توضیح: نوشتار زیر، متن سخنرانی من در کنفرانس منعقده در پارلمان ایتالیا است که درنخستین روز از این کنفرانس دو روزه ( روز ۲۹ ماه ژوئن)، خطاب به جمع حاضر در کنفرانس بیان شد. این کنفرانس، به تمایل تعدادی از کوشندگان امر رفع تبعیضات ملی در ایران و با همت نهاد غیر دولتی ولی بین المللی” سازمان مردمان بدون دولت” و همراهی و همکاری “حزب رادیکال خشونت گریز ایتالیا ” امکان برگزاری یافت. دراین کنفرانس که گروهی از پارلمانترها، سناتورها و مدافعان حقوق بشری از ایتالیا و اروپا چهره فعالی از خود در همبستگی با مبارزات دمکراتیک مردم ایران نشان دادند، عمده تلاشگران فعال در” کنگره فدرال ملیتهای ایران” وجمعی از فعالان سیاسی در اپوزیسیون، به گفتگو با یکدیگر نشستند و در آن، هر یک از سخنرانان از موضع خود و زاویه معین، پیرامون یک رشته مسایل مرتبط با روندهای سیاسی در کشور سخن گفتند. نوشتار زیر، متن گفتار من در روز نخست کنفرانس رم ایتالیا است که اکنون با تصحیحاتی اندک درآن و صرفا هم در راستای نوشتاری کردن متن، در سطح عمومی انتشار می یابد.
ایران امروز با دیروز خود فرق بسیار دارد؛ دگرگونیهای هر روزه بر بستر تغییر را تجربه می کند و در پی نهادینه کردن و ژرفش این تغییر و تغییرات است.
کدام تغییر؟
تکوین تدریجی شکاف بین بخش بزرگی از جامعه ایران با سیستم رو به تصلب قدرت طی سه دهه گذشته، سرانجام به گسل بین این دو فرا روییده است. درواقع، رویکرد مسلط بر دیروز ایران یعنی دین حکومتی در قالب حکومت دینی، هر چه بیشترجای خود را به گفتمان معطوف به دمکراتیزاسیون ساختار قدرت در ایران امروز داده است. جنبش سبز را می باید تجسم اجتماعی این گفتمان دانست. سبز، جنبشی است اجتماعی با خواست دمکراسی علیه استبداد سیاسی، و آزادی شهروندی در برابر آمریتها و تبعیضات. سبز، نتیجه تغییرات ساختاری در عینیت جامعه ایران طی سی سال گذشته و بازتاب این تحولات در اندیشه، رفتار و خواستهای سیاسی آگاهترین اقشار اجتماعی کشور است. تحولاتی که، جامعه ایران را به یک جامعه عمدتاً شهری، در اکثریت خود باسواد و با جمعیت چند میلیونی دانشگاه دیده تبدیل کرده، و با در صحنه بودن زن به عنوان زن و حضور جوانان با خواست محوری تغییر سبک زندگی و آزادی برای چنین انتخابی، مواجه ساخته است. چنین جنبشی را نمی توان از طریق سرکوب و یا به اصطلاح “جمع کردن پرونده” از میان برداشت. پیروزی، آینده ناگزیر آنست ولو با عقب نشینیهای موضعی ناگزیر و طی مسیری زمانبر، پر درد و البته سنجیده توسط جنبش.
صف آرایی سیاسی در ایران کنونی، مشخصاً حول دمکراسی تعین دارد. در یکسو، نیروها و جریانهای دمکرات اعم از دمکراتهای سکولار و دمکراتهای غیر سکولار هستند که روند بغرنج همگرایی با یکدیگر را طی می کنند و در دیگر سو، طیف ضد دمکراسی است که به ناچار، درجهت توسل پرشتاب به استبداد و انسداد بیشترگام بر می دارد. جبهه دمکراسی مدام دامنه می گیرد وانتگراسیون اجتماعی حول دمکراسی خواهی رو به تثبیت و تحکیم می گذارد. این باور که سکولاریزاسیون قدرت از مسیر تحقق دمکراسی در کشور می گذرد، بیش از پیش در ذهنیت سکولار دمکراتهای ایرانی توسعه می یابد؛ همانگونه که طیف بزرگی از دین باوران نیز در این موضع قرار می گیرند که خط تقسیم نیروهای سیاسی کشور نمی تواند ازپرسش “حکومت فقهی، آری یا نه؟” بگذرد. این، یکی از کیفیتهای اصلی تغییر درعرصه سیاسی ایران است.
مضمون تغییری که ایران امروز تجربه می کند در ترجمان سیاسی خود، چیزی نیست جز نفی ساختارمبتنی بر استبداد نظامی – امنیتی – دینی حول ولایت فقیه و استقرار ساختار بنا شده بر حق شهروندی در کشوربه جای آن. هم از اینروست که گفتمان اصلاح طلبی دوم خردادی دهه پیشین ناظر بر تغییر رفتار ولی فقیه از طریق توافق در بالا، مدام در جهت سیاست تحول طلبی با مضمون تغییر ساختار ولایت فقیه به اتکای بسیج اجتماعی در پایین دگرگون می شود. همپوشی دو مقوله اصلاح طلبی رادیکال وتحول خواهی مسالمت آمیز، و پدیداری نوعی از ترکیب آنها با یکدیگر، خصلت نمای وضع کنونی است. اکنون تنها آن نوع از اصلاح طلبی، جوهر پیش رونده دارد و می تواند مورد اقبال جامعه مدنی قرار گیرد که نه تنها در کوشش برای تغییر رفتار ولی فقیه حاکم محبوس نماند، و نه فقط در پی جایگزین کردن ولی فقیهی دیگر به جای ولی فقیه کنونی نباشد، بلکه در سمت برچیدن بساط ولایت فقیه تعین بیابد وعمل کند. بساطی که، هم اینک و منطقاً محمل استبداد نظامیان – امنیتی ها شده است. آری! با گذشت هرروز، اسلام گرایان اصلاح طلب هر چه بیشتری، بیشتر متقاعد می شوند که ساختار ولایت فقیه، منشاء باز تولید استبداد در ایران و اصلیترین اهرم اعمال قدرت نیروهای مستبد است؛ و مرز اصلاح طلبان با تحول طلبان و در جهت تحول طلبی، هر چه فزونتر فرو می ریزد و هر چه آشکارتر رنگ می بازد.
حق رای، شان و حرمت صندوق رای، و انتخابات آزاد، در تاریخ صد ساله ایرانیان برای رسیدن به دمکراسی، هیچگاه به اندازه امروز تبدیل به وجدان آگاه شهروندان کشور نشده بود. ایران امروز، شکل گیری ترکیب دورانساز آزاد اندیشی و آزادیخواهی با دمکراسی طلبی راتجربه می کند. بزرگترین همبستگی ملی ایرانیان در پهنه سیاست، پیرامون این واقعیت سر بر آورده که با سیاست در کشوراز طریق انتخابات آزاد تعیین تکلیف شود ؛ و این در اساس، بازتاب به رسمیت شناخته شدن تکثر و تنوع جامعه ایرانی از سوی همین متنوع هاست. در ادبیات سیاسی فعلی ایران واژه های چند صدایی، تنوع، تکثر، تساهل و تسامح و پلورالیسم در زمره رایجترین مقولات در گفتمان عمومی است. بر همین بستر، شاهد حرکتی فراگیر در میان متمایزها به یافتن اشتراکات در مقیاس ملی هستیم و نیز رویکردی که به رسمیت شناختن حرکات تک محوری و جنبشهای برابری طلبانه جنسیتی، صنفی- اجتماعی و یا ملی – منطقه ای از سوی جنبش دمکراتیک سراسری را سو گرفته است. جنبش سبز، رنگارنگترین جنبش ملی خود بنیاد و خود آگاه درتاریخ ایران است. سبز بودن آن اساساً، نه در تک رنگ سبز آن که درسبزینه گی آنست. ذهن جامعه در این جهت تغییر خورده است: برچیده شدن استبداد نظامی- امنیتی متجسم در ولایت فقیه، مقدمه بر افتادن انحصار طلبی در ایران است، و از میان برخاستن انحصار طلبی، آستانه درهم شکستن تبعیضات رنگارنگ در کشور.
یک وجه مشترک برجسته میان شاخه های رنگارنگ جنبش سبز برای تغییر در ایران را از جمله در خصلت مسالمت آمیز آن باید دید. تاکید بر مسالمت و تکیه بر آن، تجلی سطح بالای فرهنگی و شعور خرد ورزانه نیروی اجتماعی این جنبش است. بهره گیری سبز از سازماندهی شبکه ای و بهره وری اش از تکنولوژی اطلاعاتی پیشرفته – به رغم همه موانعی که حکومت ایجاد کرده و می کند- نیز نشانه ای است از فراست این جنبش و همچنین بیانگر تعلق آن به حوزه مدرنیته. جنبش سبز اتوریته خود را نه مرهون کاریسمای رهبری، که مدیون عملکرد فعال و جسورانه نهادهای مدنی و شبکه های اجتماعی حقیقی و مجازی متشکلی است که آگاهترین گروههای اجتماعی کشوررا در بر می گیرد. شخصیتهای نمادین این جنبش، درست به دلیل توجه بالا و تکیه نسبی شان به همین جامعه آگاه و فعال است که در طول یک سال گذشته مسیر تحول در اندیشه و اقدام را پیموده اند.
براساس همین شاخصهاست که می توان به این استنتاج محوری رسید که ایران تغییر کرده است و دیگرهمانی نیست که تا چندی پیش می نمود.
حاصل تغییر، با کدام اهرم و طی چه فرایندی؟
اگر امید و اعتماد نسبت به فرجام رسیدن جنبش سبز در سطح جامعه واقعی است، اگراین جنبش با کسب پیروزی اخلاقی در خور توانسته است ظرفیت شایان خود برای پیشروی در راستای آزادی و دمکراسی را نشان دهد، این پرسش سیاسی اما هنوز به جای خود باقی است که با کدام استراتژی می توان بلوک قدرت حاکم را به ازهم گسیختگی درونی کشاند، گام به گام عقب اش نشاند و عنان استبداد از آن ستاند؟ و در این رابطه، پرسش مرکزی اینست: به نیرو و اتکای جنبش اجتماعی تغییر برای تحقق تغییر ساختار قدرت حاکم، یا که بهره گیری از جنبش مردم برای تغییر رفتار شخص حاکم؟
تجربه ایستادگی یکساله در برابر منویات ولی فقیه و احتراز از وسوسه تسلیم طلبی در برابر آن که با سیاست سنجیده اعمال فشار بین المللی بر قدرت حاکم در دوره اخیرهمراه شده است، نشان می دهد که تنها ایستادگی از موضع مردمی ومدنی “خس و خاشاک” بود که توانست سیاست سرکوب حکومت را به بن بست بکشاند. صدای درهم شکسته شدن داربست سست بلوک قدرت، اکنون تنها در گوش خودیها یشان نیست که می چرخد، این صدا به گوش جامعه راه یافته است. حال، هم نهادهای قدرت برهم اند، هم جریانهای متشکله بلوک قدرت در همدیگر پیچیده اند. همگرایی حول سرکوب، جا به مجادله بر سر نوع گذر از بحران و نیز جنگ منافع داده است. گذراز بحرانی که سراب را می ماند و جنگ قدرتی که بی بهره از افق سازش است. واگرایی، واقعیت رژیم در همه جای آنست؛ همانگونه که ریزش نیرو، سرنوشت ناگزیر آن. جنبش چون ایستاده است، نباخته است. “سبز”، مبارزه را به طور قطع خواهد برد، هرگاه که از منطق رادیکالیسم معقول عقب ننشیند و بر بستر رادیکالیسم منطقی سیاست بورزد.
فرایند ایستادگی، محتاج منشور فراگیر ایستادگی است؛منشوری چونان افق و همچون چتر. چتری فراگیر، تا که همه مولفه های جنبش را بپوشاند و حریف را به موضع انفعالی براند. و افقی گشاده و گشوده، که در آن همه منظره غنامند کثرت و تنوع اجتماعی، عقیدتی و دینی، جنسیتی و نسلی، ملی و قومی جامعه ایران را بتوان به تماشا نشست. این منشور، فقط می تواند بر سر نوع گذاراز استبداد به شیوه آزادانه و دمکراتیک نوشته شود و با ترسیم کلیترین خطوط و جهات زیست همبسته آتی” ایران برای همه ایرانیان” تکمیل گردد. منشور سبز منتشره اخیر از سوی آقای موسوی که ادامه منطقی بیانیه های پیشین ایشان در فرازی نوین است، می باید بخشی از این منشور فراگیر به حساب آید و حتی بخش به جای خود مهم آن، که راه را بر تفاهمها و توافقهای نو هموارمی کند؛ اما نه که همگانی باشد و از آن همگان. منشورملی برای آزادی و دمکراسی، گرچه در مراحل پایانی دوره تدارک خود به سر می برد، اما هنوز تکوین نهایی نیافته است. این منشور، درمسیر توافق عمومی و با مشارکت ملی نوشته خواهد شد، به گونه ای که همگان خود را در آن صاحب خانه بیابند. انتخابات آزاد، افق نمای منشور ملی است در مسیر گذار و پروژه ای کردن آن به مثابه هدف، بیان جهتگیری استراتژیک جنبش سبز.
ایستادگی جنبش سبز اما تقویت و تضمین می شود، هرآیینه اگر جنبشهای دمکراتیک مطالبه محور در ایران و هر پاره جنبشی در کشور بتوانند و بخواهند آنرا راهگشای مبارزه خود برای رسیدن به اهداف خویش بیابند. جنبش سبز نیز در فراگیری و دمکراتیسم اش، تنها آنگاه خواهد توانست ایستاده ترقامت نماید و بیشتر به بار بنشیند که بیش از این نشان دهد که حقانیت و استقلال حرکات مطالباتی را درمی یابد. یعنی، در نگاه کلان و خطوط کلی، هم سرنوشتی عمومی خویش با آنها را هضم کند.