روز پنجشنبۀ گذشته ۳۰ مارس رکس تیلرسون، وزیر امور خارجۀ امریکا، در یک کنفرانس مطبوعاتی به همراه مولود چاووش اوغلو، وزیر امور خارجۀ ترکیه، اعلام کرد که “برکناری بشار اسد دیگر اولویت سیاست امریکا در سوریه نیست و سرنوشت اسد در بلندمدت توسط مردم سوریه تعیین خواهد شد”. او اولویت سیاست سوری امریکا را “مبارزه با دولت اسلامی و تروریسم” اعلام کرد.
این سخنان چشم اندازهای مبهمی را که از مدتها پیش برای تحول وضع در سوریه گشوده شده اند، روشنی بیشتری بخشیدند. البته دیپلماسی زمخت و ناآزمودۀ هیئت حاکمۀ کنونی امریکا موجبی بود برای آن که برخی تحلیلگران سیاسی این موضع را در معنای واقعی آن تفسیر نکنند و آن را قرینۀ دیگری از این که امریکا فاقد یک سیاست استراتژیک نسبت به سوریه است، بدانند. بودند دیگرانی نیز، از جمله برخی نیروهای اپوزیسیون سوریه، که از سخنان تیلرسون “به شدت جا خوردند” و آنها را تغییری ۱۸۰ درجه ای در سیاست امریکا در سوریه تعبیر کردند.
موضع تیلرسون در همان روز پنجشنبه توسط نیکی هالی، سفیر امریکا در سازمان ملل، تأئید و تکرار شد. سپس مورد تهاجم شدید سناتورهای نومحافظه کاری چون مک کین و لیندسی گراهام قرار گرفت که آن را “هدیه ای به روسیه و ایران” و “توافقی فاوستی۱” خواندند. به دنبال این تهاجم، سرانجام شون اسپایسر، سخنگوی کاخ سفید، سیاست جدید امریکا در سوریه را که از زبان تیلرسون و هالی بیان شده بود، مجدداً تأئید کرد. حتی پس از بمباران احتمالاً شیمیائی شهرک خان شیخون، که می تواند توسط نیروهای دولتی سوریه صورت گرفته باشد۲، کاخ سفید بشار اسد را مسئول فاجعه دانست، اما افزود که در صدد برکناری او نیست.
آن چه گذشت روشن می کند که اولاً این بار دولت ترامپ در کار انتشار پیام واحدی است و ثانیاً این پیامی است بر زمینه ای که از مدتها پیش در زمان اوباما شکل گرفته است. از اواخر سال ۲۰۱۴ سیاست امریکا در سوریه بیشتر و بیشتر بر دفع داعش و القاعده متمرکز شد و بی آن که تغییر سیاستی اعلام شود، موضوع لزوم کناره گیری بشار اسد از قدرت در حاشیه قرار گرفت. رابرت فورد، سفیر سابق امریکا در سوریه که در سال ۲۰۱۴ به دلیل مخالفت اش با سیاست سوری امریکا از کار برکنار شد، سیاست اخیر این کشور را “گامی در ادامۀ همان مسیر” می نامد.
از این قرار به نظر می رسد تا آنجا که پای امریکا در میان است، این کشور تصمیم به بیرون کشیدن پای خود از سوریه دارد. به واقع مدت نسبتاً مدیدی است که امریکا دیگر به کل منطقۀ خاورمیانه به عنوان یک منبع استراتژیک انرژی (نفت و گاز) نگاه نمی کند، بلکه اساساً آن را یک بازار مصرف وسیع، و خاصه یک بازار بزرگ اگر نه بزرگترین بازار، برای فروش اسلحه می بیند. تداوم کار یک بازار پررونق هم نه لزومی به لشگرکشی دارد و نه به تغییر رژیم. گواه این منطق این که ترزا می، اولین سفرش را، پس از اعلام خروج بریتانیا از اتحادیۀ اروپا، به عربستان اختصاص می دهد و با “زبان دیپلماتیک شرم آوری” از تاریخ بلند مناسبات اقتصادی با این کشور و لزوم تداوم این مناسبات برای “امنیت و سعادت” می گوید. آخر، در سال گذشته عربستان سعودی با فاصلۀ بسیاری از دیگران بزرگترین واردکنندۀ کالاهای نظامی بوده است.
البته موقعیت امریکا، به عنوان یک قدرت جهانی و در سوریه، به گونه ای نیست که تصمیم بیرون کشیدن پای امریکا از سوریه یک شبه بتواند عملی شود. عاملهای عمده ای که کیفیت خروج امریکا از سوریه و تحول بعدی را، صرف نظر از سمت تحول، به خود مشروط می کنند، عبارت اند از:
– کم و کیف توازن قدرت امریکا در سطح کلان و جهانی با روسیه، که تحولات سالها و ماه های اخیر در سوریه برد بزرگی برای آن بوده اند. این تحولات به روسیه امکان می دهند که خود را مجدداً به عنوان یک قدرت جهانی مؤثر در مناقشات تعریف کند؛
– تعامل با سه گانۀ جمهوری اسلامی ایران، ترکیه و عربستان. این هر سه کشور از سوئی مدعی قدرت منطقه ای اند و از سوی دیگر دخیل در سوریه؛
– سمت دادن به تحولات بعدی سوریه به نحوی که خواستهای اسرائیل نیز در این تحولات تأمین گردند؛
– اختلاف با اتحادیۀ اروپا که از جمله به درجاتی در سیاست سوری این دو راه یافته است. این اختلاف در بیانیۀ شورای وزیران امور خارجۀ کشورهای عضو اتحادیه اروپا که روز دوشنبه ۳ آوریل انتشار یافت، و نیز در اظهارات شخصی برخی از این وزرا، با تأکید بر دورۀ انتقال قدرت در سوریه و مشروط کردن کمک به بازسازی این کشور به شروطی که می توانند تداعی کنندۀ سوریه ای پس از بشار اسد باشند، انعکاس یافته اند؛
– مناسبات امریکا با نیروهای اپوزیسیون سوریه که از طرفهای مذاکرات صلح اند. سوای نیروهای کرد سوریه که امریکا برای مقابله با داعش بیشترین اتکاء را به آنها داشته است، به نظر نمی رسد دیگر نیروها همچون عاملی مستقل و خارج از بافتار متشکل از عاملهای پیشتر ذکرشده عمل کنند؛
– و سرانجام حدود مقاومت داعش و دیگر نیروهای افراطی در سوریه، که هم اکنون در جنگی مستقیم برای سرنگونی بشار اسد اند. شمارش معکوس حضور مؤثر این نیروها در سوریه مدتی است آغاز شده است.
در این مجموعه ضرورت دارد بر یک مورد مکث کنیم: تعامل با جمهوری اسلامی ایران. اگرچه تیلرسون در اظهاراتش در ترکیه سخنی در مورد جمهوری اسلامی ایران و نحوۀ تعامل با آن بر زبان نیاورد، اما نیکی هیلی در سخنانی تنها یک روز پیش از آن، اظهارات صریحی در این باره داشت. او ضمن متهم کردن روسیه، ایران و “رژیم اسد” به جنایات جنگی ابراز داشت: “ما ایران و نایبان آن را وادار به خروج از سوریه خواهیم کرد.”
ممکن است تصریح مقامات امریکا دایر بر این که “سرنوشت اسد در بلندمدت توسط مردم سوریه تعیین خواهد شد”، برای جمهوری اسلامی نیز یک برد جلوه کند؛ که البته یک برد تاکتیکی هم هست. اما اگر به واقعیتهای چندسویه سوریه توجه کنیم، در آئینۀ این پیروزی تاکتیکی بن بست جمهوری اسلامی در سوریه را خواهیم دید. این واقعیتها عموماً حاکی از آن اند که:
– ادامۀ وضع کنونی و حضور ایران در این کشور تحت اقتدار بشار اسد ناممکن شده است؛
– اهداف روسیه و ایران از حضور در سوریه یکی نیستند. اهداف روسیه هم اکنون نیز اساساً حاصل اند و روسیه انگیزه های بسیار قویتری برای توافق با غرب بر سر اهدافی کلان تر دارد تا با ایران بر سر باقیماندۀ اهداف سوری اش؛
– همچنین غرب و مشخصاً امریکا نیز، در قیاس با جمهوری اسلامی ایران، از امکانات و انگیزه های بسیار قویتری برای توافق با روسیه برخوردار است؛
– راندن جمهوری اسلامی ایران به پشت “عمق اشتراتژیک”ی که خود تعریف کرده است، مکمل واگذار کردن سرنوشت بلندمدت اسد به دست مرم سوریه است.
یافتن راهی برای خروج از این بن بست پیروزی بزرگتری برای جمهوری اسلامی خواهد بود.
۱- اشاره به حماسۀ فاوست است، که برای دستیابی به قدرت و نعمت به معامله با شیطان دست می یازد. روایت گوته از این حماسه مشهورترین روایتهاست.
۲- وزارت دفاع روسیه در اعلامیه ای در روز چهارشنبه، ۵ آوریل، خبر از حملۀ نیروی هوایی سوریه به یک انبار مهمات و کارگاه متعلق به نیروهای اپوزیسیون مسلح در شهرک خان شیخون داد. به موجب این اعلامیه شورشیان در این کارگاه مشغول تولید مین دستساز “پر شده با گاز شیمیایی” بوده اند.