مسئله آزادی زنان همیشه از معیار های مهم تشخیص سره از ناسره در جنبش کمونیستی بوده است زیرا بسیاری از ما علیرغم فریادهای مترقی در بیرون از خانه٬ در خلوت اندرونی از هر فئودالی دو اتشه ترهستیم. بررسی ماهیت این جنبش نه تنها از نقطه نظر تعیین نوع برخورد با یکی از فعال ترین بخشهای جنبش آزادی مردم ایران حائز اهمیت است، پلکه از نظر شناسائی دوستان ودشمنان انقلاپ٬ صف بندی نیروها وروشن شدن انحرافات چپ روانه وگردش های انحرافی به راست نیز اهمیت دارد و بالا تر از همه اینکه این شناخت گامی در جهت رهایی نیمی از ایرانیان است
اولین نقطه کور زندگی زنان کشور ما٬ در روابط زناشویی نهفته است. این روابط در سطح زناشویی معمول درایران٬ هنوز ماهیت فئودالی خود را حفظ کرده است. اگر خانه و کاشانه را با دیدی فارغ از رمانتیسم خوشخیالان بررسی کنیم این لانه عشق چیزی جز یک پنگاه تولیدی خدماتی نیست که در ان معمولا مرد کنترل و مالکیت ابزار تولید شامل خانه و لوازم زندگی روزمره را دارد وغالبا تمام تصمیمات مهم خانواده را اتخاذ می کند، و زن در نقش ارایه کننده خدمات برای اهل خانه ظاهر می گردد و نقش وی در تصمیمات حیاتی ثانوی و کم اهمیت است. ولی این بنگاه در خارج از حیطه بلاواسطه بازار سرمایه داری عمل می کند یعنی محصولات ان وارد بازار نمی گردد… زن در قبال کار خود مزد دریافت نمی کند … و توسط یک رشته بندهای غیر اقتصادی از جمله سنتها نگرش منفی جامعه به زنان مطلقه یا نا فرمان حق نابرابر حضانت و… و در نهایت مشت و لگد شوهران غیرتی به ارباب خود یعنی به شوهر وابسته است… بنابر این روابط زناشویی فاقد عناصر اساسی روابط سرمایه داری (یعنی تولید کالایی توسط کارگران فاقد مالکیت ابزار تولید که فقط به واسطه اجبار اقتصادی به کارفرمای خود وابسته هستند) می باشد و زناشویی در ایران٬ هنوز رابطه ای فئودالی است
علیرغم ماهیت فئودالی٬ این بنگاه٬ در درون روابط مسلط سرمایه داری عمل می کند و از این روابط مسلط متاثر می گردد، و بر روابط سرمایه داری تاثیر می گذارد… چه بسیار زنانی که در بیرون خانه و در بطن روابط سرمایه داری فعال هستند و انگاه که در خانه با روابط فئودالی وبا اربابی بنام شوهر روبرو می شوند، سر به طغیان برمی دارند و چنین است که نسل زن سر به زیر و گوسفندوار شرقی منقرض و بنیان به اصطلاح خانه و خانواده متزلزل و آمار طلاق بالا رفته است… از طرف دیگر نگرش اجتماعی٬ هنوز زنان را رعیت و در بهترین حالت شهروند درجه دو محسوب می کند. ما اعم مرد وزن در محیط روابط فئودالی خانواده هایمان بزرگ می شویم که در ان زن درجه دو تلقی می شود. بنابراین در محیط کار و در عرصه اجتماع نیز این طرز تلقی تاثیر خود را به صورت انواع تبعیض ها نسبت به زنان نشان می دهد. ریشه جفایی که در بیرون خانه بر زنان روا می شود در اندرونی است و چون این جفاکاری به معنای نیروی کار ارزان نیز هست در عمل مورد تایید سرمایه داری است هرچند در حرف انرا نفی می کند. جالب است که این جفاکاری نه تنها در مورد زنان طبقات فرودست بلکه در مورد زنان طپقات بالادست و نه تنها توسط بالادستان ذکور بلکه توسط فرودستان ذکور نیز اعمال می شود…
باید در اینجا روشن کنیم که طبقه منحصر به افراد اجتماعا فعال ان نیست. زنان خانه دار کارگران بخشی از طبقه کارگر و زنان خانه دار سرمایه داران بخشی از طبقه سرمایه دار هستند. ولی هر دو در عین حال چون رعیتی برای ارباب مذکر خود نیزعمل می کنند. این نقش دوگانه موجب دوگانگی خواسته های زنان، بعنوان زن خانه و نیز به عنوان بخشی از طبقه شوهر خود و یا اگر در بیرون از خانه نیز کار می کنند، متناسب با شغل خویش٬ می شود.
جنبش آزادی زن در مفهوم اصیل ان طغیان زنان همه طبقات بر علیه عناصر پیشاسرمایه داری است و به همین علت نیز ماهیت بورژوا دمکراتیک و مترقی دارد، ولی در عین حال مبارزه ای در جهت از بین بردن امکان سرمایه داری برای دسترسی به نیروی کار ارزان زنان با دست اویز قرار دادن تبعات این عناصر پیشاسرمایه داری نیز هست. بنابراین علیرغم ماهیت بورژوایی و غیر سوسیالیستی٬ جنبش آزادی زن متحد طبیعی طبقه کارگر نیز هست.
در این میان جمعی از نیروی چپ بر پایه بینشی چپ روانه که منکر مبرم بودن حل معضلات دمکراتیکی چون ازادی زنان ومسایل ملی و… بوده وحل این مسایل را مستلزم حل مسئله کار و سرمایه می دانند در برابر این جنبش ازادیخواهانه زنان خواسته یا نا خواسته موضعی تبخترآمیز و حتی منفی اتخاذ می کنند.
. الف. به نظر نگارنده هر گونه رفع ستم جنسی از زنان فقط در گرو رفع ستم طبقاتی قابل دست یابی است و به همین سبب هر گونه تلاش برای دست یابی به حقوق تضییع شده ی زنان در انواع حوزه های مدنی زمانی موفقیت آمیز خواهد بود که با مبارزه طبقاتی فرودستان جامعه و به طور مشخص تحت هژمونی طبقه ی کارگر پیوندی ارگانیک برقرار کند
ب. در جامعه ی سرمایه داری – از جمله سرمایه داری نسبتا پیش رفته ی ایران- هر گونه سخن گفتن از تضاد هایی مانند سنت – مدرنیته و به حاشیه راندن تضاد اصلی کار – سرمایه لاجرم به جنبش های هویت یاب از جمله ” جنبش زنان” و سایر جنبش های فراطبقاتی مجال ظهور فوری می دهد
پ.واضح است که پایه ی مطالبات زنان ایران با زنان عربستان و فرانسه متفاوت است. اما اگر بپذیریم که در جامعه ی سرمایه داری مساله ی اصلی استثمار و تبدیل نیروی کار به کالا است آن گاه فهم این نکته ی ساده چندان دشوار نخواهد بود که تحقق هر گونه برابری واقعی میان زن و مرد و استقرار حداکثر آزادی های اجتماعی مستلزم الغای مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و لغو کار مزدوری است.جنبشهای فمینیستی در بن بست طبقه یابی… محمد قراگوزلو .
این تفکر چپ روانه اولا تبختر امیز است. ایجاد ارتباط ارگانیک با جنبش آزادی زنان وظیفه عناصر آگاه پرولتاریا می باشد، نه بر عکس. هژمونی طبقه کارگر بر دیگر گروه ها و طبقات فقط می تواند از طریق دفاع پیگیر پرولتاریا از تمام خواسته های مترقی این گروه ها و طبقات حاصل شود، اما این تفکر با ثانوی خواندن جنبش آزادی مستقل زنان و انکار اهمیت حیاتی ان٬ نه تنها به عنوان مبارزه ای برای اعتلای سطح زندگی نیمی از ایرانیان٬ بلکه به عنوان راهی برای ایجادارتباط ارگانیک با زنان کارگر ونیز جلب اعتماد و پشتیبانی زنان خانه دار وزنان غیر کارگر٬ به جنبش ازادی ایرانیان به طور کلی و از این طریق٬ به جنبش کارگرى٬ ضربه می زند.
اگردر جامعه ی سرمایه داری – از جمله سرمایه داری نسبتا پیش رفته ی ایران- سخن گفتن از تضادهایی مانند سنت – مدرنیته به معنی به حاشیه راندن تضاد اصلی کار – سرمایه باشد، پس لاجرم نباید از ان سخنی بر زبان راند تا به جنبش های هویت یاب از جمله “جنبش زنان” و سایر جنبش های فراطبقاتی مجال ظهور فوری نداد و در این میان اولا نویسنده به مطلوب خود رسیده است. ثا نیا همه شوهرانی که زن خود را کتک می زنند، آسوده خواهند بود که تا زمان برقراری سوسیالیسم کسی با انها کاری ندارد اما بر خلاف نظر نگارنده رفع هر گونه ستم جنسی مستلزم رفع ستم طبقاتی نیست بلکه بسیاری از جفاکاری هایی که بر زنان روا می داریم را می توان در جهارچوب سرمایه داری مطرح و حل نمود ،مثلا اینکه مرد حق ندارد به بهانه شور بودن غذا٬ زن خود را کتک بزند، و اگرچنین کرد با پلیس طرف است نیازی به انقلاب پرولتری ندارد تا اعمال شود.
ریشه این مغلطه در عدم افتراق تبعیض زنان بر پایه ای عمدتا فئودالی از روابط استثماری سرمایه داری٬ و ارزیابی ناصحیح از ماهیت دمکراتیک جنبش ازادی زن نهفته است
جنبش ازادی زن نه هویت یاب است نه فراطبقاثی بلکه جنبشی بورژوا دمکراتیک است که در درجه اول بقایای عناصر بیشا سرمایه داری را نشانه گرفته است. ولی چون جپ رو ها هر جنبشی را که تضاد کار و سرمایه را نشانه نگیرد ارتجاعی می دانند و از دیگر سو نمی توانند منکر مترفی بودن جنبش آزادی زن شوند از ارزیابی صحیح ان عاجز بوده و از این جنبش تمنا می کنند برای اسودگی ذهن بریشان انها هم که شده به جنبش طبقه کارگر بپیوندد. و از ان جا که مساله ریشه ای جفایی را که بر زنان اعمال می شود را نه در ماهیت پیشاسرمایه داری روابط زن و مرد بلکه در تضاد کار و سرمایه جستجو می کنند مسائل مبرم دمکراتیک ازادی زن را فرعی و بی اهمیت می یابند و به این طریق اعتماد و همدلی نیمی از جمعیت ایران را از دست می دهند و خود به مانعی در برابر این پیوند تبدیل می شوند.
ایا جنبش کارگری خود را موظف نمی داند که حتی از حقوق ملکه ای که تنها به جرم نداشتن فرزند ذکور طلاق داده می شود، دفاع کند؟ حتی اگر این ملکه سرمایه دار وابسته ای باشد. پس چگونه می توان شعار دفاع از حقوق تمام انسانها را تحقق بخشید؟ آیا فقط کارگران انسان هستند و دیگران حیوان؟ آیا این ایده به ایده خمرهای سرخ شبیه نیست؟
اتفاقا وضعیت نزار زنان عمدتا ناشی از ماهیت فئودالی روابط زناشویی است و گناه سرمایه داری در ناتوانی ان برای الغای کامل این ارباب و رعیتی است. بە همین دلیل این مسئله دمکراتیک بوده و می تواند در چارچوب غیر سوسیالیستی پیگیریی وبیشرفت کند، اما به اتمام نمی رسد. البته لغو کار مزدوری ومالکیت خصوصی بر ابزار تولید نیز راه حل کارسازی نیست زیرا هر چند تحقق هر گونه برابری واقعی میان زن و مرد٬ و استقرار حداکثر آزادی های اجتماعی مستلزم الغای مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و لغو کار مزدوری است ولی الغای کار مزدوری و مالکیت خصوصی بر وسایل تولید به معنای تحقق برابری واقعی میان زن و مرد نیست.
جگونه می توان از نابودی بهره کشی سخن گفت وقتیکه حاصل دسثرنج زنان صرف ودکای شوهران به اصطلاح کارگری که حتی دیناری ابزار تولید را صاحب نیستند و به هیچکس هم مزد نمیدهندوبنا براین سرمایه دار نیستندو بنابراین در جبهه انقلاب قرار دارند ولی هر شب کارمزد زن رختشوی خود را با کتک گرفته و خرج ودکا یا زن دوم خود میکنند؟ایاباید لغو مالکیت خصوصی رابه خانه شخصی که از پدر به ارث رسیده ویا بر قاشق وچنگال نیز تعمیم داد؟ یا مالکیت بر خانه مسکونی و لوازم خانگی نافی کارگر بودن این افراد است؟ ولی اگر کارگران بنابه تعریف کسی را استثمار نمی کنند پس بر این حق کشی چه نامی می توان داد؟ این حقکشی برخلاف نظر ساده انگاران مسئله ای روبنایی نبوده و ریشه در زیربنای فئودالی روابط تولیدی در اندرونی دارد.
مشکل اساسی در این شیوه نگرش اولا در مغلطه ماهیت انقلاب اتی است. این انقلاب در درجه اول معضلات دمکراتیک را نشانه گرفته است و لزوم هژمونی طبقه کارگر (بواسطه تزلزل و ناپیگیری بورژوازی برای موفقیت آن) این ماهیت را تغییر نمی دهد. شاهد این مدعا عدم طرح خواسته های سوسیالیستی در تمام دوران سه ده گذشته توسط کارگران است. خواست بهبود شرایط زندگی و اعتصابات سندیکالیستی به خودی خود خواستی سوسیالیستی نیست، هرچند که می تواند به خواستی سوسیالیستی ارتقا یابد. ولی تا زمانی که این ارتقا تحقق نیافته است در چارچوب دمکراتیک باقی می ماند. حتی شورا هایی که پس از انقلاب ایجاد گردید در واقع کمیته های اداره امور بنگاه های اقتصادی بدون تمایز طبقاتی و یا انگیزه تصرف قدرت سیاسی بود. دومین خلط مبحث به مقوله طبقه بندی زنان خانه دار به عنوان کارکنان ویا کارگران بدون مزد مربوط می شود. این مقوله هر معنایی که داشته باشد به روابط تولیدی سرمایه داری مربوط نمی شود. کارگر فاقد مالکیت ابزار تولیدی است و مزد می گیرد و محصول کار وی در بازار به عنوان کالا عرضه می شود و ارتباط وی با کارفرما فقط ریشه در نیاز اقتصادی دارد. عواملی چون مهریه٬ بچه مشترک٬ فشار افکار عمومی منفی در برابر نافرمانی زن و… و عدم دریافت مزد در برابر کار در خانه همه و همه نافی ماهیت سرمایه داری نولید خانگی است. این تفکر چپ روانه در پشت لفاظی در مورد سرمایه داری جهانی و هجوم نئولیبرالیسم و پیشرفته خواندن سرمایه داری ایران پنهان شده و چشم بر نظام ارباب رعیتی خانه خودمی بندد.
و در نهایت این دیدگاه تلقی معیوبی از مسئله پروسه ایجاد هژمونی طبقه کارگر دارد و این هژمونی را نه به عنوان یک پروسه که در جریان مبارزه برای حقوق تمام انسانها و پالایش خود از تمام زنگارهای پیشاسرمایه داری چون تبعیض بین ملت ها و تبعیض میان زن و مرد و… که موجب جلب اعتماد و پشتیبانی تمام انسانهای محنت کشیده می گردد، بلکه به عنوان امری ایستا تلقی می کند. طبقه کارگر چون کارگر است از این زنگار ها پالوده نیست وتازمانی که میدان مبارزه و خود را از این مه و زنگار پاک کند و رودر رو با سرمایه که بی نقاب و بی یاور باقی مانده است، درآویزد راه درازی دارد ولی ثانوی خواندن مبارزه دیگر محنت زدگان این راه را کوتاه نخواهد کرد.