۲۲ ژوئن سال جاری، برابر بود با هفتادمین سالگرد کشیده شدن شعله های ویرانگر و فاجعه بار آتش جنگ دوم جهانی به محدوده اتحاد شوروی سابق. به همین دلیل در بسیاری از شهرهای محدوده شوروی سابق، مراسمی در بزرگداشت خاطره ۲۷ میلیون نفر از شهروندان شوروی سابق که دراین جنگ کشته شدند، برگزار گردید. همزمان نیز مقالات و مطالب بسیاری نیز در رسانه های گروهی و تارنماهای اینترنتی انتشار یافتند و هرکدام در روشنائی بخشیدن به گوشه های تاریک این فاجعه بزرگ ضد بشری تلاش های ارزشمندی را به خرج دادند. ازجمله این مقالات، مطلبی بود با نام “قتل عام در انبار غله” که درتارنمای آلمانی زبان “اشپیگل آنلاین” به قلم کریستف گونکل نگارش یافته و به کوشش بسیار ارزشمند مترجم آن آفای بابک فقیه، ترجمه روان و دقیق آن به زبا ن فارسی توسط تارنمای “اخبار روز”**در دسترس خوانندگان قرار گرفت.
اما برای نگارنده این سطور و نیز بسیاری دیگر از کسانی که آشنائی و آگاهی معینی ازطریق دسترسی به منابع و مطالب منتشره از وقایع آن سال ها و بویژه “محاصره لنینگراد” دارند، پس از خواندن این مقاله، این ابهام بوجود آمد که: پس نقش مردم و دولت شوروی چه بود؟ و اینکه اصلن این محاصره چگونه پایان یافت؟ آیا مردم همان ۵۰۰ نفری بودند که به جرم آدمخواری تیرباران شدند؟ و آیا ارتش آلمان داوطلبانه از اشغال این شهر امتناع ورزید و یا اینکه به دلیل مقاومت ساکنین لنینگراد و واحدهای ارتش سرخ که در شهر مانده بودند، از اشغال آن عاجز ماند و مجبور به تاکتیک محاصره گردید؟
مطلب ذیل، تلاشی است به پاسخگوئی در حد توان به این پرسش ها تا علاقه مندان به پیگیری مسائل آن دوره با بخشی اززشتی ها و پلیدی های جنگ در آن دوره و نیز قهرمانی ها و مقاومت های صورت گرفته دربرابر آن فجایع، آشنا گردند. با این امید که آیندگان، با نگاهی به گذشته، با آگاهی بیشتری با تمام توان از صلح و آرامش دفاع نموده و در برابر جنگ و جنگ افروزان، ایستادگی نمایند.
————–
برخی آمارها
محاصره لنینگراد از تاریخ ۸ سپتامبر سال ۱۹۴۱ آغاز گردید و تا ۲۷ ژانویه ۱۹۴۴ بطول انجامید. نیروهای شرکت کننده در این محاصره فقط به ارتش آلمان نازی محدود نمی شد، بلکه واحدهای ارتش منظم فنلاند و نیز کلاه آبی های اسپانیائی که واحد های متشکل از نیروهای داوطلب اسپانیائی بودند نیز در این محاصره شرکت داشتند. در آستانه محاصره، جمعیت شهر نزدیک به ۳ میلیون نفر بود که در فاصله آغاز جنگ در خاک شوروی تا محاصره، منظورسحرگاه ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ تا ۸ سپتامبر، نزدیک به ۳۰۰ هزار نفر از شهرهای جنگ زده کرانه بالتیک به این شهر پناه آورده بودند.
جیره بندی نان که درآغازجنگ و تا قبل از محاصره، بسته به نوع شغل و سن اشخاص از ۱۰۰۰ گرم تا ۴۰۰ گرم متغییر بود، در روزهای سخت زمستان ۱۹۴۱ به میزان حداکثر ۳۵۰ گرم و حداقل ۱۲۵ گرم، در روز کاهش یافت. تلفات انسانی جنگ نزدیک به یک میلیون نفر بود که از این تعداد فقط ۳ درصد شان در نتیجه بمباران ها و آتش مداوم توپخانه نیروهای اشغالگر بود، بقیه ۹۷ درصد در اثر قحطی جان سپردند، که بیشترین تلفات مربوط می شود به ژانویه سال ۱۹۴۲ که تنها در این ماه نزدیک به ۹۷ هزار نفر، از گرسنگی مردند. ضمن آنکه سرما و یخ بندان ۴۰ درجه زیر صفر نیز در شرایط برهم خوردن سیستم های زیرساخت شهری ناشی از بمباران های بدون وقفه به مشکلات مردم افزون گشته بود.
“جاده زندگی”
پس از آنکه با تصرف مسیرهای راه آهن، محاصره لنینگراد درخشکی کامل گردید، تنها راهی که برای کمک رسانی به مردم لنینگراد باقی ماند، راهی بود که برای حرکت کامیونهای باری بر روی آبهای یخ زده دریاچه لادوژسک، در نظر گرفته شده بود. از طریق این جاده روی یخ، کامیونهای باری آذوقه و مهمات و وسائل مورد نیاز را به شهر می رساندند و در مسیر بازگشت نیززنان و کودکان و زخمی ها را به مناطق امن انتقال می داند. چه بسیار کامیونها که یا در مسیر حرکت به سوی شهر تحت محاصره و یا در مسیر بازگشت و مملو از انسانها، بر روی دریاچه یخ زده هدف آتش توپخانه و یا مورد حمله هواپیماهای ارتش آلمان نازی قرار گرفتند و بطور کامل سوختند و یا به دنبال شکسته شدن یخ ها، به اعماق دریاچه فرو رفتند. درمجموع “جاده زندگی” در دو نوبت مورد استفاده قرار گرفت؛ نخست در ماههای زمستانی اواخر ۱۹۴۱ و آغاز ۱۹۴۲ و دیگر بار دراواخر ۱۹۴۲ و زمستان ۱۹۴۳؛ که در نوبت نخست ۵۵۰ هزار نفر و در نوبت دوم، ۸۹ هزار نفر از لنینگراد انتقال داده شدند. در دیگر ماههای سال که یخ روی دریاچه باز می شد، این انتقال از طریق امکانات کشتی رانی صورت می گرفت که به همان اندازه کامیونها، خطرناک و آسیب پذیر بود.
ممکن است پرسیده شود: ” که چه نیازی بود به این همه مقاومت و تلفات؟ می شد مانند پاریس، لنینگراد را نیز “شهر باز” (واژه ای که در آن زمان به شهر هائی که بدون مقاومت تسلیم می شدند، داده می شد) اعلام می نمودند و بعد با پیشروی ارتش شوروی، شهر را باز پس می گرفتند.”
پاسخ روشن است: نخست اینکه در صورت سقوط لنینگراد ، احتمال سقوط مسکو افزایش می یافت و هیچ تضمینی برای خوشبینی وجود نداشت. نکته دیگر اینکه هیتلر به درستی بر این نظر بود که با تصرف لنینگراد که هم از نظر موقعیت استراتژیک که تسلط به راه های آبی آن بخش از جبهه را تامین می کرد و هم از نظرتبلیغی و شکستن روحیه مقاومت در مردم شوروی، تصرف “زادگاه انقلاب اکتبر” می توانست در تداوم پیروزی اشغالگران، نقش مهمی ایفا نماید. مردم و حکومت شوروی نیزهمین زاویه نگاه را به لنینگراد داشتند.
اگراز فاکت واقعی وقوع خوردن انسان ها ( این انسان ها زنده نبودند و در حقیقت پیکر بدون جان آنها را یا از گورستان ها به سرقت می بردند و یا در خیابان و دور از چشم عموم، ناتوان از گرسنگی بر زمین می افتادند و می مردند، در همین لحظه پیش می آمد که جنازه را تا رسیدن مامورین شهری، به سرقت می بردند.) و تیرباران ۵۰۰ نفر در این رابطه نوشته می شود، با رعایت انصاف باید ازهمه آن بیشمار انسان هائی نیز یاد نمود که تا پای جان در حفظ شهر کوشیدند و شهر را تسلیم به دشمن نکردند و با تلاش شبانه روزی خود، تلاش به تداوم حالت عادی زندگی شهری نمودند. نمونه برجسته این تلاش برگزاری کنسرت ارکستر فلارمونیک لنینگراد بود که در ماه اوت ۱۹۴۲ صورت گرفت و در آن برای نخستین بار سمفونی معروف لنینگراد اثر دیمیتری شوستاکویچ به اجرا گذاشته شد.
در خاتمه برای افشای هرچه بیشتر چهره کریه جنگ، بخش هائی از “یادداشت های روزانه تانیا ساویچوا” را می نویسم. “یادداشت های روزانه تانیا ساویچوا” در دادگاه نورنبرگ جزو اسناد و مدارک علیه جنایات نازی ها ثبت گردید. تانیا ساویچوا کوچکترین فرزند خانواده بود. دراوت ۱۹۴۲ از محاصره نجات داده شد اما ضعف بیش از اندازه به او مجال بازیافتن توان و نیرو را نداد و در یک مرگز نگهداری گودکان بی سرپرست علی رغم تلاش پزشکان و کادر مرکزبرای نجات او، در ژوئیه ۱۹۴۴ دریک بیمارستان درگذشت. او به هنگام مرگ فقط ۱۴ سال داشت. در بخشی از نوشته او که شاهد مرگ لحظه به لحظه عزیزان خویش بود را می خوانیم:
“ژنیا در روز ۲۸ دسامبر ۱۹۴۱ در ساعت ۱۲:۳۰ فوت شد”
“مادر بزرگ در ساعت ۳ بعد از ظهر روز ۲۵ ژانویه ۱۹۴۲ فوت شد”
“لیوکا در ساعت ۵ صبح روز ۵ ماه مارس ۱۹۴۲ فوت شد” (لیوکا- همان نام لئونید است که درزبان روسی در میان خانواده ها مورد استفاده قرار می گیرد مانند نام ناتالیا که ناتاشا صدا زده می شود و یا آلیوشا که همان آلکسی است- نویسنده)
“دائی واسیا در روز ۱۳ آپریل در ساعت ۲ بعد از نیمه شب فوت شد.”
“دائی آلیوشا” در ۱۰ ماه مه سال ۱۹۴۲ درگذشت”
“مامان در ۱۳ ماه مه ساعت ۷:۳۰ صبح درگذشت”
“از خانواده ساویچو ها فقط تانیا مانده است”
———————-
*در نوشتن این مقاله برای کسب آمار و ارقام از ویکیپدیا به زبان روسی استفاده کرده ام.