برگزاری دادگاه نمادین تریبونال درمیان نیروهای رادیکال و برانداز نظام اسلامی که درعین حال مخالف مداخله و وابستگی به قدرتهای امپریالیستی اند، ظاهرا هم چون آش نخورده و دهان سوخته به جای تقویت همبستگی و همگرائی موجب تفرقه و صف آرائی آنها در برابر یکدیگر شده است.
حقیقت چیست و با آن چگونه باید برخورد کرد؟
من البته درمورد همه آن چه که مربوط به تریبونال است، اطلاعات جامع از افراد و ماهیت و نیات دست اندرکاران این پروژه ندارم و لاجرم قضاوتم در محدوده این اطلاعات است. این را هم می دانم که درگیریهای فرقه ای و گروهی حول آن و نیز خطر وابستگی آن از جانب دیگر برای موفقیت و پیشبرد چنین پروژه ای هم چون سم است و از دامن زدن به آن باید پرهیزکرد. اما اینها سبب نمی شوند که در باره مسأله مهم و خطیری چون تشکیل دادگاهی ولو نمادین پیرامون محاکمه جمهوری اسلامی به جرم جنایت علیه بشریت و مستقل از قدرتهای بزرگ که همواره یکی از خواستها و آرزوهای مبارزان این دهه ها و وابستگان آنها را تشکیل می داده است، سکوت پیشه کرد. براین باورم که حول پای بندی به پرنسیپ استقلال این دادگاه نمادین از دولتها و قدرتهای بزرگ والبته از همه جریانات ریز و درشت دیگر، درمیان اکثریت قاطع فعالین و مبارزان مدافع تریبونال و هم چنین خانواده ها و وابستگان کشتاردهه ۶۰ و قتل عام تابستان سیاه ۶۷ اجماع وجود دارد. رویکردی که به حق از پرنسیپهای بسیاری از جانباختگان نیز بوده است. با این همه دربرخورد با این دادگاه سمبلیک، شاهد صف آرائی و کشاکش دو ارزیابی و صف آرائی متضاد هستیم: کسانی که مستقل بودن آن را با استناد به برخی فاکتها و دلایل بزیرسؤال می برند و به افشاء و بایکوت آن می پردازند و مدافعانی که به حمایت همه جانبه از آن پرداخته و آن را کلاملا مستقل می دانند. اما حقیقت چیست و درباره آن چه می توان گفت؟ بی تردید دراین مورد قبل از هرچیز فاکتها می توانند سخن بگویند و راهگشا باشند و بهمین دلیل باید از برخورد احساسی و یا ایدئولوژیکی، پیش داوری و تحمیل آنها برآن چه که واقعاهست اجتناب ورزید. اما فاکتهای قابل استناد چه می گویند؟ واقعیت آن است که براساس پاره ای از گزارشهای مستند و فاکتهای غیرقابل انکار نمی توان به وجود برخی جنبه های منفی و دخیل درآن چشم بست و آن را خالی از هرگونه شائبه وابستگی دانست ولاجرم بزیر سؤال و یا انتقاد نبرد، هم چنان که نمی توان همه عوامل فعال و دخیل درآن را با یک چوب راند و کلیت آن را یک جا بزیرسؤال برد. مثلا ترکیب برخی از برگزارکنندگان آن درسطح مقامات و مناصب قضائی خالی از برخی شائبه ها و سؤالها نیست. به عنوان نمونه در گزارش و گفتگوی بی بی سی با پیام اخوان*۱ در زمانی که هنوز این پروژه درمرحله تدارک بود، می توان به نقش وی و نهاد و مرکزاسناد حقوق بشروابسته به او در تدارک و برگزاری این جریان پی برد. دراین گفتگوها با صراحت اذعان می شود که او و نهاد حقوق بشروابسته به او رسما از حمایتهای مالی دولت کانادا و وزارت خارجه آمریکا-لااقل برای مدتی- و نیزمنابع دیگر (و از جمله منابع غیردولتی که از آنها نام برده نمی شود) برخورداربوده اند. هم چنین درپایان نشست چهارروزه تریبونال لندن نیز هم او بود که درمقام دادستانی این دادگاه نمادین و برنامه آتی آن سخن راند*۲ و از کمیسیون حقیقت یاب و شخص گالین دوپل تشکرکرد. از نظرسابقه نیزداشتن مسؤلیتهائی چون نقش دادستانی در دادگاه های جهانی درمورد میلوسویچ و یا رواندا … محرزاست. بسیارخوب! با تکیه به چنین فاکتهای مستند وغیرقابل انکاری بدیهی است که درصحبت پیرامون آن نمی توان خویشتن و بطریق اولی دیگران را فریب داد و نقش او وامثال وی را درمقام دادستانی و کارگردانی این پروژه به نقش یک فرد درمیان سایرفعالین معمولی تقلیل داد. به گمان من چنین رویکردی در بهترین حالت درحکم فرو بردن سرخود دربرف است برای ندیدن واقعیتهای ناخوشایند. درواقع وفاداری به حقیقت و اطلاع رسانی درست از واقعیتها به مخاطبین همان گونه که هست، بدوراز مصلحت سنجیهای مرسوم ومصادره طلبانه، یکی از پرنسیپهای مهم جریانهای مدعی ترقی خواهی و پای بند به آرمانهای واقعا دموکراتیک است. اما از سوی دیگر نمی توان روی دیگر سکه این واقعیت، یعنی وجود (بخشی از) خانواده های زندانیان سیاسی جان باخته و فعالین مستقل مربوط به این کارزار قدیمی و حمایتهای شماری از نیروهای چپ و رادیکال و یا دموکراتهای غیروابسته ودخیل دربرگزاری این پروژه را نادیده گرفت. بدیهی است که بدون دخالت و مشارکت فعال این خانواده ها و فعالین، دادگاهی با چنین کیفیتی نمی توانست شکل بگیرد وتداوم د اشته باشد. مجموعه این واقعیتهای متناقض تشکیل دهنده تریبونال سبب می شوند که از یکسو با احتیاط و تأمل بیشتری در مورد انگیزه ها و رویکرد نیروهای دخیل درآن برخورد کنیم و از سوی دیگر از برخورد سیخکی ویک جانبه و سکتاریستی با آن اجتناب ورزیم*۳
باتوجه به وجود این گونه تناقضات و دوگانگیها و بخصوص با توجه به حمایت بخشی از چپها و خانواده ها و نقش مثبتی که این جریان می تواند درفعال ساختن حافظه تاریخی مردم و بخصوص نسل جوان وجهانیان نسبت به کشتار دهه اول داشته باشد، لازم نیست حتما به سمت تقابل و افشاگری مستقیم و بایکوت آن رانده شویم. از جانب دیگر باتوجه به وجود برخی شبهه ها و سؤالات پیرامون آن هم، لازم نیست که تمام قد در پشت آن سنگر بگیریم و به پاک و مطهربودنش سوگند یاد کنیم. در برخورد با این پروژه فی الواقع جای این رویکرد سوم خالی است. درحقیقت تقلیل واقعیت متناقض و حامل رویکردها و اهداف و جهت گیریهای متفاوت درمورد رویداد پراهمیتی چون برگزاری تریبونال با هدف برجسته و محکوم کردن جنایت علیه بشریت توسط رژیم اسلامی امری نیست که آن را بتوان به سادگی به دوقطبی سفید سفید و یا سیاه سیاه تقلیل داد و برهمین اساس با آن برخوردی مطلق،اعم از حمایت یا بایکوت کرد. دراین جا نیز ما هم چون بسیاری از واقعیتهای زندگی با رنگ خاکستری و قلمروهای متداخل ولو درعمق ونه چندان آشکار و صراحت یافته با ترکیبی ناسازه مواجهیم. معمولا جنبش خالص و ناب و یکدست بویژه درمراحل آغازین وجود ندارد، بلکه باید با کوشش وهمت مداوم فعالین ونقد مداوم و مسؤلانه کنشگران ساخته و پرداخته شود. بخصوص وقتی وجه جهانی یک کارزار برجسته ترشود و بهره گیری از امکانات جهانی مطرح باشد، ویژگی گرد آمدن ناسازه ها و ناهمگونیها درصفوف این جنبشها برجسته ترشده و مرزبندیها دشوارترمی گردد و لاجرم هوشیاری بیشتری را می طلبد. دراین گونه موارد برخورد سکتاریستی، درخود فرورفتن وسفید و سیاه کردن پاسخگوی نیازهای جنبشهای زمانه ما مانیست. بلکه مشارکت کردن باهدف تقویت روندهای مثبت و پالودن از جنبه های منفی و اجتناب از تبدیل این نوع پروژه ها به درگیریهای فرقه ای و مهم تراز آن کمک به قوام و دوام این نوع جنبشها که جدال فرقه ها نتواند آن را فلج کند، از الزامات پاگرفتن این نوع جنبشها و ایستادن آنها برروی پای خود است. درواقع مستقل بودن از فرقه ها- و البته نه فقط فرقه ها- وجه دیگری از استقلال این کارزارها و جنبشها و خرده جنبشها را تشکیل می دهد.
از همین رو به نظرمن باتوجه به واقعیت متناقض آن، موضع اصولی و درست آن است که بجای تلاش برای انکار فاکتها و تبرئه آن از هرگونه شائبه وابستگی توسط جریاناتی در درون آن(خطری که حمایت مطلق ویک جانبه دربر دارد وخواه ناخواه ما را بدانسو کشانده ویا خواهد کشاند)، به حمایت مشروط از آن به پردازیم وخود را همراه وجوه مثبت و مردمی آن و مخالف وجوه منفی بدانیم. این نوع برخورد به ما این فرصت را می دهد تا آن جائی که حرکت اصولی است و دارای وجوه مثبت است از آن حمایت کنیم و درهمان حال بتوانیم جنبه های منفی و یا مبهم و سؤال برانگیز آن را مورد نقد و سؤال قراردهیم وهشدارهای لازم را بدهیم و درتناسب با اطلاعات و فاکتهای مستند مواضع خود را تدقیق کنیم.
حتم بدانیم که همواره دیگرانی و قدرتهائی وجود دارند که درتلاش برای مصادره این گونه اقدامات پرسرو صدا و دارای برد تبلیغی و… هستند و بدون این هوشیاری، آنها چه بسا بتوانند به اهداف خود نائل شوند. درکل حرکت و موضع گیری ما باید متناسب با شناخت واقعی امان از یک پدیده باشد وگرنه بدور از هیجانات لحظه ای با عواقب درازمدت آنها و لکنت زبان در پاسخگوئی به افکارعمومی مواجه خواهیم شد.
البته ما نباید به این مسأله از بیرون وهم چون موضوعی جدا از خود نگریسته و به قضاوت باصطلاح بیطرفانه به نشینیم. برعکس برخورد ونقدمان باید به عنوان بخشی از واقعیت وجودی آن باشد. نه به عنوان واقعیتی که مستقل از مداخله و مشارکت کنشگران دارای ماهیت و ذات ثابت و از قبل تعیین شده ای باشد. برعکس کنشگری امروز می تواند از عناصرمهم روندهای آتی و دخیل درسیمای آن چه که بوجود خواهد آمد بشمار رود. چپ درطی سه دهه گذشته چه به لحاظ سابقه و پیشینه این هدف و چه تلاشهائی که در راستای آن صورت داده است، بخشی از واقعیتهای مربوط به این کارزار است و اگر هرآینه از خطر مصادره و ضرورت هوشیاری نسبت به آن سخن می گوئیم این جریانات و رویکردهای دیگر هستند که امروزه درسودای مصادره آن هستند. هم چنین دیدن رنگ خاکستری درمیان سفید و سیاه، به معنی تمکین و تقدیس آن و یا باصطلاح نشستن درمیان دوصندلی نیست. برعکس برخورد انتقادی با واقعیت و تقویت جریانات دارای ظرفیتهای بالقوه و بالفعل پیشرو درآن، و یا به عبارت دیگر تلاش برای تبدیل رنگ خاکستری به رنگهای شفاف، مستلزم خیره شدن به واقعیت است وگرنه ناچارخواهیم شد که چه با کناره گرفتن و برخورد انفعالی و بدتر از آن با رویکرد سکتاریستی و تشتت آفرین خود، و چه بصورت فقدان هوشیاری و احیانا دنباله روی نسبت به جریانات و رو یکردهائی که درصدد مصادره یک حرکت و جنبش بنیادا دموکراتیک و مترقی و نقض مشی مستقل آن هستند، عرصه ابتکارعمل را به دست آنان بسپاریم.
چنین چالشی درقبال هررویکرد و جریانی که بخواهد از امکانات مترقی، مثبت و مردمی جهان برای اهداف رهائی بخش و مترقیانه سود جوید، امری که برای پیشروی و پیروزی گریزناپذیراست ویکی از مؤلفه های مهم مبارزات عصرجهانی شدن بشمارمی رود، وجود دارد. اما وجود چالش با پذیرفتن و تمکین به آن متفاوت است. همواره رنگ خاکستری، عدم وضوح لارم برای تفکیک برخی عرصه های مشروع از غیرمشروع و مربوط به بهره گیری از این امکانات وجود دارد، که تنها با حفظ هوشیاری و گسترش آگاهی و البته برخورد نقادانه با واقعیتهای موجود و تقویت روندهای مثبت و مترقی آن ونقد و افشاء سازنده وجوه منفی، و بالأخره اجتناب از افتادن به ورطه سکتاریستی می توان از آنها عبورکرد.
******
به گمان من تنها باین شکل و از طریق حمایت مشروط از این نوع پدیده های چند وجهی و غیریکدست است که می توان از برخورد ایدئولوژیکی و سکتاریستی حذرکرد و از تیزی لبه افشای جنایتهای جمهوری اسلامی نکاست و موجب پراکندگی و تشتت بیشتر صفوف طیف چپ و مترقی بجای تقویت همگرائی آنها و یا ایجاد خلل در جنبش دادخواهی نشد و درعین حال از برنامه ها و اهداف قدرتهای بزرگ و نهادهای وابسته به آن هم غافل نماند. حمایت مشروط به معنی آن است که از یکسو می توان با مشارکت فعال و اقدامات عملی و افزایش ابتکارات، وجوه مثبت حرکت را تقویت کرد و از موازین دموکراتیک و مترقی آن حفاظت نمود و از سوی دیگراز طریق برخورد انتقادی با جنبه ها و رویکردهای منفی و افزایش هوشیاری و حساسیت افکارعمومی به خصوص درمیان بدنه جنبش دادخواهی به کنترل و تضعیف رویکردهائی منفی همت گماشت و حتی الامکان مانع موج سواری و سوء استفاده آنان از جنبش دادخواهی و نقض موازین مستقل آن شد.
۲۰۱۲-۰۶-۲۶ ۰۶-۰۴-۹۱
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.de/
*1- http://www.bbc.co.uk/persian/tv/2011/03/110314_hardtalk_payam_akhavan.shtml
*2- http://radiobarabari.com/video/120620tribunal-dadsetan.html
*3- نباید فراموش کرد که درمقایسه با دادگاه راسل، درآن دادگاه نمادین سوژه مورد محاکمه امپریالیسم آمریکا بود به دلیل جنایات جنگی اش درویتنام، و دراین جا سوژه مورد محاکمه جمهوری اسلامی است به دلیل ارتکاب به قتل عام زندانیان سیاسی. از همین رو در مورد اخیر بطور اجتناب ناپذیر یک نوع همسوئی عملی با جریانها و رویکردهای وابسته و یا همسو با قدرتهای بزرگ نیز وجود دارد که هوشیاری بیشتری را برای مستقل بودن و مستقل ماندن می طلبد. هم چنین آنها برای موفقیت این دادگاه نیازمند نه فقط همکاری خانواده ها و فعالین جنبش دادخواهی هستند، بلکه نیازمند رعایت تشریفات مربوط به مستقل بودن ولو به شکل صوری نیزهستند. درچنین بستری است که تأکید براستقلال هرچه بیشتر و واقعی تر دادگاه و مهم تر از آن زدن مهر جنبش دادخواهی خانواده ها و فعالین برآن، دارای اهمیت زیادی است.