آنهایی که ستونهای استراتژی سیاسی خود را دهها سال است بر اساس اصلاحات درون حکومتی خلافت اسلامی ایران تنظیم کرده اند، احتیاج به خانه تکانی فکری سیاسی اساسی دارند. اگر تشکیلات سازمانهای سیاسی سکولار دموکرات و چپ ایران قادر نیستند تاثیر کارائی در جنبش های کارگری، دانشجوئی، زنان و غیره بر جای بگذارند، استفاده ازشبکه های مجازی اینترنتی فیس بوک و غیره توسط خود این اقشار و طبقات، عملا چنین خلائی را پر می کنند.
اگر نسل های مختلف به زبان های مختلفی صحبت می کنند که زبان هم را نمی فهمند، عمدتا این وظیفه نسل های کارکشته و با تجربه قدیمی می باشد که باید زبان نسل های نوین را یادبگیرند. این آنها هستند که باید انعطاف فکری فرهنگی لازم را داشته باشند تا با آشنا کردن خویش به زبان و ارزشهای نسل های نوین، از آنها بیاموزند و سپس دانش و تجربه غنی خویش را به نسل نوین منتقل کنند. فراموش نکنیم که آینده متعلق به نسل های نوین است. این آنها هستند که آینده را خواهند ساخت.
چنانچه مشاهده میشود، جنبش میدان تحریر، انعطاف و خلاقیت لازم را داشته و دارد که از تجربیات بیاموزد، استراتژی و تاکتیکهای خود را اصلاح کند، ائتلاف های دموکراتیک را شکل دهد و بالاخره با شفافیت و قاطعیت تحولات لازم اجتماعی را به مرحله وقوع برساند. آیا انجمادهای ایدئولوژیک، فرهنگی، شخصیتی و سیاسی خیلی از ماها این امکان را فراهم خواهد کرد تا اول خود را در آئینه تماشا کرده و از انعطاف و تغییر در خود آغاز بکنیم؟ خیلی از ارزشهای رفتاری ایدئولوژیک و فرهنگی ما همچنان مقدس وار ما را همراهی می کنند.
خودمان را فریب ندهیم. در ایران نه “میدان تقسیمی” در جریان است، نه میدان “تحریر”. به قوت میتوان ذکر کرد که فرصت خیزش انبوه مردمی “تقسیم- تحریر” در ایران بعد از دزدی انتخاباتی در سال هشتاد و هشت پیش آمده بود. در آن موقع استراتژی جستجوی فرصتهای اصلاحاتی در حکومت خلافت، این جنبش را در مسیر یاس و ناامیدی سوق داد. عدم قاطعیت، عدم باور به نیروی توده های مردمی، عدم باورمندی به ارتش فیس بوکی جوانان، و توجه تمام و کمال به اصلاحات خلافتی در بالا و بالاخره عدم شفافیت سیاسی اپوزیسیون سکولار دموکراست، باعث تاثیر اساسی ناکارآمد در عدم استفاده از فرصتهای خلق شده در سال هشتاد و هشت بود. میانگین سیاستهای “اصلاحاتی” و “تحول گرانه” در جنبش سوسیال دموکراتیک، به دنباله روی خنثی و غیر قاطعی از جنبش مردمی منتهی شد.
هنوز بخش قابل توجهی از رهروان جنبش چپ دموکرات، همچنان که دنیا را به جبهه کار و سرمایه، خوب و بد، سیاه و سفید تقسیم می کنند، نه قادر به دیدن رنگین کمان بافت اقتصادی اجتماعی هستند، نه اینکه از چگونگی ساختار اقتصادی اجتماعی جامعه ای که میخواهند بسازند تصویر روشنی ندارند، و بالاخره برای راستای گذر از نظام موجود به جامعه ایده آل خویش، تصویر چگونگی گذر اقتصادی اجتماعی روشنی ندارند. مگر طبقه کارگری اگر روزی بخواهد حکومتی سوسیالیستی راه بیاندازد، جهت اجرای پروژه های خود احتیاج به انباشت ارزش افزوده نخواهد داشت؟ اینهمه کینه و دشمنی با ارزش افزوده و انباشته شده برای چیست؟ دشمنی با استفاده بهینه از آن تا حد کینه توزانه ای ، ما را تا اندازه سیاه و سفید دیدن دنیا تنزل داده است.
نسلهایی که میدان های “تحریر” و “تقسیم” را را پر کرده اند، عاری از قالبهای تنگ بافت های فکری ما، با اذهانی شفاف، پاک و باز بر پایه های ارزشهای آزادی، حقوق بشر، عدالت اجتماعی و دموکراسی به میدان آمده اند. آنها همگام با تجربه آموزی های روزمره، آینده را می سازند. آنها در شرایطی خواهان تحولات اجتماعی هستند که نسخه های صد و دویست ساله گذشته را جهت پاسخ گوئی به ضرورتهای نوین، کافی نمی بینند. اگر امروز تغییر طلبان خلافت اسلامی، به دنبال تفسیر خط امام خمینی، به روزهای اول آمدن امام خمینی به ایران مراجعه کرده و دنبال خط اصیل امام می گردند، بخش هایی از بازنشستگان سیاسی چپ ما در قلمفرسائی های روزمره خویش، هنوز از دوران مارکس، پلخانف، بوخارین، لنین، کائوتسکی، و غیره فراتر نمی روند و به دنبال اصالت ریشه های اندیشه خویش، در آنجاها می گردند.
آیا این “ریشه های ایدئولوژیک مشترک” میباشد که تعیین کننده ائتلاف ها و همگامی و وحدت ساختاری استراتژیک ماها می باشد، یا “اشتراک گذشته تاریخی مشترک با همدیگر؟ آیا این داشتن استراتژی واحد و مشترک سیاسی ” تحول و عبور از نظام” در مقابل “اصلاحات درون حکومیت” می باشد که شاخص اول تعیین کننده ائتلاف سازمانی و یا جبهه ای می باشد، یا اینکه باورمندی به ارزشهای حقوق بشری، سکولار و دموکراتیک؟ در ترکیب شاخصه های ذکر شده، کدامین فاکتورها بستره اولیه و زمینه های آغازین را تشکیل می دهند، و کدامین شاخصه ها نقش اصلی سکان هدایت کننده کشتی جنبش توده ای و راستای تحول و دگرگونی آینده را تشکیل می دهند.
“تحریر – و تقسیم” به ما می آموزند که این استراتژی سیاسی مشترک می باشد محور صف بندی های اجتماعی سیاسی را شکل می دهد. در مورد آموزه های امروزین باید گفت که این استراتژی سیاسی تحول گرایانه است که سکان اصلی کشتی گذر به آینده ای آزاد و دموکراتیک را تشکیل می دهد. درست است که همه ارزشهای آزادی، دموکراسی، عدالت اجتماعی، حقوق بشر و سکولاریسم، همه و همه پیش زمینه های بستره ای می باشند که همه ما در آن گام گذاشته و در آن بصورتی همگام به حرکت در آمده ایم. اما، این استراتژی سیاسی واحد ما و تحلیل سیاسی ما می باشد که تعیین کننده ای در تشکیل ساختارهای تشکیلاتی و یا ائتلافی و تاکتیک های روزمره سیاسی ما خواهند بود. این استراتژی سیاسی ما میباشد که نقش تعیین کننده ای در به انفعال کشیدن، و یا بر عکس در تحول گرا کردن جنبش های مردمی خواهد داشت.
اصلاحات در بالا وقتی امکان پذیر است که اولا پتانسیل و ظرفیتهای ارزشی اصلاحاتی در بالا وجود داشته و قوی باشند، ثانیا فشار اجتماعی و مردمی از پایین بمراتب قدرتمند تر و قوی تر عمل بکنند. نیرو و پتانسیل تعیین کننده تغییر و تحول در وحله اول از طریق جنبش جوانان، زنان، کارگران و دیگر اقشار و طبقات دموکراتیک جامعه اعمال می گردد، نه اصلاحات در بالا. این تجربه ای است که بنیان گذاران جنبش فدائی بر آن ایمان داشتند، تاریخ بارها و بارها ثابت کرده است، و بالاخره جنبش های “تحریر – تقسیم” هم ثابت کرد.
به نیروی تحول گرانه، دموکراتیک، مدرن و سکولار “تقسیم – تحریر” ایمان بیاوریم. پتانسیل های بالقوه آنرا در ایران به بالفعل تبدیل کنیم. ایمان به بنیاد گرائی نیروی “تحریر – تقسیم” را محور استراتژی سیاسی تحول خویش قرار دهیم. باید تعیین کنیم که چه نیروهای سیاسی حکومتی باید حذف سیاسی شوند، چه نیروهایی باید ایزوله شوند، و بالاخره کدامین نیروها بر اساس پایبندی بر کدامین ارزشهای اساسی و محوری امروزین، باید همگامان ما باشند، و بالاخره پیشگامان و سکانداران جنبش ” تقسیم – تحریر ” آینده ایران کدامین استراتژی را باید در پیش بگیرند.