نتیجە سفر نخست وزیر ترکیە بە ایران این بود کە “سایکس ـ پیکو”ی دیگری در راە نیست.
بسیاری از مفسران سفر نخست وزیر ترکیە بە ایران را بسیار با اهمیت تلقی کردند. با اهمیت از این نظر کە در بحبوحە مناقشات و درگیری های نیابتی منطقەای کە در آن ترکیە علنا در کنار کشورهای عربی سنی ایستادە، این سفر می تواند بنوعی نشانە چرخشی نو در سیاست ترکیە باشد. اما چرا نو؟
از بدو شروع بحران سوریە، ترکیە سعی کرد با دخالت در این کشور از طریق تسلیح و تقویت گروههای اسلامی بویژە نوع تندرو آن، نیروهائی از جنس داعش مهر خود را بر تحولات این کشور بکوبد و با سرنگونی رژیم اسد و جایگزینی دولت اسد با نیروهائی از این دست، منافع استراتژیک خود را در این کشور تامین کند. اما روند رویدادها بە مسیری دیگر رفت و نە تنها اسد سرنگون نشد، بلکە نیروهای اسلامی بتدریج در تنگنا (از طریق فشار منطقەای و بین المللی) قرار گرفتند و ترکیە امید خود را بە پیشروی تحولات در مسیر منافع خود بنوعی از دست دادە است، و سفر بە ایران بە عنوان کشوری کە در مقابل این پروژە قرار دارد و علیە نیروهای مخالف اسد جنگیدە، نشانەهای قطع این امید است.
اما آیا این تنها علت سفر نخست وزیر ترکیە بە تهران است؟ در میان تمامی علت ها می توان و باید بە یک علت اصلی اشارە کرد کە آن نیز همانا ترس از قدرت گیری بیش از پیش کردهای سوریە در معادلات داخلی این کشور بحران زدە است. در پی نا امیدی ترکیە از غرب و بویژە آمریکا از مهار نیروهای “ی پ ک” و حتی همکاری مشروط و محدود با آنان بعنوان نیروی جدی ضد داعشی، ترکیە بە سیاست سنتی همکاری میان کشورهای منطقە علیە کردها بازگشتە است. سیاست کلاسیکی کە در قرن بیستم خود را در انواع و اقسام پیمانهای منطقەای علیە جنبش کردها نشان می داد اما بە دلایل مختلفی این پیمانها هر کدام در مسیر خود در جائی بە بن بست رسیدند.١
البتە چنانکە از خبرهای این سفر برمی آید حاکمیت ایران نیز مخالف تقسیم سوریە و تجزیە این کشور است، و از این رهگذر مخالف سایکس ـ پیکوئی دیگر. اما بحث بر سر این است کە علیرغم این مشابهت موضع، نوع رابطە حکومت ایران با کردهای سوریە نسبت بە حکومت ترکیە از نوع دیگریست. اینکە رژیم ایران با کردهای سوریە ارتباط نزدیکی دارد و این نیروها عملا در جبهەای قرار گرفتەاند کە باعث تضعیف جبهە ترکیە و کشورهای عربی هستند.
اینکە بە چە نوعی پرنسیپ اعتقاد بە عدم تجزیە سوریە می تواند بە عمل مشخص میان این دو کشور تبدیل شود، خود حکایتی ست. در این رابطە می توان بە دو احتمال ارجاع داد:
ـ ترکیە از نقشە اصلی خود کە سرنگونی اسد است دست بکشد، و ایران نیز در این مسیر از همکاری بیشتر با کردهای سوریە دست بردارد،
ـ استفادە از نفوذ ایران بر نیروهای کرد نزدیک بە ایران در سوریە برای کاهش فعالیتهای شان علیە ترکیە در ازای کاهش همکاری ترکیە با با نیروهای بنیادگرای جهادی در سوریە،
البتە ایران هیچگاە حتی در اوایل شروع بحران ترکیە و سفرصالح مسلم بە ایران از استقلال کردهای سوریە دفاع نکردە است، بلکە همیشە بر ماندن آنان در چهارچوب سوریە تاکید ویژەای داشتە است. بنابراین در حقیقت دولت ترکیە از لحاظ پرنسیپی نمی تواند از جانب ایران نگرانی ای داشتە باشد، اما آنچە آنان را نگران می کند تحرکات غرب و بویژە آمریکا در مناطق کردنشین سوریە است کە می تواند عواقب پیش بینی ناپذیری با خود بە همراە بیاورد. در واقع ترکیە با نزدیک شدن بە ایران می خواهد کە از پیدایش زمینەهای پیش بینی ناپذیری حوادث آیندە بکاهد، و شاهد تجربە دیگری از نوع تجربە اقلیم کردستان در جوار مرزهای خود حتی از نوع فدرال آن نباشد. اما آیا این براستی دغدغە دولت ایران هم هست؟ بویژە اگر این را مد نظر داشتە باشیم کە حرکت کردها از لحاظ استراتژیکی موقعیت ایران را در رابطە با کشورهائی نظیر ترکیە تقویت کردە است.
زیرنویس:
١ـ عراق با تصویب فدرالیسم در قانون اساسی خود، عملا از دایرە احیای این سیاست کلاسیکی بیرون افتادە است.