کارگران ایران در یکصد و سی و یکمین سالگرد اعتصاب کارگران شیکاگو در سال ۱۸۸۶ که با سرکوب و به خاک و خون کشیدن و کشتار کارگران توسط پلیس و محکومیت تعدادی از کارگران به اعدام همراه شد و چند سال بعد در کنگره بین المللی کارگران به عنوان روز جهانی برای طرح خواستهای کارگران و بعدتر نیز روز جهانی کارگر شناخته شد، در چه وضعیتی قرار دارند، چه خواسته هایی دارند، با چه چالش هایی درگیرند و برای عبور از این چالش ها باید بر کدام کاستی ها غلبه کنند؟
بر این اساس در این نوشته تلاش شده است تا از نگاه رمانتیک به طبقه کارگر برابر برخی سنت های موجود در جنبش چپ اجتناب شده و بویژه بر برخی کاستی های آن تمرکز شود.
محورهای زیر تصویری از وضعیت عینی و عمومی طبقه کارگر ایران را ارائه می کند:
١ـ به نظر نمی رسد نیازی به ارائه اطلاعات آماری باشد اگر بخواهیم وضعیت فعالیتهای تولیدی و صنعتی را در دهه شصت و سال های جنگ یعنی قبل از شروع سیاستهای تعدیل ساختاری و جهت گیری نئولیبرالی در سیاستگزاری های اقتصادی و اجتماعی کشور که از دوران ریاست جمهوری هاشمی پس از جنگ آغاز شد، به مراتب بهتر از امروز بدانیم. بیکاری ساختاری و گسترده ناشی از جهت گیری نئولیبرالی که با صنعت زدایی، تجاری سازی، مالی سازی و تعطیلی واحدهای تولیدی در نتیجه خصوصی سازی و… در اقتصاد همراه بوده است، یکی از ویژگی های عمده شرایط اقتصادی کشور در شرایط کنونی است. این شرایط از یک سو ارتش ذخیره کار بسیار عظیمی با درصد بالایی از نیروهای تحصیل کرده را بوجود آورده است که از امکان معیشت برخوردار نیستند، و از سوی دیگر وجود آنها همواره به عنوان تهدیدی بسیار جدی و واقعی برای کارگران شاغل از سوی کارفرمایان مورد سوء استفاده قرار می گیرد.
٢ـ حذف مداوم دستاوردهای مبارزاتی بیش از یک قرن مبارزه صنفی و سیاسی طبقه کارگر ایران با مقررات زدایی نئولیبرالی و تهاجم طبقه سرمایه دار ایران برای تغییر قانون کار در راستای حذف حداقل دستاوردهای پذیرفته شده در قانون کار که بسیاری از حقوق به رسمیت شناخته شده در مقاوله نامه های سازمان بین المللی کار در آن مد نظر قرار نگرفته است.
٣ـ افزایش گسترده ناامنی شغلی با توسعه قرار دادهای کار کوتاه مدت به همه روابط کار بر خلاف نص صریح قانون کار در این مورد و حذف کامل استخدام رسمی در روابط کار.
۴ـ خارج کردن بخش عظیمی از طبقه کارگر از شمول قانون کار از سوی حاکمیت در راستای اجرای دستور کار صندوق بین المللی پول در جهت اصلاحات ساختاری و تعدیل اقتصادی به منظور ایجاد جذابیت برای سرمایه گذاران.
۵ـ محرومیت فزاینده از خدمات اجتماعی چون آموزش، بهداشت و درمان و… در نتیجه کالایی سازی همه چیز و حذف مداوم خدمات اجتماعی در چارچوب ساختار بودجه ریاضتی در قالب دستور کار نئولیبرالی که از سوی حاکمیت دنبال می شود. این در شرایطی است که در نتیجه فروبستگی سیاسی و فساد ساختاری نهادینه شده در کشور طیفی از نوکیسه های عموماً برخوردار از رانت در کشور شکل گرفته است که فاصله طبقاتی در کشور را دائماً با عمق بیشتر و ابعاد وسیع تری همراه کرده است.
۶ـ پایین بودن قابل توجه سطح دستمزدها و قرار داشتن بخش اعظم دستمزدها در زیر خط فقر به گواهی آمارهای متعدد رسمی که امکان معیشت مناسب را از خانواده های کارگری سلب نموده است.
٧ـ حقوق های معوقه بسیار طولانی که گاه زمان تعویق آن به ماهها و حتی در مواردی به سال هم می رسد.
٨ـ توسعه قراردادهای سفید امضا، اخذ اسناد مالی ضمانت چون چک و سفته، تعهد های غیر قانونی و…جهت انعقاد قرارداد کار با کارگران
٩ـ اجتناب بخش بسیار بزرگی از کارفرمایان از بیمه کردن کارگران که آنها را از مزایای درمانی بیمه، مستمری بیکاری، بازنشسیتگی، از کار افتادگی و… محروم می کند .
١٠ـ پرداخت حق بیمه اکثریت قریب به اتفاق کارگران از سوی کارفرماین به سازمان تامین اجتماعی با حداقل حقوق که به معنای محروم کردن آنها از دریافت حقوق واقعی شان در شرایط بیماری، ازکارافتادگی و بازنشستگی و… است.
١١ـ وجود طیف بسیار وسیعی از کارگران که در کارگاههای مختلف با حقوق های بسیار پایین تر از حقوق حداقلی تعیین شده از سوی وزارت کار و بدون هر گونه مزایای قانونی چون مرخصی، تعطیلی یک روز در هفته، عیدی و پاداش، نوبتکاری، اضافه کاری، سنوات و… سختی کار و… در کارگاه های بسیار ناایمن کار می کنند.
١٢ـ عدم رعایت بسیاری از موازین قانونی به رسمیت شناخته شده در قانون کار از سوی کارفرمایان بدون اینکه کارگران از امکان اعتراض صنفی به آن برخوردار باشند و یا کارفرمایان تهدیدی از این بابت را از سوی وزارت کار احساس کنند.
١٣ـ ایمنی بسیار پایین محیط های کار که با افزایش نرخ حوادث زیان آور محیط کار و بیماری های شغلی همراه بوده و آمارهای فزاینده حوادث ثبت شده منجر به صدمه ، نقص عضو و فوت هر ساله از سوی بخش حفاظت صنعتی و ایمنی شغلی و حرفه ای وزارت کار نیز حکایت از تکرار آنها دارد.
١۴ـ پرداخت همراه با تاخیر های فزاینده حقوق کارگران بازنشسته که با پیش بینی ورشکستگی سازمان تامین اجتماعی و در مخاطره قرار گرفتن جدی زندگی و معیشت بازنشستگان همراه است.
١۵ـ تلاش کارفرمایان بهمراه دولت برای تغییر قانون کار برابر توصیه صندوق بین المللی پول به منظور حذف بیشتر دستاوردهای مبارزاتی و برخی مزایای طبقه کارگر و ایجاد شرایط جذاب تر برای سرمایه گذاری و سودجویی بیشتر طبقه سرمایه دار
١۶ـ ممانعت حاکمیت از شکل گیری تشکل های صنفی مستقل طبقه کارگر علی رغم ادعای “منشور حقوق شهروندی” و… از سوی دولت “تدبیر و امید” و در نتیجه عدم برخورداری طبقه کارگر از سندیکاها و اتحادیه های مستقل صنفی (جالب است که مدافعان نئولیبرالیسم در حالی که آموزه های نئولیبرالی را از اروپا و آمریکا برای جهت گیری اقتصادی کشور انتخاب کرده اند و در صدد پیاده سازی تمام و کمال آن در ایران هستند و آنها را برای مدیریت اقتصادی کشور ضروری می دانند و…، ترجیح می دهند تا چشم خود را بر روی حقوق صنفی به رسمیت شناخته شده طبقه کارگر برای سازمان یابی در سندیکاها و اتحادیه ها که در این جوامع صنعتی به نوعی نهادینه شده است، ببندند.)
١٧ـ وجود اعتراضات فزاینده در قالب اعتصابات، تظاهرات، بستن معابر، تحصن و… که عموماً با تهدید، سرکوب، اخراج، زندان، شلاق و… صدور وثیقه های سنگین برای کارگران معترض همراه است.
١٨ـ عدم برخورداری بخش عظیمی از کارگران از آگاهی طبقاتی وعدم وجود انسجام تشکیلاتی و سیاسی در میان کارگران که جنبش طبقه کارگر را در معرض سوء استفاده سایر نیروهای اجتماعی قرار داده است.
بدیهی است که به این موارد می توان همچنان افزود. به نظر می رسد همین موارد، تصویری کلی از وضعیت طبقه کارگر ایران و توانایی ها و چالش ها و کاستی های آن در شرایط کنونی ارائه می دهد که بتوان بر اساس آن به برخی محورها برای پاسخ به پرسش “چه باید کرد؟” جلب توجه نمود:
١٩ـ طبقه کارگر ایران نه مانند طبقه کارگر روسیه در سال ۱۹۱۷ امکان آن را دارد که در شوراهای مستقل کارگری متشکل شود و نه می توان نشانی از شرایط سیاسی ای که در آن حزب بلشویک در دوما مشارکت نموده و کرسی پارلمان را تبدیل به تریبونی برای دفاع از جنبش انقلابی طبقه کارگر تبدیل می کند، در ایران امروز یافت . بسیاری از مفاهیم اجتماعی از جمله آزادی دارای مفهوم طبقاتی هستند. طبقه کارگر باید از خود بپرسد طی چند دهه پس از انقلاب سال ۵۷ چند تن از کارگران فرصت حضور در مجالس یا سایر نهادهای قدرت را داشته اند؟ چند تن از آنها منافع کارگران را در نهادهای قدرت نمایندگی کرده اند؟ چه کسانی و از کدام جریانات سیاسی از منافع کارگران در نهادهای قدرت دفاع کرده اند؟ آیا اساساً نمونه ای را در این رابطه می توانند به خاطر آورند؟ سهم طبقه کارگر از ساختار سیاسی و کیک قدرت در ایران پس از انقلاب طی چهار دهه گذشته چه میزان بوده است؟ با این وصف اگر وضعیت طبقه کارگر ایران غیر از این بود، باید تعجب می کردیم!
بدین ترتیب بی جهت نیست که کارگران امروز چهار دهه پس از انقلاب ۵۷ که شعارهایی چون حمایت از مستضعفان، پابرهنه ها، کوخ نشینان و…را داشت و بر دست کارگر بوسه می زد و بر آن بود که مزد کارگر را قبل از خشک شدن عرق او باید پرداخت کرد، وضعیت طبقه کارگر در کشور در چنین شرایطی مشاهده می کنند. بنابراین وضعیت کنونی طبقه کارگر در کشور را باید نتیجه سیاست گزاری ها ، برنامه ریزی ها، جهت گیری ها و تغییر و تحولات اقتصادی- اجتماعی و سیاسی ای دانست که طی دهه های گذشته بر کشور حاکم بوده و نشانی از اراده و خواست طبقه کارگر در آن دیده نمی شود. بنابراین تا زمانی که طبقه کارگر از وزن اجتماعی و سیاسی ای برخوردار نشود که بتواند بر روند تحولات سیاسی و اقتصادی کشور تاثیر بگذارد، باید منتظر بدتر شدن مداوم اوضاع برای خود باشد.
٢٠ـ با اینکه در نتیجه مبارزات کارگری در فلان یا بهمان کارخانه ممکن است کارگران به امتیازاتی دست یابند، اما این امتیازات تا زمانی که به سطح طبقه کارگر در مفهوم عام و اجتماعی آن تعمیم نیافته و نهادینه نشود، ناپایدار و قابل بازگشت هستند. بنابراین طبقه کارگر باید در مقیاس طبقه، اهداف و برنامه های خود را دنبال کند، نه اینکه دستیابی به آن ها را در سطح فردی، بخش، کارخانه ، صنف و صنعت و… دنبال کند. کارگران هر کارخانه و شرکت و… باید از مبارزات سایر کارگران در سایر بخش ها نیز حمایت نموده و تصور نکنند که می توانند سرمایه داری و نئولیبرالیسم را در کارخانه و محل کار خود به شکست بکشانند و بر آن غلبه کنند. این نگاه طبقاتی و اجتماعی در جنبش طبقه کارگر ایران کمرنگ است. طبقه کارگر باید ریشه مشکلات خود را در طبقات اجتماعی و مناسبات فی مابین آنها و حل آنها را هم در تغییر همین مناسبات جستجو کنند.
٢١ـ طبقه کارگر ایران نیازمند آن است که آگاهی طبقاتی خود را افزایش دهد و خود را از زیر نفوذ فرهنگ و آموزه های خرده بورژوایی، بورژوایی و نئولیبرالی رهایی بخشد. بسیاری از کارگران نیز مانند سایر بخش های جامعه تحت تاثیر گسترده دیدگاه ها و تبلیغات رسانه های مسلط و نئولیبرالی قرار دارند . بدون رها شدن از سموم تفکرات خرده بورژوایی ، بورژوایی و نئولیبرالی نمی توان به آگاهی طبقاتی برای مبارزه با سیستم سرمایه داری دست یافت.
٢٢ـ طبقه کارگر ایران تنها با تعمیق آگاهی طبقاتی خود و کنش مستقل مبارزاتی خود می تواند از یک “طبقه در خود” که نتیجه مبارزات آن به نفع سایر نیروهای اجتماعی و سیاسی تمام می شود، خارج شده و به مثابه یک “طبقه برای خود” موجودیت یافته و مهر و نشان خود را بر روند تحولات اجتماعی و سیاسی جامعه بزند.
٢٣ـ طبقه کارگر تنها در اتحاد با سایر نیروهای اجتماعی خواهان دموکراسی و آزادی و ترقی خواه می تواند به اهداف خود دست یابد. از این رو طبقه کارگر باید از مطالبات دموکراتیک زنان ، جوانان و دانشجویان، اقلیت های ملی و مذهبی و… نیز دفاع نماید تا آنها را نیز به حمایت از مطالبات عدالتخواهانه خود هدایت کند. با توجه به شدت ستم جنسیتی بر زنان و نیز عمق و گستره اعتراضات اجتماعی در این زمینه ، به نظر می رسد اتحاد جنبش طبقه کارگر با جنبش زنان می تواند نقش بی بدیلی در تقویت جنبش دموکراتیک و عدالتخواهانه ایران داشته باشد. آنهایی که در صفوف جنبش چپ و جنبش کارگری ، مطالبات دموکراتیک زنان را خواستهای خرده بورژوایی و بورژوایی دانسته و آن را مورد حمایت قرار نمی دهند، به جنبش طبقه کارگر لطمه می زنند. چرا که بدین ترتیب مانع هدایت جنبش زنان به حمایت از جنبش طبقه کارگر می شوند. تردیدی نیست که زنان ما هم باید بیاموزند که بدون رهایی طبقه کارگر از مناسبات بیرحمانه سیستم سرمایه داری ، دستیابی آنها به حقوق برابر و آزادی های دموکراتیک نیز خیال باطلی بیش نخواهد بود، حتی اگر موفق شوند که حاکمیت را در ارتباط با تحمیل حجاب اجباری به عقب نشینی هایی وادارند.
٢۴ـ تعریف طبقه کارگر در جامعه شناسی سیاسی دارای مفهومی گسترده است که به نوع رابطه آنها با ابزار تولید و جایگاه آنها در مناسبات تولید بر می گردد. از این رو طبقه کارگر فقط کارگران صنعتی و خط تولید و کارکنان اجرایی و صفی را در سازمان های امروزی شامل نمی شود بلکه همه مزدبگیرانی را نیز که تحت عناوینی چون کارمند، کارشناس، مهندس، و… حتی برخی مدیرانی را که مانند کارگران در نوعی رابطه کاری مزدی و قراردادی ناپایدار و… با کارفرما بوده و دائماً در معرض بیکاری و اخراج و فقر قرار دارند، را نیز شامل می شود. با وجود تفاوت هایی که گاه در جایگاه اجتماعی این نیروها با کارگران صنعتی در سازمان های امروزی مشاهده می شود، این نیروهای اجتماعی اساساً جزئی از طبقه کارگر محسوب می شوند و باید بیاموزند که رهایی آنها نیز در گرو رهایی طبقه کارگر در مفهوم عام و اجتماعی آن است. حمایت آنها از مبارزات کارگران صنعتی می تواند بازتاب و تاثیر این مبارزات را بسیار نیرومندتر کند. این همبستگی و درک طبقاتی در بخش هایی از مزدبگیران کمتر مشاهده می شود و به عنوان یک کاستی در وضعیت امروز جنبش طبقه کارگر در کشور کاملاً محسوس است.
٢۵ـ طبقه کارگر باید از دوستان و دشمنان خود در سطح ملی و بین المللی شناخت کافی پیدا کند. امروزه بسیاری از نیروهای مرتجع و جنگ افروز و ضد مردمی و ضد کارگر که از طریق رسانه های جریان مسلط در سراسر جهان به ترویج و تبلیغ سموم فکری در میان نیروهای مترقی و بویژه در جنبش کارگری مشغولند، از جمله از طریق بی بی سی و وی او ای و…خود را مدافع اعتراضات کارگری در ایران نشان می دهند. این نیروهای مرتجع مخالف استقلال و تمامیت ارضی کشور بوده و در صدد مداخله در امور داخلی کشور هستند. بخش های نه چندان کمی از کارگران ایران تحت تاثیر جهت گیری های هدایت شده از سوی این موج فریبنده قرار دارند. در داخل کشور نیز نیروهایی را داریم که در دشمنی آنها با طبقه کارگر تردیدی نیست. بخش هایی از سرمایه داران سلطنت طلب که دست آنها از قدرت و رانت های آن بازمانده است، حتی رئیس جمهوری که با پیاده سازی گسترده دستور کار نئولیبرالی در هشت سال مسئولیت خود بیشترین فشارها و سرکوب ها را بر طبقه کارگر ایران تحمیل کرد و اینک برای کسب وجهه و بازگشت به فضای قدرت سیاسی می کوشد تا خود را مدافع کارگران معرفی کنند. بخش هایی از کارگران ایران به دلیل عدم دسترسی به رسانه های مستقل و مردمی بشدت تحت تاثیر این تبلیغات قرار دارند. طبقه کارگر ایران نیاز به افزایش آگاهی خود در زمینه شناخت دوستان و دشمنان خود دارند. رسانه های مسلط در اختیار امپریالیسم ، طرفداران نئولیبرالیسم، جریانات امپریالیستی که در کشورهای دیگر مداخله و جنگ افروزی می کنند، کسانی که مدافع پیاده سازی دستور کار نئولیبرالی در کشور هستند و در عین حال با رویکرد تمامیت خواهانه در حاکمیت ایران ابراز مخالفت می کنند و… نمی توانند دوستان طبقه کارگر ایران باشند حتی اگر بلندگوی اعتراضات کارگری باشند و گزارش هایی را در ارتباط با این اعتراضات تهیه و منتشر کنند. کارگران نباید وجه ملی و ضد امپریالیستی مبارزه را از یاد ببرند و باید همواره در مبارزات صنفی و سیاسی خود آن را در نظر داشته باشند.
٢۶ـ در موارد متعدد در اعترضات کارگری شعارهایی به گوش می خورد که فاقد ویژگی های یک شعار آگاهانه و طبقاتی در دفاع از منافع طبقه کارگر است. گاه این شعارها اساساً انحرافی است و با قصد به انحراف کشاندن مبارزه طبقه کارگر از طرف جریانات ناسالم به میان کارگران برده می شود . هر شعار آهنگینی را نباید در اعتراضات کارگری تکرار کرد. این شعارها باید بر مطالبات مشخص طبقه کارگر متمرکز شوند و زمینه سوء استفاده جریانات ضد کارگری را فراهم نکنند. وجود این ضعف در جنبش کارگری امروز ایران نتیجه مستقیم سرکوب فعالان چپ و قطع و به عبارت درست تر تضعیف ارتباط آنها با جنبش کارگری است . از طریق تقویت این ارتباط باید کوشید تا مانع تکرار شعارهای نادرست و انحرافی در اعتراضات کارگری شد. برای این منظور لازم است برخی شعارهای مناسب و طبقاتی و آهنگین و خلاقانه از سوی فعالان چپ به میان کارگران برده شود.
٢٧ـ بر خلاف آنچه که از طرف رفورمیستهای مدافع دولت “تدبیر و امید” در دفاع از ضرورت غلبه بر رکود و راه انداختن تولید و ایجاد اشتغال و….از طریق همپیوندی با اقتصاد جهانی و… مطرح می شود که ظاهراً دولت کنونی به دنبال آن است، کارگران باید بیاموزند تا در انقلاب دموکراتیک در عصر نئولیبرالیسم به هیچ عنوان فریب این ایده را نخورند که چیزی به نام سرمایه داری تولیدی، سرمایه داری ملی و… در برابر به اصطلاح سرمایه داری تیولداری و رانتی حاکم، نجات بخش کشور خواهد بود. کارگران باید با چشم انداز یک نظام اجتماعی عادلانه و عاری از استثمار یعنی سوسیالیسم در جنبش ملی و دموکراتیک مشارکت کنند. علت اصلی آن نیز این است که شکل های مختلف سرمایه داری در این غصر اساساً فاقد پتانسیل ترقی خواهانه اند. بنابراین باید از جهت گیری سوسیالیستی در جنبش کارگری دفاع نمود. دقیقاً باید خواهان تداوم انقلاب ملی و دموکراتیک به انقلاب سوسیالیستی شد.
٢٨ـ کارگران ما نیاز به آن دارند تا از تجارب یعنی موفقیت ها و شکست های جنبش جهانی کارگری بیاموزند. این انتقال تجربه اساساً بسیار کمرنگ است. این واقعیت یکی از پیامدهای سرکوب جنبش چپ طی دهه های گذشته در ایران است که تاثیر خود را بر جنبش کارگری گذاشته است و جنبش کارگری ما درک چندانی از انترناسیونالیسم کارگری و همبستگی و حمایت از یک سو و آموختن از تجارب جنبش جهانی کارگری از سوی دیگر از خود نشان نمی دهد. این نیز یک کاستی جدی است که تنها با برقراری پیوند نزدیکتر بین جنبش چپ انقلابی و جنبش کارگری باید بر آن چیره شد.
٢٩ـ کارگران ایران باید اجزاء ایدئولوژی نئولیبرالیسم و دستور کار نهادهای مالی بین المللی چون بانک جهانی و صندوق بین المللی پول چون مقررات زدایی، خصوصی سازی، حذف خدمات اجتماعی، کالایی سازی، مالی سازی و… را بشناسند و بدانند که پیشبرد این برنامه ها در همه جای جهان با محدود کردن و نابودی دستاوردهای مبارزاتی طبقه کارگر چون تشکیلات صنفی و اتحادیه ای طبقه کارگر همراه بوده است. بسیاری از کارگران در جنبش کارگری فاقد درکی درست از ماهیت نئولیبرالیسم اند و حتی بخش هایی از آن در حوزه های فرهنگی تحت تاثیر ایدئولوژی نئولیبرالیسم قرار دارند. این امر مانعی جدی در مسیر رشد کمی و کیفی جنبش کارگری است و باید برای افشای ماهیت نئولیبرالیسم در میان کارگران و زحمتکشان تلاش بسیار بیشتری نسبت به آنچه تا کنون انجام شده است، کرد.
٣٠ـ بدیهی است که سطح پایین سازمان یافتگی جنبش کارگری نیز در نتیجه سرکوب جنبش چپ در ایران طی دهه های گذشته و قطع ارتباط آن با جنبش کارگری نسبت به چند دهه قبل بسیار ضعیف است. غلبه بر این مشکل نیازمند شناخت شکل های سازمانی نو در جنبش کارگری جهان و تلفیق آنها با شرایط ویژه کار تشکیلات صنفی در ایران است. در هیچ شرایطی نمی توان از اهمیت مسئله وحدت و تشکیلات غافل شد که در مانیفست کمونیستی بدرستی بر آن تاکید شده است .
٣١ـ و نکته پایانی اینکه این امور خودبخودی اتفاق نمی افتند. کار برنامه ریزی شده، با حوصله، شجاعانه ،هوشمندانه ، خلاقانه و… از سوی جنبش چپ و رهبران جنبش کارگری لازمه اجتناب ناپذیر آن است.
.