از این جا می آغازم که رفیق فرخ چرا فوریت جبهه ملی اصلاح طلبی را مطرح کرده است؟ طرح تشکیل این جبهه از نظر فرخ گرامی مبتنی بر پیش فرض های زیر است:
ـ در میان مدت فرآیند های گسیخته ساز و تضادها و گسل های موجود به تدریج در جامعه ایران با هم به هم آیندی می رسند و شکاف میان دولت و ملت به مرحله فیصله بخشی خواهد رسید که در آن مرحله جبهه ملی اصلاحات مفروض گرفته شده، می تواند گوی سبقت را از گفتمان های رقیب چون “نه به جمهوری اسلامی” و طیف رنگارنگ سرنگونی طلبان برباید. به نظر می رسد طرح جبهه ملی اصلاح طلبی بدیل “شورای مدیریت گذار” باشد که بر اساس عبور و گذار از جمهوری اسلامی شکل گرفته است.
ـ پیش فرض دوم در خصوص امکان پذیری تشکیل این جبهه مبتنی بر این داوری است که حکومت فضای سیاسی را از اینی که هست بسته تر نخواهد کرد که البته این پیش بینی می تواند محل مناقشه باشد. و اما اهداف اصلی این جبهه چیست؟
۱. یکی از اهداف تشکیل این جبهه کاهش شکاف دولت ـ ملت در نظر گرفته شده است که البته حاوی دو تناقض بزرگ است. اول این که وظیفه این کاهش شکاف عمدتا به دوش حکومت است چرا که خود سبب ساز و زمینه ساز این شکاف بوده و هست. به نظر نمی رسد حکومتی که سرمست از قبضه کامل قدرت است آماده ترمیم این شکاف و تن دادن به مشارکت مردم در حکمرانی باشد. چرا که خود محصول عدم مشارکت است به قول جامی شاعر معروف: “ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش خشک ابری که بود زآب تهی ناید از وی صفت آب دهی” بنابراین حکومت در شرایط عادی داوطلبانه گامی در جهت ترمیم رابطه با مردم برنخواهد داشت. پس وقتی حکومت خود کششی برای ترمیم رابطه اش با مردم ندارد کار اپوزیسیون و منتقدین برای ترمیم این رابطه راه به جایی نخواهد برد. به قول حافظ: کشش چو نبود از آن سو چه سود کوشیدن؟ اما این یک سوی ماجراست سویه دیگر آن وضعیت استثنایی جامعه ایران طی چهل و سه ساله اخیر است که اکنون به قاعده تبدیل شده است. جامعه جنبشی ایران هر از گاهی طفلی تازه می زاید توگویی به شیوه تناسخی از کالبدی به کالبد دیگر حلول می کند. اشکال گوناگون جنبش فرودستان و طبقه متوسط از فردای پیروزی انقلاب تا کنون گویای این ماجرا است. بنابراین شاید حکومت در شرایط جنبشی دست به سرکوب بیشتر و یا عقب نشینی بزند و نتیجه آن افرایش یا کاهش شکاف دولت ـ ملت باشد. کارنامه حکومت در بیست سال اخیر با تاسی به سرکوب حاکی از افزایش شکاف دولت ـ ملت بوده است و در این میان حتی کمتر کاری از دست امثال خاتمی هم بر آمده است. تناقض دوم جبهه ملی اصلاحات در طرح فرخ گرامی برای کاهش شکاف دولت ـ ملت این است که از یکسو وی می گوید اصلاح طلبان باید از همان دی ماه ۹۶ دنبال طرح جبهه ملی اصلاحات می رفتند و از سوی دیگر در سطرهای آغازین نوشته اش اذعان دارد که این طرح وقتی زمینه مادی می یابد که نفس های حکومت در مواجهه با مشکلاتی نظیر تورم و گرانی و شکاف طبقاتی و تحریم و بحران کار آمدی و نظائر آن به شماره افتاده باشد. آیا این جبهه ملی اصلاحات فرزند تعمیق شکاف دولت ملت است و یا قابله ای است که می تواند از زایش چنین طفل خطرناکی (شکاف عمیق ملت با حکومت) با تاسی به نصیحت و میانجی گری میان حکومت و جنبش های اجتماعی جلو یری کند؟ البته هم ما و هم فرخ عزیز نیک می دانیم کاهش مشروعیت حکومت و افزایش بی سابقه شکاف دولت ـ ملت در آبان ۹۸ به خاطر سرکوب وحشیانه مردم معترض و در انتخاب های فرمایشی اسفند ۹۸ و خرداد ۱۴۰۰ به اوج خود رسیده و کاهش و یا عدم افزایش این شکاف تنها به اقدامات حکومت گران مربوط است. در تحلیل دقیق فرخ عزیز هم به درستی تاکید شده است که راس هرم قدرت مزایای یک دست شدن حکومت را براحیای برجام ارجح دانست. یعنی رهبری نظام و هسته سخت قدرت وقتی پایگاه اجتماعی اصلاح طلبان را در پایین فروریخته و سرآسیمه و نومید دید. عزم خویش را برای یک دست کردن قدرت جزم کرد و آنرا به اجرا در آورد. حال اگر حکومت با همین دست فرمان برود و با خزانه تهی و تحریم بخواهد معجزه کند و ابر تورمی دیگر طومار اقتصاد مملکت را در هم پیچید و شورش و عصیان فرودستان از راه برسد، دیگر سنگ روی سنگ بند نمی شود که بشود در کالبد کهنه جمهوری اسلامی خونی تازه دواند و با پزحذف نظارت استصوابی و انتخابات آزاد شورش ملتی گرسنه را فرونشاند و از آن ها خواست که بند ناف خود را از حکومت نگسلند و سر نوشت خود را با سرنگونی طلبان گره نزنند!
۲. دومین هدف مهم ازتشکیل جبهه ملی اصلاح طلبی مشتمل بر تمام گروه های چپ و ملی و جمهوریخواه و اصلاح طلب تحقق برجام به محاق رفته به عنوان ام المشاکل جامعه ایران دانسته شده است. گویا تنها این جبهه می واند گره فروبسته برجام را بگشاید! غافل از این که در این موافقت امه طرف دیگری بنام آمریکا و تمام عقبه هایش چون اسرائیل و عربستان هم مطرح هستند. یک بار دولت میانه رو روحانی با اذن رهبری این موافقت نامه را امضا کرد و با خروج آمریکا از آن ایران چوب دوسر طلا شد. به نظرم دولت رئیسی که مخارج ماه آینده دولتش را هم در کیسه ندارد سخت محتاج و مشتاق این توافق است اما به نظر نمی رسد آمریکا بر عکس اروپاییان خیلی عجله ای در این زمینه داشته باشد. دولت رئیسی با برگرداندن پول های بلوکه شده می تواند دهان اپوزیسیون و مخالفانش راببندد و از شورش تهی دستان و فرودستان شهری جلوگیری کند. فعلا تا اطلاع ثانوی ایده توسعه سیاسی به سایه و حاشیه و حتی به بایگانی رفته و خواست مرکزی اقشار کثیری از مردم و حتی طبقه متوسط مسئله نان و مسکن و کسب و کار و مانند آن است.ب عید می دانم فعلا ایده جبهه ملی اصلاح طلبی بتواند با بدنه اقشار متوسط و فرودست نسبتی مناسب بر قرار کند. و اما سوال اساسی این است که آیا گره زدن زلف خویش و یا جریان چپ به زلف پریشان اصلاح طلبی هنوز می تواند موجب خلق سیاست جدیدی باشد. نسبت طبقه متوسط بسیار کوچک شده و در عین حال بسیار محافظه کار شده با گفتمان رنگ ورو رفته اصلاح طلبی چه می تواند باشد؟ فرودستان شهری و حاشیه نشین ها و طبقات زحمتکش از اول هم با این گفتمان به شدت نخبه گرا و در عین حال از بالا به پایین نسبتی نداشتند و به خاطر همین خلا گفتمانی بود که در سال ۸۴ به صف حامیان احمدی نژاد پیوستند. اصلاح طلبی اکنون از بحران هویتی و گفتمانی شدیدا رنج می برد.
دال های اساسی گفتمانی اصلاح طلبانه چون ” آزادی” و”دموکراسی” چندان در انتخابات های گوناگون خرج شده اند و ره به جایی نبرده اند و چنان از درون تهی شده اند که دیگر ذهن طبقه متوسط را قلقلک نخواهد داد. اصلاح طلبان و لیدرهای آنان اکنون به مثابه فرماندهان بی لشکرند. این گفتمان به شدت کهنه و رنگ ورو رفته است. عدالت اجتماعی و کاهش فاصله طبقاتی و مقابله با برنامه های نئولیبرالیستی در قاموس اصلاح طلبان جایی ندارد. تکنسین های رانت جو و قدرت طلب که نام اصلاح طلبی را یدک می کشند هم خود مزید بر علت اند.هیچ تجدید نظر اساسی هنوز در دیدگاه های این جریان صورت نگرفته است و جز ترمیم رابطه با غرب چیز دیگری برای عرضه به جامعه ندارد. اخیرا بعضی از آنان چون جلایی پور ردای سوسیال دموکراسی به تن کرده و در صدد دادن وجه چپ به اصلاح طلبان است. خلاصه فرق و گروهه ای مختلف اصلاح طلب که هنوز دلبسته توامان قدرت و سیاست ورزی هستند و به قول فرخ عزیز حیاتی دو زیستی داشته اند چه چیز جدیدی برای عرضه به مردم دارند. در وضعیتی که اصلاح طلبان خود خویشتن را باور ندارند و نمی دانند که کیستند و طبقه متوسط هم عمدتا از آنان روی برتافته است چگونه می توانند با همان رنگ و بوی قبلی به جامعه باز گردند و نقش آفرینی کنند؟ چگونه می خواهند در جبهه ای فراگیر زیر یک سقف جمع شوند؟ به نظرم در خاورمیانه و ایران هم اقتدارگرایی و سنت که تاریخی چند صد ساله و ریشه هایی عمیق و نهادهایی کهن هم دارند یک بار دیگر موفق شد روشنفکران و طبقه متوسط جدید شهری را به عقب نشینی وادار کند. به قول آقای کاشی روشنفکران و منادیان طبقه متوسط شهری و مدرنیته علیرغم تفوق عددی و اکثریت بودنشان مشتی بی خانمانند چون حزبی و نهادی و جای پای محکمی در جامعه ندارند. این روشنفکران و نمایندگان مدرنیته از قبل از انقلاب مشروطه تا انقلاب بهمن و دوره اصلاحات از زبان دیگران حرف زده اند چون خود فاقد اعتبار و نهاد بوده اند. تنها در فاصله سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ بود که حزب توده به عنوان حزب چپ توانست نفوذ و اعتباری واقعی کسب کند و با زبان خود سخن بگوید. بنابراین در شرایطی غیر متعین از نظر سیاسی که چپ دچار بحران و پراکندگی از نظر گفتمانی و سیاسی است و اصلاح طلبی هم پس از ۲۵ سال دچار افول و تهی شدگی از درون شده است. عقد و ازدواج این دو چه معنایی می تواند داشته باشد؟ به نظر می رسد جامعه ایران هنوز از عدم تعیین بخشی اجتماعی و طبقاتی رنج می برد و به همین خاطر تشکل های درخور و منسجم هم شکل نگرفته است. البته حکومت جامعه توده وار و غیر منسجم را همواره بر جامعه متشکل و آگاه ترجیح داده است. و نکته آخر این که با تحلیل فرخ عزیز از انتخابات ۱۴۰۰ کاملا همدلم. اما معتقدم تمام برنامه های حکومت برای یک دست کردن قدرت هنوز رخ ننموده است. مسئله جانشینی هم چنان یک معما است. هنوز صدای آقای خامنه ای در گوشم زنگ می زند که گفت: شاید روزی برسد که انتخابات در جمهوری اسلامی بی معنا شود “و به نظرم این بی معنایی انتخابات پیشاپیش فرا رسیده است در اسفند ۹۸ و در خرداد۱۴۰۰ اگر تحلیل ما راجع به جانشینی هم درست از آب در آید ما گونه ای واپس گرایی تاریخی را در ایران و منطقه شاهدیم که آخرین نمونه آن بر آمدن طالبان در افغانستان بوده است. اردوغانیسم و پان ترکیسم و یارکشی ترکیه در قطر و آذربایجان و لیبی و سوریه و حتی افغانستان و یارکشی ایران در عراق و سوریه و یمن و لبنان و یارکشی عربستان در یمن و مصر و سودان و تونس همه و همه نشان از غلبه فرقه گرایی و تئوکراسی و ناسیونالیسم منحط در منطقه و چه بسا در جهان است. به نظر می رسد حکومت ایران با نفوذی که در منطقه دارد اسب چموش اقتدارگرایی مذهبی را تازه زین کرده است. جنبش های اجتماعی و سیاسی و فشار از پایین تنها می تواند این اسب سرکش را مهار کند و البته جبهه ملی اصلاح طلبی اگر بتواند از کوران مبارزات اقشار مختلف مردم و از پایین به بالا سر برآورد و نشانی واضح از مطالبات اقشار فرودست هم داشته باشد شاید بتواند در این رهگذر نقشی تاریخی ایفا کند. اگر طوفان حوادث پیش بینی نشده پیشاپیش ظرف ایران را نشکند و بازیگران جهانی و منطقه ای برای نقشه شوم بالکانیزه کردن ایران در شرایط تحریم به توافق نرسند.