیگر در بین طرفهای اصلی برجام (ایران، امریکا، اتحادیۀ اروپا، آلمان، بریتانیا، چین، روسیه و فرانسه) و “پشتدستی” آژانس بین المللی انرژی اتمی و شورای امنیت آغاز شده است، “دست” بسیاری از طرفها تقریباً خوانده شده است. ترامپ، علیرغم وعدۀ انتخاباتی اش دایر بر این که برجام را پاره خواهد کرد و رجزخوانی های بعدی اش در این باره، چنین نکرد. به نظر می رسد او اکنون، خواه شخصاً و خواه به عنوان جزئی از یک دستگاه حاکمه، درک روشنتری از معادلات جهانی یافته و متوجه شده است که نمی تواند چندان هم بیگدار به آب بزند. این درک روشنتر از تعادل کنونی موجبی است که ترامپ “صعود به پائین ” را آغاز کند. در عین حال باید تصریح کرد که آنچه زیر نام “استراتژی جدید” امریکا در قبال ایران اعلام شده، مبین عقب نشینی صرف نیست، بلکه حاوی عناصر بالقوه ای برای از سرگیری فشارها بر جمهوری اسلامی در یک ائتلاف بزرگتر است. این تعدد جوانب در استراتژی جدید امریکا، در اظهارات رکس تیلرسون، وزیر امور خارجۀ این کشور، که بدون شک نقش مقدمی در تدوین آن داشته، به خوبی منعکس است. تیلرسون، دو روز پس از اعلام تصمیم ترامپ، تصریح کرد که “آمریکا به دنبال آن است که با ماندن در برجام و همکاری با دوستان و متحدانش نواقص این توافق هستهای را برطرف کند.” با این حال نکتۀ مهمتر و روشنگرتر در اظهارات تیلرسون این اشارۀ او بود که “تغییرات در این توافق ممکن است در یک توافق ثانویه منعکس شوند”.
پس تیلرسون از امکان “توافق ثانویه” می گوید، و نه الزاماً تکمیل برجام. توافق ثانویه مستلزم “خاتمه دادن” و “پاره کردن” توافق نخستین نیست، و قابل توجه است که رهبران آلمان، بریتانیا و فرانسه نیز، در بیانیۀ مشترکی که ساعتی پس از اعلام تصمیم ترامپ انتشار دادند، روزنه ای درست در همین راستا به روی دستگاه حاکمۀ امریکا گشودند. آنان در بیانیۀ مشترک شان با حمایت از حفظ برجام، تأکید بر بین المللی بودن این توافق و پایبندی ایران به آن، تصمیم ترامپ را نکوهیده اند، اما توأماً نگرانی خود را “از برنامه موشکهای بالستیکی ایران و فعالیتهای منطقهای این کشور که مغایر مصالح امنیتی اروپا است” ابراز داشته و اعلام آمادگی کرده اند که “در این زمینه در همکاری تنگاتنگ با آمریکا و دیگر شرکای ذینفع اقدامات مناسبی را” انجام دهند. پیشتر از این نیز ماکرون در حاشیۀ اجلاس سالانۀ سازمان ملل از آمادگی فرانسه برای “توافقات تکمیلی” که محدودیتهای دیگری را بر ایران اعمال کنند، خبر داده بود. خلاصه به نظر می رسد “استراتژی جدید” امریکا مجدداً متوجه شکل دادن به یک ائتلاف علیه جمهوری اسلامی شده است، ولو که این ائتلاف به گستردگی ائتلاف شکل گرفته در زمان اوباما نباشد.
مقامات چین و روسیه تا کنون از گشودن روزنه برای دست زدن به دور دیگری از مذاکرات، پرهیز کرده اند. معضلهائی هم که ترامپ در همین ۹ ماه نخست ریاست جمهوری اش برای خود ایجاد کرده است، کم نیستند. به علاوه برای آن که دور دیگری از مذاکرات ممکن و متحقق شود – خاصه مذاکراتی که اصلیترین دو طرف آن، یعنی ایران و امریکا، مواضع بسیار ناهمسازی دارند – قاعدتاً زمان بسیاری لازم است و تا آن زمان ابداً روشن نیست روند رویدادها به کجا بیانجامد. اما این فاکتورهای ناروشن سمتی را که از هم اکنون برای شکل دادن به آن کوشش می شود، هنوز ابداً منتفی نمی کند. سمتی که اگر متحقق شود، جز کشاندن ایران به دور دیگری از تنشهای آینده سوز به بار نخواهد آورد.
۳ قراردادهای پیشگفته و گامهای احتمالی دیگری با رویکرد به انرژیهای تجدیدپذیر، سوای امتیازات زیست محیطی شان، می توانند حاوی پیام مثبتی به جهان خارج نسبت به برنامۀ هسته ای جمهوری اسلامی نیز باشند. واقعیت این است که پیگیری مصرانۀ یک برنامۀ هسته ای، ولو برای انرژی، حتی تا پایان قرن گذشته هم قرینه ای برای تعقیب یک برنامۀ هسته ای غیرصلح آمیز بود، تا چه رسد به چنین مشی ای در قرن جاری که انرژیهای تجدیدپذیر در زمینۀ اقتصادی نیز به رقابت با انرژیهای فسیلی هم برخاسته اند. تدوین یک سیاست متکی به انرژیهای تجدیدپذیر و پیگیری چنین سیاستی قطعاً در کاهش تنش بین ایران و امریکا مؤثر خواهد افتاد. اما در چنین صورتی، این خود جمهوری اسلامی خواهد بود که درگیر پرسش سختتری خواهد شد: تداوم برنامۀ هسته ای با کدام منطق؟ یک نکتۀ جدی در سخنان امروز خامنه ای وجود داشت و آن این که “تا طرف مقابل برجام را پاره نکند، ما آن را پاره نخواهیم کرد.” نکتۀ مثبتی که، چون نیک نظر کنی، وفاداری به آن پرسش مطرح شده را به نحو اکیدتری در برابر جمهوری اسلامی قرار می دهد.
* نیروگاه های خورشیدی به دو نوع عمومی تقسیم می شوند: ۱- فوتوولتائیک، ۲- حرارتی. در نوع نخست، انرژی خورشیدی توسط پانلهای خورشیدی مستقیماً به انرژی الکتریکی تبدیل می شود. در نوع دوم انرژیِ خورشیدی ابتدا به انرژی حرارتی و سپس از این طریق به نرژی الکتریکی تبدیل می شود. حداکثر توان نیروگاه های موجود از نوع نخست چندین برابر توان نیروگاه های نوع دوم است.