همه ساله زنان در سراسر جهان در ”روز جهانی زن“ به بیان خواستههای خود و اعتراض به وضع موجود، وضعیتی که آنها را در موقعیتهای نابرابر و خشونتآمیز قرار میدهد میپردازند. امسال (۱۸ اسفندماه ۱۳۸۳) ما در ایران روز جهانی زن را در موقعیت خاصی برگزار میکنیم؛ همین موقعیت سبب شده است که امسال بحث قانون اساسی و نقد آن را مورد بحث قرار دهم. برای توضیح چرایی این موضوع بهتر است تحلیل خودم را از این موقعیت خاص بیان کنم.
شرایط اجتماعی سیاسی موجود ایران در سطح منطقه و در سطح داخلی با بحران روبهروست. بحران داخلی را همه ما که در ایران زندگی میکنیم میتوانیم لمس کنیم و روزانه شاهد از بین رفتن تدریجی دستاوردهای کوچکی باشیم که سالها برای آن تلاش بسیار کردهایم. در واقع بهجای آنکه به حرکت برای کسب دستاوردهای بیشتر بپردازیم این بحران سبب شده که صرفا به سیستم دفاعی پناه ببریم که البته این عملکرد هم چیزی جز عقبنشینی بیشتر برای ما به همراه ندارد. به دلیل فضای نظامیگری که نومحافظهکاران آمریکا در سطح منطقه ایجاد کرده اند، نیروهای نظامی داخل کشور نیز هر روز تفوق بیشتری مییابند و ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و حتا فضای شهری ما به سمت نظامیگری هرچه بیشتر سوق مییابد و موضع انفعال در بین نیروهای مستقل فرهنگی و اجتماعی هرچه گستردهتر میشود.
در درون حکومت نیز همین وضعیت جاری است و اصلاحطلبان درون حاکمیت هم هر روز بیش از گذشته تضعیف میشوند و حاکمیت سعی در یکدست کردن خود دارد. هرچند این یکدستی به دلیل حضور بلوکهای متعدد و موازی قدرت، تحققپذیر نیست. ولی مطمئنا به حذف بیشتر بلوکهای اصلاحطلب درون حاکمیت خواهد انجامید.
از سوی دیگر در سطح بینالمللی نیز دولت ایران با بحران جدی روبهروست. در واقع با روی کارآمدن نومحافظهکاران در آمریکا و مصم بودن آنها برای ایجاد تغییر و تحولاتی در منطقه، به نظر میرسد رویارویی بین دو قطب نظامی یعنی دولت ایران با دولت آمریکا بسیار محتمل است. ایران اکنون از سوی دو کشور افغانستان و عراق محاصره شده و با وجود این موقعیت حساس، برخی از دولتمردان ایران همچنان بر تصمیم خود برای گسترش تاسیسات هستهای پافشاری میکنند و از اینرو بحران هر روز شکل عمیقتری به خود میگیرد. با توجه به این شرایط به نظر میرسد گزینهی نظامی و حمله آمریکا به ایران دیگر آنچنان دور از ذهن نیست.
سرنوشت ملت ایران در واقع با چالش نظامی دو دولت آمریکا و ایران درحال رقم خوردن است و ملت نیز در میان این دو اردوی نظامی به انفعال هرچه بیشتر کشیده میشود و نقش تعیینکنندهای در تصمیمگیریهای این دو دولت ندارد، احتمالا ظرف چند سال آینده رویایی جدی بین این دو دولت اتفاق خواهد افتاد، حال با توجه به این شرایط، نیروهای اجتماعی و بهویژه جنبش زنان در ایران مسئولیت خطیری برعهده دارند و اگر این نیروها میخواهند از وقوع جنگی که وقوع آن اصلا بعید نیست، جلوگیری کنند از هماکنون باید اقدام کنند. از اینرو سئوال مهمی که پیش روی جنبش زنان در ایران در این مقطع حساس تاریخی قرار دارد این که ما به عنوان فعالین جنبش زنان در برابر این اتفاقات چه میتوانیم بکنیم؟ و چه از دستمان برمیآید؟
همواره جنبش زنان مدافع صلح بوده و در اینکه زنان و کودکان آسیبپذیرترین اقشار میدانهای جنگ و خشونت هستند تردیدی نیست. بنابراین جنبش زنان در ایران از زاویه منافع زنان هم که شده باید تلاش خود را برای جلوگیری از جنگ، صدچندان بکند. اما بهنظر میرسد تنها راه موجود دفاعی برای ما زنان در این شرایط خروج از انفعال است. چراکه اگر بتوان جامعه را فعال کرد، مردم این امکان را مییابند که هم در برابر حمله نظامی خارجی و هم در برابر هرنوع کودتای خزندهی داخلی مقاومت کنند. در واقع برای مقابله با نیروهای استبدادی (خارجی و داخلی) بهنظرم تنها راه حل، فعال و پویا شدن جامعه است و درست به همین خاطر است که نیروهای محافظهکار با ناامید کردن ما سعی در انفعال هرچه بیشتر جامعه دارند.
برای خروج از انفعال نیز احتمالا باید از هر نوع خواستهای که از سوی گروههای مختلف اجتماعی (با افکار و ایدئولوژیهای مختلف) مطرح میشود و باعث فعالیت و پویایی جامعه میگردد و نقش مردم و جامعه را در تصمیمگیریها افزایش میدهد یعنی پتانسیل مقاومت در برابر فضای بسته را دارد، بدون تعصب و پیشداوری استقبال کرد.
حال در این شرایط طرحی از سوی تعدادی از افراد و از دل جنبش دانشجویی بیرون امده که بهنظرم بهترین گزینه برای جلوگیری از جنگ باشد. طرح ”همهپرسی برای قانون اساسی“ گزینهای است که به زعم من این پتانسیل را دارد که هم در برابر استبداد داخلی وهم استبداد خارجی مقاومت کند. البته این بدین معنا نیست که دیگر گزینههای موجود منتفی است. در واقع گزینههای دیگر که از سوی نیروهای سیاسی و اجتماعی مطرح میشود (از جمله فعالیت برای انتخابات آزاد به منظور یکدست نشدن حکومت یا فعال شدن حول موارد نقض حقوق بشر در ایران و یا مخالفت سلبی با جنگ و نظایر این گزینهها) هر یک جایگاه خود را دارند و هرکدام بخشی از نیاهای جنبش دموکراسیخواهی را پاسخ میدهند.
اما ویژگی منحصر به فردی که طرح رفراندوم دارد، پتانسیل و قابلیت آن است که میتواند به یک حرکت وسیع ملی تبدیل شود و با ایجاد سندی ملی، در مذاکرات بینالمللی یعنی در لابی بین دولتهای آمریکا ـ اروپا ـ ایران، جایی برای حضور مستقل و خواست مردم ایران باز کند. بهزعم من این مسئله نقطهی قوت این طرح است. در واقع اکنون که جامعهی ایران در موقعیتی بسیار خطرناک یعنی در لبهی تیغ جنگ قرار گرفته است، متاسفانه حضور مستقل مردم هیچ نقش مؤثری بازی نمیکند و این دولتهای آمریکا ـ اروپا ـ ایران هستند که دارند برای ملت بزرگ ۷۰ میلیونی ایران تصمیم میگیرند و ما را بهراحتی در موقعیتهای خطرناک قرار میدهند بیآنکه کسی از ما پرسیده باشد که واقعا چه میخواهیم؟
اما اگر خواستهی رفراندوم گسترش یابد و به سندی ملی تبدیل شود آن وقت است که میتواند به عنوان یک خواستهی جدی در مذاکراه و چانهزنی (چه در سطح داخلی و چه بینالمللی)، جایگاهی برای خود دست و پا کند.
و اما مخالفت سلبی با جنگ یعنی صرفا گفتن ”نه“ به جنگ، کافی نیست چون چنین نقش سلبی را نه تنها ما در جنبش زنان در ایران بلکه تمام مردم اروپا با سازماندهی بسیاری گسترده و نیز با پشتوانهی اتحادیه اروپا و تبلیغات گسترده (در موقع حمله آمریکا به عراق) انجام دادیم و تظاهرات صدها هزار نفره در اروپا و آمریکا به راه افتاد اما دیدیم که تاثیر زیادی نداشت و حمله به عراق به وقوع پیوست. بنابراین به نظر میرسد که باید به دنبال راههای دیگری هم غیر از این ”نه“ گفتن باشیم.
با توجه به اینکه ما بین دو قطب ایدئولوژیک (دولتین ایران و آمریکا) قرار گرفتهایم و اتفاقا هر دو قطب با اهدافی ”آرمانگرا“ (یکی از صدور ارزشهای انقلاب و یکی از صدور آزادی و دموکراسی دم میزند) و با اهدافی ایدئولوژیک به دنبال رویارویی هستند، به نظر میآید ما با درخواستهای آرمانگرایانه (ابزارهای مشابه) نخواهیم توانست بر ” اهداف آرمانگرایی“ تاثیری بگذاریم؛ اما شاید بتوانیم با عمل کاملا مشخص (ایجابی و واقعگرایانه) این معادلات را به نفع روشهای صلحآمیز، تغییر دهیم. در واقع با این طرح رفراندوم ما از وضعیت صرفا ”نه“ (برخورد سلبی) خارج و به عرصه یک خواسته مشخص (واقعی و دستیافتنی) وارد میشویم که آنچه را به جای جنگ میخواهیم، ترسیم میکند.
ما معمولا عادت کردهایم صرفا بگوییم چه چیز را نمیخواهیم اما حالا با این طرح برای اولینبار میتوانیم اعلام کنیم چه چیزی میخواهیم. ما میخواهیم قانون اساسی در یک حرکت عقلانی و مسالمتآمیز تغییر کند و برای آن باید همهپرسی گذاشته شود، حال با این طرح ما به صراحت به دولتهای قدرتمندی که خودشان را مدافع مردم ایران میدانند اعلام میکنیم که خواست ما، صلحآمیز و متمدانه است. از این رو به نظرم این طرح رفراندوم برای جنبش زنان که مدافع همیشگی صلح است میتواند وسیلهای باشد برای جلوگیری از جنگ، چرا که طرح رفراندوم به همین دلایلی که ذکر شد یک طرح ضدجنگ است.
اما دلیل دومی که مرا بهعنوان یکی از صدها فعال جنبش زنان بر آن داشت که مسئله نقد قانون اساسی و طرح این موضوع را در روز ۸ مارس سرلوحه کارم قرار دهم آن است که هرچند این طرح از سوی بخش پیشرو جنبش دانشجویی مطرح شده اما به نظرم این طرح در واقع متعلق به جنبش زنان است. یعنی میخواهم ادعا کنم که جنبش دانشجویی این ایده را از جنبش زنان الهام گرفته است. برای همین معتقدم باید این طرح به بانیان اصلی آن یعنی جنبش زنان بازگردد. من این حرف را به استناد هزینههای سنگین، به استناد هزاران کتاب و صدها هزار مقالهای که طی صد سال گذشته (از دوران مشروطه تاکنون) توسط زنان نوشته شده، بیان میکنم.
ببینید دوستان، بحث همهپرسی برای قانون اساسی به نظر من اساسا بحث سیاسی نیست و در حوزهی بحث ساختار قانونی (رژیم حقوقی) قرار دارد که اتفاقا بیش از یک قرن است زنان ایران روی آن کار کردهاند و شاید تنها نیروهای منتقد ساختارهای حقوقی تاکنون زنان بودهاند. هیچ نیروی سیاسی و اجتماعی دیگر مانند جنبش زنان بر نقد رژیم حقوقی و تصلب آن و برای تغییر و اصلاح آن تلاش نکرده است.
نکته قابل توجه این است که در طول تاریخ معاصر این اولینبار است که تغییر قانون به اصلیترین خواستهی جنبش دموکراسیخواهی در مملکت ما تبدیل شده است و از اینرو بهنظر میرسد اولینبار است که جنبش دموکراسیخواهی به خواستههای همیشگی جنبش زنان نزدیک شده است. در طول تاریخ معاصر، از مشروطیت به این سو، خواستهی اصلی حول چیزهای دیگری غیر از قانون بوده است. در سالهای دههی ۱۳۲۰ خواسته اصلی کسب قدرت حکومتی بود. در جنبش ملی کردن صنعت نفت، خواسته جنبش مردمی، ملی شدن صنعت نفت (استقلال) بود، در دوره انقلاب، خواستهی اصلی براندازی حکومت پادشاهی و ایجاد حکومت اسلامی یا کارگری و… بود و در مقاطع مختلف بههرحال خواستههای دیگری غیر از خواست تغییر قانون، سرلوحهی جنبش موکراسیخواهی در ایران بوده است. درحالیکه تغییرات قانونی آن هم در بالاترین سطح آن و به صورت ساختاری، همواره خواستهی اصلی جنبش زنان در یکصدسال گذشته بوده است، یعنی از وقتی قانون در ایران مدون شد و روابط انسانها و گروههای اجتماعی و رابطه دولت با شهروندان بر مبنای قانون شکل گرفت، جنبش زنان از همان ابتدا، خواستهی تغییر قانون را مطرح کرده است. در واقع همان زمان که در قانون اساسی مشروطیت زنان را از حق رای محروم کردند، حرکت زنان حول محور تغییر و اصلاح قانون شروع شد تا هم اکنون که ما نیز بعد از چند نسل هنوز به خواستههای قانونی و عادلانه خود نرسیدهایم. در واقع به استناد هزاران کتاب و صدها هزار مقاله هنوز هم همین اصلاحات قانونی است که یکی از اصلیترین معضلات زنان ایران به شمار میآید هم از اینرو لااقل در سطح مکتوب میتوان جنبش یکصدسالهی زنان ایران را جنبش حقوقی دانست.
شاید تنها مقطعی که زنان به قانون و تغییرات آن وقعی نگذاشتند هنگامی بود که در بحبوبهی انقلاب ۵۷ با ورود به احزاب سیاسی، قانون را فراموش کردند و آن را کماهمیت تلقی کردند، بازتاب این بیتوجهی آن شد که نیروهای محافظهکار بعد از انقلاب توانستند قانون نیمبند حمایت از خانواده که در زمان شاه تصویب شده بود را به ضرر زنان تغییر دهند. من هم مثل شما میدانم که خواستهها و مطالبات جنبش زنان صرفا در چارچوب قانون خلاصه نمیشود اما از آنجایی که جنبش زنان طی صد سال هنوز نتوانسته به این نیاز اولیه یعنی قوانین عادلانه و حقوق برابر برسد، در نتیجه نتوانسته برای حل مشکلات و معضلات دیگر بهطور جدی انرژی آزاد کند.
بههرحال در این یکصدساله، جنبش حقوقی زنان، در زمینهی تغییر و اصلاح قانون و تکیه کردن بر آن تنها بوده و همراهی و همدلی جدی جنبش دموکراسیخواهی را با خود نداشته یا این همراهی بسیار کمرنگ بوده است اما اکنون به یمن این طرح رفراندوم، توجه به قانون اساسی و تغییر آن به اصلیترین خواست جنبش دموکراسیخواهی تبدیل شده است و بنابراین این مسئله را ما فعالین جنبش زنان باید فرصت تاریخی و مبارک بدانیم. ما زنان از این فرصت بهدست آمده باید کمال استفاده را ببریم و حالا که مردان روشنفکر و دموکرات هم به مسئله قانون حساس شدهاند، ما میتوانیم خواسته دیرینهی خود را با قوت بیشتر و به بهانه این طرح، بار دیگر مطرح کنیم چرا که اکنون میتواند پتانسیلهای جدیدی را در جنبش دموکراسیخواهی از آن خود کند. این فرصت تاریخی و منحصربهفردی است که روبهروی ما زنان گشوده شده است. ما باید از مردان آزادیخواه ایران بخواهیم که اگر واقعا مدافع این طرح هستند آنچه را که ما نیز خواهان آن هستیم و به نفع نیمه دیگر جامعه است با صدای هرچه بلندتر به جامعه برسانند. نسل جدید مردان آزادیخواه ایران با پذیرش این طرح، پتانسیل آن را یافتهاند که خواستههای ما را نیز ببیند و در نتیجه، صدای ما هرچه پرتوانتر شود. در واقع ما باید به آنها بقبولانیم که این طرح متعلق به همهی ماست و سالیان سال ما زنان برای آن تلاش کردهایم و نقد قانون را به کل جامعه تعمیم دادهایم بنابراین منافع زنان از هماکنون باید در تدوین قانون اساسی جدید در نظر گرفته شود. و به این شکل صدای ما با طنین روشنفکران دموکرات دو برابر خواهد شد.
با توجه به دو دلیل اصلی که ذکر کردم یعنی محتوای ضدجنگ بودن این طرح و نیز متعلق بودن این طرح به جنبش زنان و خواستههای آن، بر ما زنان است که از این فرصت استثنایی استفاده کرده و طی سال آینده شروع به نقد و بررسی قانون اساسی موجود و تدوین یک یا چند سند قانون اساسی به نفع زنان بکنیم تا در ۸ مارس سال آینده اسناد تدوین شده خود را که از دل گروههای مختلف زنان برخواهد آمد به همهپرسی در بین جنبش زنان بگذاریم. این آرزوی سال آینده ماست و برای این کار از همه زنان علاقهمند دعوت میکنیم تا با اتحاد و همتی زنانه در کمیته تدوین قانون اساسی گردهم آییم تا آینده را بهتر از حال، رقم زنیم.
از سایت تریبون فمینیستی