رفیق مصطفی، بحثهای این کنفرانس روی نقاط اشتراک و اختلاف منشورها متمرکز بود. ارزیابیتان از پیشرفت کنفرانس و شیوهی پیشبرد بحثها تا این لحظه چیست؟
به نظر من کنفرانس از آن هیئتی که قرار بوده روی منشور کار کند بهتر جلو رفته است. اگر چه هیئت نظری آن کاری را که باید انجام میداد، انجام نداده، ولی بحثهایی که از دیروز صورت گرفته نشان داد که راه برای رسیدن به منشور واحد یا منشورهایی واحد که بتوانند وحدت را به سرانجام برساند وجود دارد.
فکر میکنید بهتر است بحثها به چه شکلی ادامه پیدا کند؟ باید روی اختلافات متمرکز شد و برایشان راهحل پیدا کرد و با بیشتر به اشتراکات پرداخت؟
به نظر من اشتراکات روشن است و نیازی نیست که روی اشتراکات زیاد دقیق بشویم و بخواهیم زیاد روی آنها تمرکز کنیم. آنچه که مهم است مطرح کردن اختلافات است. یعنی باید این اختلافات روشن شود. اگر لنین یک حرف درست در عمرش زده باشد، این است که گفته: “برای وحدت اول باید اختلافات را روشن کنیم.” به نظر من، این حرف درست است و از یک سیاست واقع بینانه برمیآید. کما اینکه در درون تشکیلاتهایی که در حال حاضر میخواهند با هم یکی شوند اختلافات سیاسی عمیقی وجود دارند، ولی ما میتوانیم حول محورهایی که هر دو نظر را تأمین کند، تفاهم کنیم.
یک مثال ساده بزنم: مثلاً فرض کنیم اینجا یک عده ای می گویند که خط قرمز ما سرنگونی جمهوری اسلامی است و یا قیام را طرح میکنند. این افراد یا ادبیات سازمانهایی را که میخواهند با آنان وحدت کنند، در این دوره نخوانده اند و متوجه نشدهاند که این سازمانها از این نوع مواضع فاصله گرفته اند و یا برنامهی راه را با آن دست گرفته اند و نمی دانند که کجا آمده اند. ولی مهم نیست، مهم این است که از این موضوع دفاع می کنند. در مقابل این، آیا کسانی که معتقد به سرنگونی نظام نیستند و اعتقاد دارند که تغییرات در ایران به شکل تحولات و از راه اصلاحات پیش میرود (بحث در اینباره و چرایی آن فرصت دیگری میطلبد که الان موضوع صحبت ما نیست) میتوانند با یک فرمول همکاسه شوند؟! به نظر من می توانند. مثلا وقتی می گوییم «گذار از جمهوری اسلامی»، هر گرایش میتواند درک خود را داشته باشد. یعنی گرایشی منظورش گذار از طریق سرنگونی و قیام میتواند باشد و من هم درک خودم را داشته باشم و گذار را از طریق اصلاحات و رفرم مد نظر داشته باشم. این دو گرایش می توانند به توافق برسند، به شرط آنکه آن اراده ای که یکی از دوستان در جلسه مطرح کرد، برای وحدت وجود داشته باشد.
فکر میکنید این اراده در این جمع وجود دارد؟
به نظر من این اراده در اکثریت مطلق این جمع وجود دارد. شاید در میان این جمع افرادی حضور داشته باشند که مخالف وحدت هستند و در میان اعضای سه سازمان فعال در پروژه هم افرادی هستند مخالف وحدت، اما اراده برای وحدت در میان اکثریت حاضرین در این جمع و همینطور افرادی از سه سازمان فعال در پروژه که در حال حاضر در این اجلاس حضور ندارند، وجود دارد.
این سومین کنفرانس حضوری پروژهی وحدت است و کنفرانسهای مجازی هم به طور مرتب برگزار میشوند و همینطور بحثهای نوشتاری در جریان هستند. روند پیشرفت پروژه را تا اینجا چگونه ارزیابی میکنید؟ فکر میکنید پروسهی وحدت دارد خوب پیش میرود؟
نه! خوب پیش نمی رود، اگر این پروژه خوب پیش می رفت ما باید چند سال پیش به نتیجه می رسیدیم. همهی ما خسته شدهایم از تفرقه و چندگانگی… یا احزابی که نمیتوانند وجود خود را به تنهایی تعریف کنند… بنابراین نیاز به وحدت را همه حس میکنیم و این ما را مجبور میکند که این راه را سریعتر طی کنیم.
من با آن گرایشی که می گوید چون هنوز تفاهم کامل نیست، پس بایستیم و از طریق حرکات جبههای پیش برویم، موافق نیستم و فکرمی کنم این همان وحدت نکردن است. به نظر من باید پروژهی وحدت را پیش برد. ما وقت زیادی نداریم به ویژه که تحولات در ایران طوری است که جای یک نیروی چپ واقعاً خالی است. این کمبود را همه احساس می کنند و این وحدت باید پیش برود.
قطعاً در میان نیروهای دخیل در پروژهی وحدت، مخالفت با وحدت چپ به طور کلی وجود ندارد، اما مخالفتها با این پروژهی وحدت بیشتر از چه زاویهای است؟
مخالفت با پروژهی وحدت از دو زاویه می تواند باشد: یکی حاکم بودن تفکرات حزبی قدیم است. به این معنا که شما باید حرف من را بزنید. یعنی من خط قرمزی دارم -در بحثهای دیروز هم مطرح شد- که سرنگونی است! طرح این مسئله به این معنا است که اگر شما می خواهید با من وحدت کنید، باید این خط قرمز را بپذیرید. این همان «خط قرمز» ولایت فقیه است. به نظر من، مسئله اصلاً جامعهی ایران نیست، برای کسی که این خط قرمزها را مطرح میکند، مسئله بیشتر پرنسیبال است و از جنبهی تئوریک مطرح است تا زندگی عملی. این درست مثل مسئلهی هسته ای جمهوری اسلامی است؛ برای مردم چه ارزشی دارد که غنی سازی پنج درصد باشد یا ۲۰درصد؟ این خط قرمز برای ولی فقیه و نظام جمهوری اسلامی است، نه برای مردم و پیشبرد جامعه.
بنابراین، تفکری که می خواهد، یعنی اراده اش این است که یکصدایی را بیاورد که همه حرف او را بزنند و اگر کسی حرف او را نمی زند برود بیرون، یا میگوید اگر تو حرف من را نزنی من با تو نخواهم آمد، می خواهد حزبی را پایهریزی کند که به شیوه های قدیم بوده و ما نیز آن ها را می شناسیم. کسی که میگوید اگر آن چه که من میگویم، اجرا نشود، من وحدت نمیکنم، دنبال حزبی میگردد که حزب قدیم است و نه حزب امروز
یعنی شما وحدت را نه در تکصدایی که در همصدایی میبینید…
دقیقاً، من وحدت را در هم صدایی می بینم…
و زاوبهی دیگر مخالفت کدام است؟
تفکر دیگری نیز وجود دارد که فکر میکند اگر وحدت کند موضعاش زیر سئوال میرود. به این معنا که تصور می کند که دیگر نمی تواند اتخاذ موضع کنند. مثلا اگر موضوع انتخابات مطرح شود و اکثرا بخواهند در انتخابات شرکت کنند و این نگاه مخالف شرکت در انتخابات باشد، موضع خود را زیرسئوال رفته میبیند. این هم یک فکر قدیمی است و اقلیت و اکثریت را با دید قدیمی می نگرد. تصورش بر این است که اقلیت شدن به معنای توسری خوردن است. این فکر قدیمی است. این نگاه توجه نمیکند که اقلیت شدن، خود، فضا ایجاد میکند. فضای جامعه، محدود به سقف یک حزب سیاسی نیست که بالای سر اعضای حزب قرار دارد. اگر امروز نظر عضو یک حزب در حزباش در اقلیت باشد و رأی نیاورد، وقتی در جامعه طرح میشود، آن وقت جامعه است که فکر می کند و بین دو نظر مطرح شده قضاوت می کند که کدامیک درستتر میبینند. بنابراین باید اقلیت را دوباره با دید جدید تعریف کرد و با این تعریف، نباید هراسی از اقلیت شدن داشت.